سالها است که ذهنم درگیر این پرسش است که چرا باری تعالی، پیش از بعثت پیامبر اسلام و در ایام کودکی و شیرخوارگیاش، جان پدر و مادر وی را گرفت و آن بزرگوار را تنها گذاشت؟ آیا در تنهایی هم فضیلتی است؟
این پرسش برای من از لحاظ دیگری نیز اهمیت دارد و آن مساله یتیمان سرزمینم میباشد.
در کشور عزیزمان افغانستان نزدیک به نیم قرن میشود که جنگ و خشونت بیداد میکند و فاجعه میآفریند.
در جنگهای که تاهنوز در کشورمان جریان دارد بیش از چند میلیون انسان شهید و زخمی و معلول و معیوب و بیوه و یتیم گردیده اند.
یتیمان کشورما در کنار آنکه از صدها ناهنجاری و نابسامانی دیگر رنج میبرند، همچنان در حسرت فراق پدر و مادر شبها و روزها را به گریه سپری نموده و خودشان را در اجتماع تنها و بیپشتوانه احساس میکنند.
جدایی از پدر و مادر در میان یتیمان سرزمین مان ناهنجاریهایی روانی بیشماری را پدید آورده است که یکی از آنها احساس حقارت و خودکمبینی و عدم اعتماد به نفس میباشد.
یتیمان سرزمین مان وقتی در اجتماع ظاهر میشوند، خودشان را نسبت به دیگران حقیر و پست و فاقد پایگاه اجتماعی پنداشته و به همین دلیل در مواجهه با دیگران از موضع ضعف و خجالتی و کمرویی وارد معامله میگردند.
افزون بر نابسامانیهایی موجود، آنچه که موجب تقویت این حالت روانی در میان یتیمان مان گردیده است، برخورد ناشایستهای اجتماع با آنها میباشد.
جامعه افغانستان، به دلیل اعتقاد به باورهای مزخرف و خرافاتی که ریشه در ساختار قبیلوی کشورمان دارد، یتیم شدن را نشانهای نگونبختی، شرارت و پستی حامل این صفت دانسته و به یتیمان به عنوان موجودات شرور و نحس و نگونبخت مینگرند و تلاش میکنند تا از آمیختگی و همزیستی با آنها خودداری ورزند.
من بارها از زبان مردممان شنیدهام که وقتی خواسته اند کسی را به علت ارتکاب امر خلافی، سرزنش کنند و توبیخ نمایند، «یتیم بچه» خطاب نموده و «بیپدر» میخوانند.
شما نیز شاید بارها دیده باشید که در شبهای عروسی، خانوادهها تلاش میکنند تا از حنا گذاشتن یتیمان در دستان داماد جلوگیری کنند.
یتیمی در افغانستان تبدیل به یک کاست شده است؛ شبیه کاست نجسها در هندوستان.
بنابراین، این قلم میکوشد که در این نبشتار علیه این فرهنگ طغیان کند و از فضیلت یتیمی و تنهایی سخن بگوید.
براین اساس، این نبشته اگر از یکسو اعتراضنامهای است در برابر این فرهنگ، از سوی دیگر، تسلیتنامهای میباشد برای یتیمان سرزمین مان؛ به امید آنکه ایشان خودکمبینی را کنار گذاشته و با اعتماد به نفس گامهای بزرگی را بردارند.
در فضیلت تنهایی
چرا پیامبر اسلام پیش از بعثت یتیم شد؟ آیا یتیم شدن پیامبر اسلام ارتباطی با ماهیت رسالت آن دارد؟ و سرانجام اینکه آیا در یتیمیهم فضیلتی است؟
تاجایی که مطالعاتم برایم اجازه میدهد گفته میتوانم میان یتیم شدن پیامبر گرامی اسلام و ماهیت رسالت وی ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.
پیامبر بزرگوار اسلام مبعوث شده بود تا باورها، رسوم و اعتقادات و عنعنان بشریتی روزگاری جاهلیت را زیر و زبر ساخته و پیام نوینی را که از چشمه زلال وحی در یافته بود به آنها ابلاغ نماید.
زیر و زبرسازی اعتقادات و باورهای سنگ شده روزگار جاهلیت، اعتماد به نفس و خود اتکایی بسیار میخواهد.
این مأمول را کسی انجام داده میتواند که از احساس مسوولیتپذیری برخوردار بوده و متکی به نفس خود باشد.
داشتن پدر و مادر و اقارب دلسوز، باعث میشود که آدمی در انجام مأموریتاش از آنها کمک خواسته و اندک اندک بیمسوولیت به بار بیاید و تنبلی را پیشه کند.
بنابراین، باریتعالی برای آنکه آن حضرت را آماده پذیرش این مسوولیت نموده باشد در نخست پدر و مادر و همه تکیهگاههای زمینیاش را گرفت و وی را تنها گذاشت.
انسان خود ساخته:
شاید وقتی این موضوع را ذکر میکنم کمی عجیب و غریب به نظر آید، اما نباید فراموش کرد که این چیزی است تازه خرد بشری هم کشف کرده است.
بشریت امروزه در عصری زندگی میکند که گفتمان غالب در آن «دموکراسی» است.
دانشمندان بدین عقیده اند که نظامهای دموکراتیک نیازی به قهرمان ندارد، قهرمان نظام دموکراتیک، انسان خود ساخته است.
بنابراین، در نظامهای دموکراتیک کسی به اوج ثروت و قدرت و شهرت عروج میکند که اعتماد به نفس داشته و متکی به دیگران نباشد.
درست به همین دلیل است که هربرت اسپنسر، فیلسوف و نظریه پرداز برجستهای لیبرال دموکراسی، مخالف کمک و همکاری باگداها میباشد.
میگویند هربرت اسپنسر در میهمانی بزرگی که توسط تنی چند از مشاوران مالی نیورکی به افتخار او برگزار شده بود، دربارهای گناه ابلهانهای انداختن حتی یک سکه دهسنتی در ظرف گدا سخنرانی کرد. او افزود، شگفت آنجا است که گدا همان سکه دهسنتی را هم نه صرف جستو جوی کار، بل صرف خرید آبجو و تنباگو میکند. او میگفت، کمک به گدا تأثیر ندارد مگر تداوم بخشیدن به وجود و ازدیاد کسانی که باپیشرفت ناسازگار اند.
دیل کارنگی هم بدین عقیده بود که به جایی کمک مالی به گداها باید کتابخانه عمومی ساخت. او میگفت، ایجاد کتابخانه عمومی بهترین شیوهای کمک کردن با گداها است.
میگویند روزی آقای دولی، طنزپرداز ایرلندیتبار شیکاگویی، پیشخدمت کارنگی را فرستاد تا به او بگوید که ولگردی دم در است و لیوانی شیر و تکهای نان میخواهد. کارنگی در پاسخ گفته بود: «نه، آن بینوا را بینواتر نکن. کتابخانهای به او بده.»
قهرمان دموکراسی
اگر بخواهیم برای قهرمان دموکراسی مثال ملموستری ذکر کنیم، باید به رمان «بخت لوک لارکین» مراجعه کنیم.
در رمان «بخت لوک لارکین»، لوک یتیم تهیدستی است آوارهای خیابانها. اما او در برابر پیوستن به اوباش خیابانی مقاومت میکند و کار سخت اما شرافتمندانهای را پیشه میکند.
با این حال، هنگامی که لوک در کنار رودخانهای قدم میزند، دختر یکمیلیونر به درون رودخانه میافتد و او با به خطر انداختن جان خود، دختر را نجات میدهد.
دختر برای او پول پیشنهاد میکند، اما او این پیشنهاد را نپذیرفته و در عوض، شغل میخواهد.
دختر میلیونر، وی را منشی خود تعیین میکند و از این طریق پولدار میشود.
تنهایی و پیشرفت
میگویند که شعاری سرمایهداری دموکراتیک این است که «برای همه در اوج جا است.» اما اقبال لاهوری بدین عقیده است که «انسان تنها» بیشتر از همه، شانسی برای رسیدن به اوج دارد؛ چون تنهایی، باعث شکوفایی استعدادهای آدمی گردیده و وی را از ابتلا به بیماری تنبلی نجات میدهد.
اقبال لاهوری در کلیات شعری خود، حکایت جوانی را ذکر میکند که از مرو نزد سید هجویر میرود و در محضر وی از تنهایی و محصور بودن در میان دشمنان شکوه میکند و رمز زندگی کردن در میان دشمنان را میپرسد.
سید هجویر، ضمن میمون و مبارک خواندن تنهایی، خطاب به او میگوید:
گفت ای نامحرم از راز حیات
غافل از انجام و آغاز حیات
فارغ از اندیشه ی اغیار شو
قوت خوابیده ئی بیدار شو
سنگ چون بر خود گمان شیشه کرد
شیشه گردید و شکستن پیشه کرد
ناتوان خود را اگر رهرو شمرد
نقد جان خویش با رهزن سپرد
تا کجا خود را شماری ماء و طین
از گل خود شعله ی طور آفرین
با عزیزان سرگران بودن چرا
شکوه سنج دشمنان بودن چرا
راست می گویم عدو هم یار تست
هستی او رونق بازار تست
هر که دانای مقامات خودی است
فضل حق داند اگر دشمن قوی است
کشت انسان را عدو باشد سحاب
ممکناتش را برانگیزد ز خواب
سنگ ره آبست اگر همت قویست
سیل را پست و بلند جاده چیست؟
سنگ ره گردد فسان تیغ عزم
قطع منزل امتحان تیغ عزم
مهاجرت و تنهایی
شاید شما این حرف اقبال را اندکی انتزاعی و شاعرانه فکر کنید، اما فراموش نباید کرد که صحت این موضوع توسط جامعهشناسان و مورخان نیز تایید گردیده است.
به گونهای نمونه؛ به پدیدهای مهاجرت توجه کنید. مهاجرت که باعث دوری آدمی از میهن و سبب تنهایی و جدایی وی از قوم و خویش و دوست و آشنا میگردد، نقش بسیار عمدهای در تکوین تمدن و پیشرفت دارد.
توینبی، مورخ پرآوازهای انگلیسی، بدین عقیده است که ۲۹ نوع تمدنی که تا هنوز دانشمندان و مورخان کشف کرده اند، در پشت سر همه شان مهاجرتی و جود داشته و به دنبال آوارگی به وجود آمده اند.
کافی است به کشور ایالات متحده امریکا نگاه کنید که امروزه پیشرفتهترین کشور دنیا است.
دانشمندان بدین عقیده اند که یکی از دلایل پیشرفت این کشور، مهاجرنشین بودن آن است. ایالات متحده امریکا را جهانیان به عنوان کشور مهاجران میشناسند.