موضوع داستان های شاهنامه
فردوسی، درسخنسُرایی، شاعری لطیف و پُرشور است؛ طبع لطیف و روحیه ی بلند وطندوستانه در اشعارش دیده می شود. هَجو، دروغ و تملّق درسروده های فردوسی، جایی ندارد؛ او شاعری اخلاق گرا و آراسته با فضیلت های نیک انسانی و اخلاقی بوده است.
موضوع شاهنامه، افسانهها و تاریخ ایرانِ قدیم، ازآغاز تا حملهی عربها به سرزمین ما، درسدهی هفتم میلادی است. شاهنامه از سهبخشِ تشکیل شده است: اسطورهیی، پهلوانی و تاریخی. این سهبخش، چهار دودمانِ: پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان را در بر دارد. دورهی اسطورهیی شاهنامه، از روزگار کیومرث _ نخستین آدم بهتعبیر آریاییان _ شروع میشود و تا پادشاهی فریدون ادامه دارد. دورهی پهلوانی، از خیزش کاوه آهنگر آغاز میشود و تا مرگ رستم دستان ادامه دارد و دورهی تاریخی شاهنامه از پادشاهی بهمن و پیدایش اسکندر، تا گشایش ایران باستان به دست عربها بخشبندی میشود. به صورت کُل می توان گفت که فردوسی در شاهنامه، به شرح احوال، پیروزی ها، شکست ها و دلاوری های آریاییان پرداخته است. بنابراین، اهمیت شاهنامه تنها به دلیل وجه ادبی آن نیست؛ بلکه می توان این اثر را شناسنامه یی مکتوب ازاجداد آریاییان نامید.
در شاهنامه داستان های مستقل و پراکنده یی مانند: داستان زال و رودابه، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، بیژن و گُرازان و … نیز وجود دارند که مستقیماً به سیر تاریخی اثر مربوط نمی شوند. در سراسر شاهنامه، نیک و بد، خیر و شر و حق و باطل، نبرد دایمی دارند و قهرمانان و افسانه های ملی ایران باستان، در اشعار فردوسی، دوباره متولد می شوند و با بدخویی و فساد در نبرد قرار دارند.
درونمایه ی شاهنامه، بر اساس آزادی خواهی و آزاده گی آریاییان استوار است و پهلوانان شاهنامه، در جنگ دایمی برای مُطالبه ی آزادی و آزاده گی هستند. فردوسی، پیرو دین اسلام بود و به پیغمبر بزرگوار اسلام، عشق می ورزید و در مدح و ستایش او و دیگر بزرگان اسلام نیز اشعاری سروده است.
در شاهنامه، عشق نیز وجود دارد؛ هرچند فردوسی برای توصیف عشق نیز زبان حماسی را انتخاب می کند، اما موسیقی کلام فردوسی، انتخاب مناسب وزن و قافیه ها و به کارگیری انواع صنایع ادبی، شاهنامه را به یک اثر بی بدیل تبدیل نموده است. اغراق های استادانه، تشبیه های بدیع و تصویرسازی ها از طبیعت در شاهنامه، به شکلی کاملاً هنرمندانه استفاده شده است.
حکمت و اندیشه ی فردوسی
آنچه که فردوسی به آن پرداخته است، جدا از جنبه ی شعری، جنبه ی علمی و دانشوَرانه نیزداشته است. فردوسی، تنها افسانه ننوشت؛ او با ریزبینی منابع خود را – که بیشترآن، شاهنامه ی ابومنصوری بود – بررسی میکرد، هرچند از منابع دیگر هم دراین کار بهره گرفت. فردوسی توانست از میان انبوهی از دانستههایی که در دسترس داشت، مطالبی را گزیده و گردآوری کند که دریاد ایرانیان، ترکان و هندیان زنده بماند. شاهنامه گزیده ی همه ی میراث های ایران باستان است که در سده ی چهارم هجری قمری، بهویژه میان دهقانان آن روزگار زنده بوده است.
خالقی مطلق میگوید: فردوسی با فیلسوفان و آنهاییکه در پیِ اثبات وجود خدا بودند، مخالف بود. او باور داشت که خدا را با خِرَد، دل و یا دلیل نمیتوان یافت. بلکه به باور او، وجود و یکتایی و قدرت خدا، همه گی در آفرینش و هستی، بهخودیخود اثبات می شوند. برپایه ی باورهای او، همه چیز از خوب و بد تنها به اراده ی خدا برای انسانها رخ میدهند. فردوسی در منظومه ی خویش، هر جا که توانسته است از بزرگداشت خِرَد و دانش دریغ نکرده و ازآن به نیکی نام برده و آن را مایه ی رستگاری دانسته و از هرچه ایزد داده بهتر و برتر شمرده است. فردوسی در ستایش خرد بهپیروی از باور حکیمان، به آن پرداخته است. او سروده های خود را با ذکر خِرَد که آنرا حد برتر آفرینش دانسته، آغاز کرده:
به نامِ خداوندِ جان و خِرد
کزین برتراندیشه برنگذرد
بهنوشته ی جلال خالقی مطلق، فردوسی خرد را سرچشمه و سرمایه ی تمام خوبیها میداند. بهباور وی حتّا زنده گی یا ناراحتی، غمها و شادیها، همه بر اثر بود و نبودِ خرد است و شخص خردمند چون برنامه ی زنده گی بسیار مرتب و منظّم دارد، همیشه درحال پیشرَوی است و بهآرامی به اوج انسانیّت که هدف نهایی آدمی است میرسد. فردوسی براین باور است که آدمی با خرد، نیک و بد را از یکدیگر باز میشناسد و ازاین راه به نیکبختیِ این جهان و رستگاریِ آن جهان میرسد:
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هردو سرای
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن سَخُنگوی مرد ازخرد
که دانا ز گفتار او بَر خورد:
کسی کو خرد را ندارد به پیش
دلش گردد ازکرده ی خویش ریش
هُشیوار[۱] دیوانه خواند وُرا
همان خویش بیگانه داند وُرا
از اویی به هردو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد به بند
فردوسی را «حکیم» نیز گفته اند. با آنکه گاهی فیلسوف را نیز حکیم میگفتند، اما در فرهنگ مردمی، انسانِ با دانش و اندیشمند را هم حکیم میگفتند که دور از خواهشها و هوسها اندیشه کند و به چشمی جز چشمِ سَر به جهان بنگرد. بنابراین، فردوسی را حکیم گفته اند؛ چون او نمود اینچنین انسانی بود. او افزون بر دانشهای روزگار و خواندههای بسیار، مردی ژرفنگر، آزاد اندیش، تیزبین و نکتهسنج در رویدادهای گذشته و حال بود.
بهباور جلال خالقی مطلق، شاهنامه بزرگترین منبع فرهنگِ ساسانی است که در فرهنگ شاعر نیز اثرگذار بوده است. ازهمینرو، فردوسی را حکیم مینامند. حکمت او از سرچشمهیی فلسفی نبوده؛ حکمت او حکمتِ عملی و اخلاقی است. تا آنجا که بررسی اخلاق در شاهنامه خود کتابی سِتُرگ میشود. ازاینرو خالقی مطلق، شاهنامه را حماسهیی معنوی مینامد. او شاهنامه را فلسفه ی زنده گی از دیدگاه فردوسی بیان میکند و آن را سراسر سرودِ مِهر میداند. او میگوید سراسر شاهنامه، سرشار از پند و اندرز به فرمانروایان است و اندرزِ خسروِ پرویز به پسرش شیرویه را، شایسته ی آب زر و آویختنِ پیش چشم سردمداران میداند:
که ایران چو باغیست خُرّمبهار
شکفته همیشه گُلِ کامگار
پر از نرگس و نار و سیب و بهی
چو پالیز گردد ز مردم تهی
نگر تا تو دیوار او نفگنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
کزان پس بود غارت و تاختن
خروش سواران و کین آختن
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشه ی بَد منه در میان
چو سالی چُنین بر تو بربگذرد
خردمند خواند ترا بیخرد
فردوسی، این نمودهای اخلاقی را سرچشمههای خرد میداند و بنیاد آن بهشمار میآورد: دوری جُستن از کردارهای ناشایست، پرهیز از شتاب، بُردباری، نرم خویی، پرهیز از خود پسندی وغرور، شناخت ارزش و جایگاه دیگران، چشم نداشتن به زرق و برق زنده گی، به موقع سخن گفتن، با دوستان دانا نشستن و نادانان را به خرد رهنمون کردن، فرمانبرداری ازخداوند و دهها موضوع دیگر.
خرد، یک نیروی درونی و معنوی و قدرت خدایی است که میتواند دارنده اش را به برترین جایگاههای انسانیّت برساند و افزون براینکه وجه تمایز انسان وحیوان است، با ارزشترین چیزی است که بود و نبودِ راستین انسان به آن وابسته است. نکته ی درخور توجه این است که با اینکه شاهنامه پُراز کارهای شگفتانگیز و پُراز سِحْروجادوی ادبی است، بازهم فردوسی نسبت به امور خردورزانه، شیفته گی خود را ابراز میدارد. او توجه ویژهیی به اهمیت خرد دارد. خرد در بیت نخست شاهنامه، از نعمت های پُربَهای خداوند عنوان شده و بخش دوم دیباچه ی شاهنامه ویژه ی آن است.
فردوسی، درسخن امانتدار است و حقشناس. او درگفتار، بیپرده است که نمونهاش را در انتقاد از شعر دقیقی و فراخواندن پادشاهان به دادگُستری می توان دید. باور به ماندگاری نام نیک، انصاف در برابر دشمن، ستایش کوشش و دانش، مهر به همسر و فرزند، ستایش درنگ در کارها، نکوهش تنبلی، آز، دروغ، رَشک و باور به ناپایهداری جهان، از دیگر ویژهگیهاییست که در سراسر شاهنامه بهچشم میخورد. سرانجام، اینکه فردوسی خودآگاه است؛ خودآگاه درباره ی درستی باورها و گفتههای خویش و خودآگاه درباره ی جاودانی آفریده ی خود؛ یعنی شاهنامه.
فردوسی، درشمار آن شاعرانِ نهچندان پُرشمار در زبان پارسی است که نجابتِ گفتار و پاکیِ سخنِ او آلوده نشده و حتّا واژهیی که زننده و ناسزا است، از او سر نزده باشد. ناسزاهایی که فردوسی بهخاطر رعایت امانت ناگزیر از بیان آنها بوده، هیچیک از مرز پاکی بیرون نیست واین موضوع هنگامیکه به دیوانِ دیگر شاعران نگریسته میشود، بهتر دریافت میگردد. همین عِفّتِ کلام و نجابتِ بیان، او را به ساخت مضمونهای تازهیی رهبری کرده است که در اوجِ نازکخیالی و آفریننده گی هستند.
سالمرگ و آرامگاه فردوسی
فردوسی، سرانجام در سال۴۱۱ هجری قمری، در زادگاه خود پدرود زنده گانی گفت. پژوهنده گان شاهنامه، از سال درگذشت شاعر و مدت عمر او گزارش های ناهمگون دارند. گروهی سال ۴۱۶ را – البته با گمان – سال درگذشت فردوسی میدانند و برخی ها بر۴۱۱ هجری، انگشت می گذارند. دکتور جلیل دوستخواه مینویسند که خاموشی شاعر را در بیشتر پژوهشها، در۸۱ سالهگی، سال ۴۱۰ نوشته اند. پیکر سخنسُرای توس را در باغ خود وی، درون دروازه ی شهر توس، به خاک سپردند.
گزارش شده است که شیخ ابوالقاسم کرکانی – از فقیهان شهر – با رافضی[۲] نامیدن فردوسی، نگذاشت پیکر او را، در گورستان توس به خاک بسپارند. عطار نیشاپوری، این داستان را در«اسرارنامه» چنین تذکر داده است که «شیخ اکابُر و ابوالقاسم کرکانی» تنها در جنازه ی فردوسی، نماز نخوانده اند. حمدالله مستوفی، در مقدّمه ی«ظفرنامه» شیخ یاد شده را«ابوالقاسم کرکانی» دانسته است. محمد امین ریاحی، نسبت این افسانه را به شیخ ابوالقاسم کرکانی نمی پذیرد و برآن است که چون شیخ ابوالقاسم کرکانی، هنگام درگذشت فردوسی، کمتر از ۳۰ سال داشت، بناً ممانعت او نمی توانسته است ازسوی مردمی که هوادار فردوسی بوده اند، کارساز واقع شود.
آرامگاه فردوسی، اکنون در توس، به مثابه ی یک دَژِ[۳] پایداری سر بر افراشته و استوار ایستاده است و فرزندان فرهنگی و معنوی او، آن را چنان نماد و تندیس یادمان آزاده گانِ خراسانِ بزرگِ سدّه های نخستین دوران اسلامی، سپاس می گزارند و از حماسهسُرا و حماسهآفرینِ سُتُرگ فارسی، میآموزند که در روزگار خویش، چه گونه زنده گی کنند و چه گونه شناخت و تعریفی از خود داشته باشند. آرامگاه فردوسی، در طول زمان، رو به ویرانی میرفت، تا آنکه درسال ۱۳۴۸خورشیدی، هوشنگ سیحون معمار برجستهی ایرانی، آرامگاه فردوسی را طراحی کرد که شکل امروزی بنای آرامگاه او، کارهمین استاد برجسته است.
همچنان مهدی اخوان ثالث شاعر معاصر ایران، محمد رضا شجریان و خسرو آوازخوانان ایرانی، نیز هر کدام بعد از مرگ، در محوطهی آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شده اند.
یاد بود از فردوسی
در ایران روز ۲۵ اردیبهشت \ ثور، به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است. هرسال دراین روز و درهفته ی پایانی اردیبهشت، آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه و سخنرانی پیرامون آنها در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی درتهران، مشهد و برخی دیگر از شهرهای ایران و جهان برگزار میشود. در افغانستان نیز در ۲۵ اردیبهشت، از روز فردوسی در نهادهای علمی و فرهنگی چون دانشگاه ها و انجمن های ادبی، با ارایه ی سخنرانی و نوشتن مقاله های پژوهشی در باره ی فردوسی، بزرگداشت به عمل میآید.
منابع
- تقیزاده، حسن (۱۳۴۹). فردوسی و شاهنامه او. به کوشش حبیب یغمایی. تهران: انجمن آثار ملی.
- جعفریان، رسول (خرداد و تیر ۱۳۷۵). «شعوبیگری و ضد شعوبیگری در ادبیات اسلامی». آینه پژوهش. تهران (۳۸): ۱۹–۳۳.
- خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۶). ادای دین به فردوسی و شاهنامه (متن سخنرانی دکتر جلال خالقی مطلق در جشن رونمایی شاهنامهٔ فردوسی). بخارا. تهران (۶۴): ۱۱۴–۱۲۰.
- خالقی مطلق، جلال (بهار ۱۳۷۰). جهانشناسی شاهنامه.ایرانشناسی. تهران (۹): ۵۵–۷۰.
- خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۱). سخنهای دیرینه. به کوشش علی دهباشی. تهران: افکار. شابک ۹۶۴-۷۸۵۸-۰۹-۴.
- نیستانی خواجه محمد(۱۳۹۰) فردوسیشناسی، جزوه درسی برای دانشجویان دانشکدهی زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه کابل.
[۱] – هُشیوار، به معنای خردمند، عاقل و هوشیار
[۲] – رافضی: اصطلاحی است که برای مسلمانان شیعه به کار برده میشود.
[۳] – دژ یعنی قلعه، قلعهی بزرگ و مستحکم