سید اسماعیل بلخی (۱۲۹۹–۱۳۴۷ش) از چهرههای برجستهی تاریخ معاصر افغانستان است که در عرصههای دینی، سیاسی و ادبی نقش محوری ایفا کرد. او با تکیه بر اندیشههای اصلاحگرایانه و وحدتبخش، نه تنها بنیانگذار جنبش اسلامی نوین در افغانستان شد، بلکه با اشعار آتشین خود علیه استبداد و استعمار، به نماد مقاومت مردمی تبدیل گردید. این نوشتار مروری است بر زندگی پرفرازونشیب، مبارزات سیاسی و میراث ادبی این روحانی انقلابی که سرانجام در راه آرمانهایش به شهادت رسید.
شهید بلخی بی شک پیشتاز نهضت اسلامی و اصلاحی در افغانستان است. او سالها در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی مبارزه کرد. وطنپرستی، آزادیخواهی، تلاش برای وحدت ملی و دینی، علمآموزی، خردورزی، مبارزه با استبداد و بیاعتمادی به دشمنان خارجی از ویژگیهای بارز او بود. این اندیشهها و آموزهها در اشعار شورانگیز او نیز متجلی شده است، بهگونهای که بسیاری از اشعار بلخی و روح کلی حاکم بر آنها، یادآور شاعر، متفکر و مصلح بزرگ جهان اسلام، علامه اقبال لاهوری، است و تأثیر وی بر این شاعر افغانستانی را آشکار میسازد. سید اسماعیل بلخی، همانند اقبال، دغدغه آگاهی و وحدت اقشار مختلف جامعه مسلمان و حرکت به سوی جامعهای متعالی و ظلمستیز را داشت.
حزب ارشاد: پایهگذاری وحدت و مبارزه
در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی، طلبهای جوان از مشهد به هرات رفت و طی دو سال، سازمانی به نام «مجتمع اسلامی» را بنیان نهاد که از اعضای مهم آن میتوان به شهید سید اسماعیل بلخی، سید حیدر غزنوی و محمد بشیر هروی اشاره کرد. با گسترش دامنه نهضت آزادیخواهی، بلخی به سمت شمال رفته و به سازماندهی پرداخت. پس از ورود به کابل در اواسط دهه ۲۰، مجتمع اسلامی بهصورت سری تشکیل شد که بعدها نام «حزب ارشاد» بر آن گذاشته شد. در این مجمع، افراد با گرایشهای مختلف شیعه و سنی عضو شدند که مهمترین آنها علامه بلخی، سید علی گوهر غوربندی، سید سرور لولنجی، خواجه محمد نعیم (فرمانده امنیه کابل) و اسلم غزنوی بودند. از میان چهارده نفر از افراد کلیدی این حزب، دو نفر کشته، هفت نفر ناپدید و مابقی بیش از چهارده سال زندانی شدند.
حزب ارشاد، که مقر آن در چنداول کابل بود، بر پایه ایجاد همبستگی و رویکردی فراقومی و فرامذهبی بنا شد. اگرچه سند مکتوبی از مرامنامه یا اساسنامه این حزب در دست نیست، اما شهید بلخی که دانشآموخته حوزه علمیه بود و از علمای همعصر خود تأثیر پذیرفته بود، با هدف بیداری و وحدت شیعه و سنی گام برداشت. رهبری حزب ارشاد توسط بلخی، با نگاهی به دینمداری و اتحاد و رسمیت مذاهب اسلامی (شیعه و سنی) صورت گرفت. این حزب را میتوان اولین حزب اسلامی و شیعی دانست که به رسمیت شناختن مذاهب اسلامی را در جامعه هدف قرار داد، که مصداق آن را میتوان در تنوع قومی و نژادی اعضای آن مشاهده کرد.
نگاه بلخی به ساختار قدرت و آموزش
حزب ارشاد به رهبری علامه بلخی، پیشگام حرکت اصلاحی دینی-انقلابی در دوران ظاهرشاه بود. مهمترین خواسته این حزب، تأسیس حکومتی جمهوری بود که مردم در آن سهیم باشند. روزبهروز بر تعداد افراد این حلقه افزوده میشد، زیرا هدف اصلی این جریان، تغییر ساختار قدرت و تأمین حقوق ملت بود. بلخی، با درک عمیق از وضعیت جامعه و پس از بازگشت از تحصیلات عالی حوزوی، اقدام به تأسیس حزب ارشاد کرد. اما برای حفظ اسرار و اهداف خود که با خواست حاکمیت وقت در تضاد بود، هیچ سند مکتوبی از خود بر جای نگذاشت. به همین دلیل، اطلاعات دقیقی از رویکردها و اهداف بلندمدت حزب ارشاد، بهویژه در زمینه توسعه و آموزش، در دست نیست. با این حال، حزب ارشاد بهعنوان یکی از جنبشهای اصلاحی پیشرو، بهاذعان مورخان، ساختار اصلاحی و توسعهای خود را در زمینههای مختلف، از جمله آموزش، بنا نهاده بود.
شعر بلخی: آینهی اعتراض و بیداری
سید اسماعیل بلخی شاعری بود که با سرودههای پرخاشگرانهاش، عوامل استکبار، الحاد و نابسامانی جامعه را به چالش میکشید و تا پای جان، سنگر ایمان را برای تحقق حاکمیت اسلام اصیل حفظ کرد. او در اشعار خود، پیام توحید را با بلندترین فریادها به گوشها میرساند. این اندیشههای انقلابی اسلامی در اشعار او، وی را بهعنوان بنیانگذار جنبش اسلامی، پیشوای کبیر نهضت اسلامی، پدر، رهبر و محور انقلاب اسلامی افغانستان و فریادگر مظلومیت کشور معرفی کرده است.
علاوه بر مضامین انقلابی، اشعار بلخی از درونمایههای دیگری چون مضامین عشقی و عرفانی نیز غنی است. برخی از اشعار او از نگاه بهکارگیری فنون ادبی، از قدرت و استواری چشمگیری برخوردارند، مانند:
لب لعل تو ياقوت است و ياقوت است مرجان را
دو چشمان تو بادام است يا دام است مرغان را
ما را نه غم و ني حسرت حور است
با دوست خيال دگري عين قصور است
بسا شرم است بر مردي که از جور زمان گريد
به وقت محنت و غم چنان زنان بر سر زنان گريد
یکی از اشعار معروف او که بسیاری معتقدند با وضعیت کنونی افغانستان تحت سلطه طالبان تطابق کامل دارد، سرودهای است که در آن به نقد جهل، فقر، خفقان علمی و سیاسی، و استبداد میپردازد:
حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا
جهل را مسند و بر فقر مقام است اینجا
علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع
آنچه در شرع حلال است؛ حرام است اینجا
ریش زاهد، قلم منشی و فُرم افسر
حلقۀ حزب جوانان، همه دام است اینجا
میِ آزادی و وحدت نرسد از چه به ما؟
مستبد شیخ صفت دشمن جام است اینجا
ما به سرمنزل مقصود چسان راه بریم؟
راهزن رهبر و خسدُزد امام است اینجا
فکر مجموع در این قافله جز حیرت نیست
زانکه اندر کف یک فرد زمام است اینجا
مگر از صحنۀ بُستان طبیعت دوریم؟
پخته شد میوۀ هر کشور و خام است اینجا
ما از این مدرسه ناکام روانیم چرا؟
کامجویان همه در جُستن کام است اینجا
بردهگان سرخوش و آزاد به هرجا؛ امّا ـ
ملتی بر در یک شخص غلام است اینجا
دیگران را به فلک سِبقت و دانش به دوام
رفتن ما به عقب هم به دوام است اینجا
بلخیا! نِکبت و اِدبار، ز سستی پیداست
چارۀ این همه یکبار قیام است اینجا
شعر فوق در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۳۶ در زندان دهمزنگ کابل سروده شده است.
صالح محمد خلیق، ادیب کشور، در این باره مینویسد: «آشنایی عمیق بلخی با روح مکتب اسلام و قرآن موجب شده تا تعصبات مذهبی و فرقهای هرگز در اشعار او راه نیابد. در حالی که پیش از او شاعران فارسیزبان بسیاری داشتهایم که علیرغم تبحر در سخنسرایی و شناخت اسلام، باز هم نتوانستند از احساسات و گرایشات مذهبگرایانه خود پیشگیری کنند.»
در اشعار بلخی، اندیشههای انقلابی اسلام نیز بهخوبی دیده میشود، از جمله در این ابیات:
تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است
دانش سراي مکتب اولاد آدم است
از خیمهگاه سوخته تا ساحل فرات
تعلیمگاه رهبر خلق دو عالم است
سقا به دجله رفتن و لبتر نکردنش
تأکید بر تقدم نفس مقدم است
سید اسماعیل بلخی در ۲۴ تیر ۱۳۴۷ توسط عوامل حکومت وقت افغانستان مسموم و به شهادت رسید. مبارزات و اندیشههای او، میراثی گرانبها برای تاریخ افغانستان به شمار میرود.