در ۴۸ ساعت اخیر، رژیم صهیونیستی تحت عنوان حمایت از جامعه دروزیها، حملات بیسابقهای را علیه سوریه به اجرا گذاشته است. این حملات که بیش از ۱۶۰ هدف در مناطق مختلف از جمله دمشق و سویدا را درنوردیده، نه تنها تلفات جانی و خسارات گسترده به بار آورده، بلکه بار دیگر ماهیت توسعهطلبانه و تجزیهجویانه تلآویو را عیان ساخته است.
از سوی دیگر این تجاوزها که با سکوت رهبری ذلیلانه و سرسپرده ابومحمد الجولانی همراه شده، نه تنها حاکمیت ملی سوریه را به تمسخر گرفته، بلکه پرده از نقشه شوم تلآویو برای تجزیه این کشور برداشته است. الجولانی که از ابتدا با پرچم تسلیم مطلق در برابر اسرائیل و آمریکا ظاهر شد، اکنون با عقبنشینی از سویدا، بار دیگر ثابت کرد سیاستهای خفتبار او تنها به تشدید طمع صهیونیسم میانجامد.
۱. سیاست تسلیمی ذلت بار و مماشات الجولانی و پاسخ تجاوزکارانه صهیونیسم
از نخستین روزهای به قدرت رسیدن حکومت تحریرالشام در سوریه، ابومحمد الجولانی بهصراحت شعار “عدم خصومت با اسرائیل” را سرلوحه اقدامات خود قرار داد. شعار او مبنی بر “عدم خصومت با اسرائیل” نه یک تاکتیک سیاسی، که اقرار رسمی به بندگی بود. در حالیکه نیروهای تحت امر او حتی یک گلوله به سوی مواضع اشغالگران شلیک نکردهاند! این ذلتپذیری درحالی است که صهیونیستها پس از سقوط بشار اسد، با اشغال نظامی جنوب سوریه و نابودی زیرساختهای حیاتی آن، هر روز بر گستاخی خود افزودهاند. عقبنشینی اخیر ارتش الجولانی از سویدا، نتیجه مستقیم سرسپردگی دمشق است.
در حالی که در مقابل، رژیم صهیونیستی نهتنها به حملات خود ادامه داده، بلکه پس از سقوط دولت بشار اسد، با اشغال بخشهایی از جنوب سوریه و نابودی زیرساختهای حیاتی این کشور، سیاست مماشات دمشق را با گستاخی بیشتر پاسخ داده است.
۲. بهانههای واهی اسرائیل در حمایت از دروزیها
ادعای تلآویو مبنی بر “دفاع از دروزیها” یک جوک است. همچنین الجولانی که پرچم تسلیم بلند کرده و این کشور نه دارای سلاحهای راهبردی است، نه برنامهای برای غنیسازی اورانیوم دارد، و نه توان نظامی برای تهدید موجودیت رژیم صهیونیستی، اما همچنان هدف حملات است. حقیقت این است که حملات گسترده اسرائیل طی چند ماه گذشته، اساساً توان دفاعی و تهاجمی سوریه را بهطور کامل منهدم کرده است. بمباران تأسیسات تحقیقاتی، تخریب پایگاههای نظامی، و ترور دانشمندان سوری توسط موساد، هرگونه توان بازدارندگی این کشور را از بین برده است. بنابراین، استمرار حملات کنونی را باید در چارچوبی فراتر از ادعاهای محافظت از دروزی ها و مسئله امنیتی؛ اما در راستای اهداف تجزیهطلبانه تلقی کرد.
۳. نقشه صهیونیستی: تجزیه سوریه و ایجاد دولتهای قومی-مذهبی
الجولانی با سکوت و عقب نشینی، دست صهیونیستها را برای تجزیه وطنش بازگذاشته است. چنانچه هدف غایی رژیم صهیونیستی از تشدید بحران در سوریه، چیزی جز تجزیه این کشور به واحدهای کوچک قومی و مذهبی و ایجاد منطقههای حائل تحت نفوذ خود نیست. کارشناسان صهیونیست بهصراحت از این استراتژی دفاع میکنند. مئیر روبین، تحلیلگر راستگرای صهیونیست، اخیراً در پستی در پلتفرم ایکس (توییتر سابق) نوشت: “ایجاد یک کشور دروزی بین اسرائیل و سوریه، یک منطقه امنیتی حائل به ما میدهد که دفاع از آن [در جهت تأمین امنیت برای مرزهای این فلسطین اشغالی] نسبتاً آسان است. این امر بسیار بهتر از صلح با سوریه است.”
این اظهارات پرده از نقشهای بلندمدت برای تجزیه سوریه برداشته و حملات اخیر به سویدا (مرکز دروزینشین) را در چارچوب تحریک تنشهای فرقهای و زمینهسازی برای جدایی این منطقه تفسیر میکند. هدف نهایی، تضعیف حاکمیت ملی دمشق و ایجاد انزوای ژئوپلیتیک برای آن است.
۴. تسلیمطلبی الجولانی و توسعهطلبی بیپایان صهیونیسم
پاسخ دولت الجولانی به تجاوزات مکرر، نه مقاومت، که تسلیمطلبی و توسل به میانجیگری قدرتهای خارجی بوده است. الجولانی با وجود اعلام بیطرفی و خودداری از هرگونه عملیات ضد صهیونیستی، بهطور مکرر از رهبران عرب خواسته تا میانجیگری کنند. اوج این ذلت سیاست تسلیمطلبانه، سفر مشتاقانه وی به دیدار دونالد ترامپ همین چند هفته پیش به عربستان بود. الجولانی عملاً پرچم سفید تسلیم را در برابر اسرائیل و حامی آمریکاییاش برافراشت و خود را به واشنگتن سرسپرد. اما این ذلت و تسلیمی نهتنها متجاوز را سیراب نکرد، بلکه طمع آن را برای پیشروی بیشتر برانگیخت. حملات گسترده اخیر پس از این سرسپردگی، گواه روشنی بر این مدعاست که رژیم صهیونیستی، صرفاً به دنبال بهانهجویی برای اجرای نقشههای توسعهطلبانه خود است.
۵. پیمان ابراهیم: سرپوشی بر توسعهطلبی صهیونیسم و هشدار به کشورهای عربی
کشورهای عربی که با امضای پیمان ابراهیم، عملاً برتری و سلطه رژیم صهیونیستی را در منطقه به رسمیت شناختند، باید بدانند که این تسلیمپذیری، سدی در برابر توسعهطلبی تلآویو ایجاد نخواهد کرد. تاریخ ثابت کرده است که این رژیم به هیچ تعهد بینالمللی، پیمان منطقهای، یا قاعده اخلاقی پایبند نیست. جنایات مستمر در فلسطین و تجاوزات مکرر به سوریه و لبنان، نمونههای بارز این بیاعتباری هستند. پیمان ابراهیم نه تنها امنیتی برای امضاکنندگان عرب ایجاد نکرده، بلکه با عادیسازی روابط، دست رژیم صهیونیستی را برای تمرکز بر تجاوز به کشورهای (مانند سوریه) و تشدید اشغالگری در فلسطین بازگذاشته است. کشورهای عربی منطقه باید دریابند که تسلیم در برابر زورگوی، تنها طمع او را افزایش میدهد. تجربه سوریه نشان میدهد که حتی تسلیم کامل و سرسپردگی به غرب و صهیونیسم نیز متجاوز را باز نمیدارد.
جمع بندی مطلب اینکه حملات اخیر اسرائیل به سوریه، جلوهای از شکست فاجعهبار سیاست ذلتبار الجولانی است. رهبری که “تسلیم” را به جای “مقاومت” برگزید، آنهم با این عنوان که منافع مردم را می خواهد. در حالی که حملات اخیر رژیم صهیونیستی به سوریه، صرفاً یک واکنش امنیتی نیست؛ این حملات حلقهای از زنجیره برنامهریزیشده برای تجزیه سوریه، ایجاد دولتهای دستنشانده قومی، و تحکیم هژمونی منطقهای تلآویو است. سیاست مماشات و تسلیمطلبی ابومحمد الجولانی در برابر این رژیم، نه تنها نتیجهای جز تشدید تجاوز و از دست رفتن بخشهای بیشتری از خاک سوریه نداشته و نخواهد داشت، بلکه به تلآویو جرات بیشتری برای پیشبرد نقشههای شوم خود بخشیده است. درس روشن این است که تنها زبان قابل فهم برای رژیم غاصب صهیونیستی، زبان مقاومت و قدرت است. تجربه لبنان و مقاومت فلسطین و ایران ثابت کرده که تنها از طریق ایستادگی و افزایش هزینههای تجاوز میتوان این غده سرطانی را به عقبنشینی واداشت. کشورهای عربی منطقه نیز باید از خواب غفلت بیدار شوند؛ عادیسازی روابط و پذیرش سلطه صهیونیسم، نه امنیت که ناامنی و تجزیه را برای آنان به ارمغان خواهد آورد. آینده سوریه و منطقه در گرو اتحاد جبهه مقاومت و رویارویی قاطع با پروژههای تجزیهطلبانه صهیونیستی است. کشورهای عربی نیز باید بدانند؛ سجده بر آستان صهیونیسم، نه امنیت که نابودی حتمی را در پی دارد.