پرسشهای کلی مبحث:
تشریح اساسات قدرت در افغانستان چیست؟
آیا میتوان یک ساختار اداری مدرن دموکراتیک را در یک جامعهی بدوی، عقبمانده، نهایت خودمحور و قبیلهگرا پیاده کرد؟
آیا طرح توزیع عادلانهی قدرت به فروپاشی نرم یا به انسجام جغرافیای سیاسی کشور خواهد انجامید؟
بخش اول؛ اساسات
ساختار قدرت به نحوهی توزیع، سازماندهی و اعمال قدرت در یک جامعه، سازمان یا نظام سیاسی اشاره دارد. این مفهوم بیان میکند که چه کسانی قدرت دارند، چگونه آن را به دست آوردهاند، چگونه آن را حفظ میکنند و چگونه تصمیمگیریها را در آن چارچوب انجام میدهند.
پاسخ به این پرسشها نیازمند واکاوی ساختار قدرت است.
بدنهی نظری ساختار قدرت در افغانستان شامل موارد زیر است:
دارندگان قدرت: افرادی مانند رهبران سیاسی وابسته به نیروهای اطلاعاتی خارجی یا ستونپنجمیها، گروههای قومی و محلی، احزاب و نخبگان سیاسی و همچنین نهادهایی مانند دولت، ارتش، پولیس یا رسانه.
نظام توزیع قدرت: ممکن است متمرکز (مانند دیکتاتوری) یا پراکنده (مانند دموکراسیها) باشد.
مشروعیت: به معنای پذیرش قدرت توسط مردم یا اعضای یک سیستم است. در نظامهای دیکتاتوری، منبع «مشروعیت» بر پایهی ترس استوار است؛ یعنی از هرآنچه بترسی، به قدرتش مشروعیت دادهای. به همین دلیل، قدرت در این نظامها بهطور معمول مادامالعمر، ارثی، خانوادگی، قبیلهای و قومی باقی میماند. در این نظامها، منبع مشروعیت اغلب تفسیرهای دینی است که در خدمت تثبیت جایگاه خانوادگی، قبیلهای، قومی، طبقاتی و محلی قدرت قرار میگیرند.
برای همین، افغانستان سرزمین زبان قدرت مبتنی بر کشتن، زندانیکردن، تبعید، غصب، کوچدادن، زور و پیشبرد جنگهای دموگرافیک مخفی و آشکار است. چنین نظمی افراد را به بردگان فکری تبدیل میکند که خروجی آن تابعیت و خفگان اجتماعی است. فرد به ربات بلهگوی بدون اراده بدل میشود. در این نظم، هرگونه مبارزه و قربانی در راه استقلال و آزادی مصادره شده و قوم برتر، قربانیهای نظامی و نخبگان فرهنگی و سیاسی اقوام دیگر را برنمیتابد. تاریخ نیز در خدمت سالاران قدرت، تحریف و تعریف میشود.
در نظامهای دموکراتیک، منبع مشروعیت، آرای مردم است. قدرت در این ساختارها مقطعی، همهشمول، و محدود به یک بازهی زمانی کوتاه (چهار یا پنج ساله) است و در گردش باقی میماند. زبان قدرت، رسانههای عمومی، خبرنگاران و مردماند و نردبان قدرت، خدمترسانی، خلاقیت، شایستگی، دانش و مدیریت خوب است. این نظم، از افراد جامعه، شهروندانی قوی میسازد که برای احقاق حقشان میتوانند رهبران ناشایسته و خائن را پایین بکشند، قدرت را انتقال دهند یا خود نقش تمثیلی آن را بر عهده گیرند. چنین نظم اجتماعی، جامعه را بهسوی امنیت و رفاه اجتماعی سوق میدهد. اگر قدرتی مشروع نباشد، معمولاً با مقاومت و بیثباتی همراه خواهد بود.
مکانیسم اعمال قدرت: شامل قوانین، سیاستهای تهدید به زور، اعمال نفوذ فرهنگی یا ایدئولوژیک است.
انواع ساختار قدرت:
۱. رسمی: از طریق قانون یا سازمانهای تعریفشده، مانند دولت یا قوای قضائیه و مقننه.
2. غیررسمی: از طریق روابط شخصی، نفوذ فرهنگی یا اقتصادی (مثلاً لابیگری یا نفوذ طایفهای).
منابع قدرت
منابع قدرت در یک کشور، مجموعهای از عناصر، نهادها و ظرفیتهایی هستند که به افراد، گروهها یا ساختارهای سیاسی امکان میدهند ارادهی خود را بر دیگران تحمیل کنند یا مسیر تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشور را شکل دهند. این منابع در چند دستهی کلی طبقهبندی میشوند:
منابع مادی:
ثروت اقتصادی: کنترل بر منابع مالی، بودجهی دولت، مالیاتها، منابع طبیعی (نفت، گاز، معادن) و سرمایهگذاریها.
منابع طبیعی: مانند زمین، آب، نفت، گاز، معادن و منابع انرژی که اهمیت استراتژیک دارند.
کنترل بر زیرساختها: مانند بندرها، راهها، شبکههای انرژی، مخابرات و حملونقل.
منابع نظامی و امنیتی:
ارتش و پولیس: کنترل یا نفوذ بر نیروهای مسلح، پولیس و دستگاههای اطلاعاتی.
گروههای مسلح غیررسمی: کنترل یا نفوذ بر ملیشاها، گروههای پارتیزانی یا نیروهای شبهنظامی خارج از چارچوب دولت.
امنیت داخلی و انحصار خشونت مشروع: برخورداری از حق قانونی استفاده از زور که طبق نظریهی «ماکس وبر»، مهمترین مؤلفهی دولت است.
منابع سیاسی – حقوقی:
نهادهای دولتی: ریاستجمهوری، پارلمان، قوهی قضاییه، نهادهای انتخاباتی و اجرایی.
احزاب سیاسی و گروههای نفوذی: سازمانهایی که میتوانند بر تصمیمگیریها تأثیر بگذارند یا بسیج عمومی ایجاد کنند.
قانون و مشروعیت قانونی: توانایی استفاده از قانون برای مشروعیتبخشی به اعمال قدرت.
منابع اجتماعی – فرهنگی:
پایگاه اجتماعی: جمعیت، شبکههای قومی، مذهبی، زبانی، قبیلهای و منطقهای.
نفوذ فرهنگی و رسانهای: کنترل بر رسانهها، سیستم آموزشی، تبلیغات و نمادهای فرهنگی.
مشروعیت ایدئولوژیک: بهرهگیری از باورهای دینی، ملیگرایانه یا تاریخی برای توجیه قدرت.
منابع اطلاعاتی و دانشی:
دسترسی به اطلاعات حساس: اطلاعات امنیتی، اقتصادی و سیاسی که مزیت تصمیمگیری ایجاد میکنند.
توانایی مدیریت افکار عمومی: استفاده از دادهها، تحلیلها و رسانهها برای شکلدهی به درک عمومی.
نهادهای علمی و تبلیغاتی: تولید دانش و تخصصهایی که میتوانند در تصمیمسازیهای کلان مؤثر باشند.
منابع بینالمللی:
پشتیبانی خارجی: حمایت سیاسی، اقتصادی یا نظامی قدرتهای جهانی یا منطقهای.
مناسبات دیپلماتیک: بهرهگیری از جایگاه بینالمللی، وامها، سرمایهگذاری خارجی یا حمایتهای بینالمللی.
نتیجهگیری:
بازخوانی ساختار قدرت در افغانستان نشان میدهد که ترکیب پیچیدهای از منابع رسمی و غیررسمی، مادی و ایدئولوژیک، داخلی و خارجی در شکلدهی به نظام قدرت مؤثر است. قدرت در افغانستان بیشتر بر بنیاد مشروعیت قهری، قبیلهای و قومی استوار بوده و نظامهای دموکراتیک هنوز نتوانستهاند جایگاه پایداری پیدا کنند.
پرسش اساسی این است که آیا در چنین ساختاری میتوان یک نظام مدرن و دموکراتیک مستقر ساخت؟ پاسخ، بستگی به تغییر ریشهای در منطق مشروعیت قدرت دارد. اگر منابع مشروعیت از زور، ترس، قومیت و وابستگی خارجی به رأی مردم، پاسخگویی، شایستگی و مدیریت سالم انتقال نیابند، هرگونه تلاش برای استقرار دموکراسی محکوم به شکست خواهد بود.
توزیع عادلانهی قدرت میتواند ابزار انسجام سیاسی باشد. از اینرو، بازتعریف ساختار قدرت بر پایهی مشارکتپذیری، عدالت اجتماعی، شفافیت، و مشروعیت دموکراتیک نه تنها ممکن، بلکه برای بقا و ثبات افغانستان، حیاتی است.