امروز، سالروز وحدت ملی تاجیکستان است؛ روزی که با امضای توافقنامهی صلح، نقطهی پایانی بر جنگ داخلی پنجسالهی این کشور گذاشته شد. به این مناسبت، در این نوشتار هم از این روز بزرگ تجلیل میکنم، هم به نقش تاریخی تاجیکان افغانستان در شکلگیری و صلح تاجیکستان میپردازم، و نگاهی دارم به نوع نگرش برادرانه و خیرخواهانهی آنان به فارسیزبانان منطقه.
تاجیکستان؛ بازماندهی تمدن بخارا
تاجیکستان کشوریست که بر ویرانههای امارت بخارا سر برآورده است. امارتی که زمانی قلمرویی گسترده شامل بخشهایی از ازبکستان، ترکمنستان و تاجیکستان امروزی را در بر میگرفت. این سرزمین که از عهد سامانیان تا سقوط آخرین شاه بخارا، امیر عالمخان، تحولات سهمگین سیاسی و اجتماعی را از سر گذرانده بود، همیشه یکی از کانونهای فرهنگ و تمدن فارسی باقی ماند.
در سال ۱۹۲۰، این امارت به دست بلشویکها سقوط کرد و اتحاد جماهیر شوروی با سیاستی موسوم به “تبر تقسیم”، جغرافیای منطقه را از نو ترسیم کرد. در این میان، تاجیکان، شهرهای فرهنگی و تاریخی بزرگی چون سمرقند، بخارا و ترمذ را از دست دادند و تنها در مناطق کوهستانی موفق به تأسیس کشوری مستقل به نام تاجیکستان شدند.
نقش تاجیکان افغانستان در پیدایش تاجیکستان
شاید برای بسیاری شگفتآور باشد، اما یکی از عوامل مهم و تأثیرگذار در تشکیل جمهوری تاجیکستان، قدرتگیری امیر حبیبالله کلکانی در افغانستان بود.
بهگفتهی ناصرالدین پروین، نویسندهی کتاب آسیای میانه: تحول سیاسی-فرهنگی و روزنامهنگاری به زبان فارسی، مجموعهای از تحولات در افغانستان، اتحاد جماهیر شوروی را به این نتیجه رساند که برای پیشگیری از نفوذ کلکانی در فرارود، لازم است جمهوری تاجیکستان را ایجاد کنند:
برای نخستین بار، یک تاجیک (امیر حبیبالله کلکانی ملقب به بچهی سقا) به قدرت رسید و حتی ازبکها نیز با او همپیمان بودند؛
موجی از اسلامگرایی دولت جدید افغانستان را شکل داده بود و همزمان، جنگ با باسمهچیها ادامه داشت؛
کلکانی از مهاجران فرارود در افغانستان حمایت میکرد؛
شایعههایی وجود داشت مبنی بر اینکه قصد دارد به یاری مسلمانان فرارود شتافته و بخارا را آزاد کند.
ترس از این نفوذ باعث شد سران شوروی، برای آرامسازی تاجیکان و جلوگیری از مداخلهی کلکانی، تشکیل جمهوری تاجیکستان را بپذیرند. نامهنگاریهای گستردهی تاجیکان فرارود و شکایات شان از تبر تقسیم نیز در این تصمیم بیتأثیر نبود.
تاجیکان افغانستان و صلح تاجیکستان
تاجیکستان پس از استقلال از شوروی، بحرانی سخت را تجربه کرد: جنگ داخلی که از مه ۱۹۹۲ آغاز شد و تا سال ۱۹۹۷ به طول انجامید. یکسوی این جنگ، گروههای اسلامگرا و اصلاحطلب لیبرال بودند و سوی دیگر، دولت به رهبری امامعلی رحمان. در جریان این درگیریها، حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار نفر جان باختند و نزدیک به ۲۰ درصد جمعیت کشور آواره شدند.
این جنگ سرانجام با امضای «توافقنامهی صلح تاجیکستان» و «پروتکل مسکو» پایان یافت. اما نکتهی مهم اینجاست: تاجیکان افغانستان نقش پررنگی در به ثمر رسیدن این صلح ایفا کردند.
در آن زمان، استاد برهانالدین ربانی (رئیسجمهور) و احمدشاه مسعود (وزیر دفاع)، هر دو از تاجیکتباران افغانستان بودند. آنها با پافشاری و تلاش، نهتنها رهبران دو طرف جنگ را به صلح دعوت میکردند، بلکه دو دیدار تاریخی میان امامعلی رحمان و رهبر مخالفانش، سید عبدالله نوری را نیز تسهیل کردند:
نخستین دیدار: ۱۷ و ۱۸ مه ۱۹۹۵ در کابل
دومین دیدار: ۱۰ و ۱۱ دسامبر ۱۹۹۶ در روستای خوستده، ولایت تخار
همین دیدارها، زمینهی امضای توافقنامهی مسکو و پایان جنگ را فراهم کرد.
میرزا شکورزاده، نویسندهی تاجیک، دربارهی آنها مینویسد:
«برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود پیوسته به رهبران دولت و مخالفان تاجیکستان تأکید میکردند که کشور را خراب نکنید، ما اجازهی این کار را نمیدهیم».
امامعلی رحمان، رئیسجمهور تاجیکستان، بارها از نقش این دو شخصیت بزرگ با احترام و تحسین یاد کرده است.
فراتر از مرزها؛ نگاه تمدنی تاجیکان افغانستان
تاجیکان افغانستان، نگاهی فراملی و تمدنی به ملتهای فارسیزبان دارند. آنها ایران، افغانستان و تاجیکستان را شاخههایی از یک ریشهی فرهنگی و تمدنی میدانند؛ اگرچه مرزهای سیاسی این پیوستگی را در ظاهر از هم جدا کردهاند.
چند روز پیش، یکی از رهبران تاجیکان افغانستان میگفت:
«وقتی خبر تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران را شنیدم، همانقدر اندوهگین شدم که در زمان واگذاری افغانستان به طالبان اندوهگین شده بودم.»
این سخن، بازتابی از احساس جمعی تاجیکان افغانستان نسبت به دیگر فارسیزبانان منطقه است. این نگاه در همدلی با ایران در جریان جنگ ۱۲ روزه و نیز در نقشآفرینی در صلح تاجیکستان، جلوهی عینی یافته است.
سخن پایانی
امروز، بسیاری از تاجیکان افغانستان، در پی تسلط مجدد طالبان، ناچار به مهاجرت به کشورهای منطقه، از جمله ایران، شدهاند. اما در زمانهای که موج مهاجرستیزی در حال گسترش است، شایسته است دولتهای منطقه با احترام به این پیوندهای زبانی، فرهنگی و تاریخی، زمینهی همزیستی و همافزایی را فراهم کنند.
این پیوندها ریشه در تاریخ دارند؛ نه آنگونهاند که با سیاستهای کوتاهمدت گسسته شوند، و نه رواست که بهجای تقویت، تخم نفرت در آنها افشانده شود.