ملا یعقوب، وزیر دفاع طالبان، به مناسبت ۲۸ اسد، بهاصطلاح سالروز استقلال افغانستان، با غرور گفت: «بیایید به دور افغانیت و اسلامیت جمع شویم.»
این سخن در ظاهر دعوت به اتحاد ملی و دینی به نظر میرسد؛ اما با نگاهی به تاریخ معاصر افغانستان، روشن میشود که ترکیب “افغانیت – اسلامیت” هیچ تازگی ندارد. از امانالله خان تا داوود، از کمونیستهای خلق و پرچم تا مجاهدین از سران جمهوریت ؟گ,خلیل زاد آمریکایی و طالبان، همهٔ رهبران پشتون به گونهای بر این دو واژه تأکید کردهاند. پرسش اصلی این است: چرا با وجود تفاوتهای ایدئولوژیک و سیاسی، رهبران پشتون همواره “افغانیت – اسلامیت”را شعار مشترک خود قرار دادهاند؟
در واقع، این تکرار همان نسخهٔ پوسیدهای است که بیش از یک قرن است حاکمان پشتون بر سر مردم افغانستان کوبیدهاند. چه سکولار باشند، چه کمونیست، چه مجاهد و چه ملا و مولوی، همه یک سرود مشترک دارند و آن را سر میدهند: افغانیت و اسلامیت. واقعاً جالب و پرسشبرانگیز است: چه سحری در این دو واژه نهفته است که هم برای سکولار پشتونِ مدعی تجدد مقبول است، هم برایرمجاهد پشتونِ دلپسند است ؟ چرا ملا، طالب و مولوی پشتون آن را بهمثابه حقیقت مطلق و مقدس تکرار میکنند؟
این دو واژه در ظاهر در دو جهان متضاد معنا دارند: یکی داعیهٔ ملیگرایی و قومپرستی سکولار است و دیگری ادعای اسلام ناب و شریعت؛
اما در عمل هر دو روی یک سکهاند و ابزار یک هدف واحد، و آن هم تحمیل برتری قومی میباشد
اما وقتی پای قدرت و برتری قومی به میان میآید، همین سکولار و ملا در یک صف میایستند و یک شعار مشترک سر میدهند. این است راز ماندگاری افغانیت اسلامیت؛ دو چهرهٔ به ظاهر متفاوت، اما در باطن نقابی واحد برای تحکیم انحصار و سلطهٔ قومی است.
بلی، افغانیت در اصل چیزی جز پشتونیت نیست. در تاریخ، هیچ تاجیک و هزاره و ازبکی خود را افغان نمیداند. این واژه نام یک قوم بود که حاکمان پشتون به زور بر همهٔ اقوام تحمیل کردند و آن را «هویت ملی» نامیدند.
افغانیت یعنی انکار تنوع، حذف دیگران و پوشاندن سلطهٔ قومی زیر عنوان ملت، اما وقتی افغانیت به تنهایی نتوانست کارساز شود، اسلامیت را به میدان آوردند. البته نه بهعنوان ایمان، اخلاق و یک دین آسمانی انسانی که زندگی همه را با تفاوت رنگها و تبارها به برادری توصیه میکند، بلکه بهعنوان ابزار قدرت. در سیاست پشتونی، اسلامیت همیشه وسیلهای برای مشروعیتبخشی به همان سلطهٔ قومی بوده است؛ چه کمونیستهای بیخدا که برای حفظ قدرت بر آن قسم میخوردند، چه مجاهدین و سران جمهوریت، و امروز طالبان نیز، همه ظاهراً پای این دین ایستاده و آن را به سود خود به رسمیت شناختهاند. متاسفانه در این سرزمین، دین هرگز بهعنوان ارزش مشترک به کار گرفته نشده، بلکه همواره چماقی برای ساکت کردن مردم بوده است.
اینجاست که تناقض آشکار میشود سکولارها و کمونیستها که با دین بیگانه بودند، ناچار به استفاده از اسلامیت برای تحکیم قومیت میشدند و طالبان که مدعی اسلام ناب محمدیاند. دینی که در آن قومیت هیچ جایگاهی ندارد و تنها معیار برتری تقوا است بدون افغانیت نمیتوانند سلطهٔ قومیشان را توجیه کنند. همه با هم در یک صف، یک شعار را تکرار میکنند. افغانیت اسلامیت. اما این ترکیب چیزی جز دو پای مصنوعی برای یک حاکمیت علیل بیمار نیست؛
نه افغانیت توانسته کشوری چندقومی را گرد هم آورد و نه اسلامیت قومی توانسته عدالت و برابری واقعی ایجاد کند؛ پس بهتر است این نقاب پوسیدهٔ افغانیت و اسلامیت را کنار گذاشت، چرا که تا امروز، چه چپیها و راستیها و چه ملاها و مجاهدان، همه با همین شعارها مردم را فریب داده و سلطهٔ قومی را تداوم بخشیدهاند. تکرار این شعار در قرن بیستویکم دیگر شایسته نیست، زیرا جامعهٔ امروز افغانستان دیگر آن گوشبستهٔ دیروز نیست.
امروز برای تاجیک و هزاره، افغانیت فقط نامگذاری اجباری و تحقیر هویتی است. برای روشنفکران دین داران واقعی ، اسلامیت طالبی چیزی جز تازیانه و زندان نیست. برای نسل جوان، هر بار که این شعار را میشنوند، بوی خون و تبعیض و تحمیل به مشامشان میرسد.
افغانیت – اسلامیت در حقیقت نه هویت ملی است و نه ایمان دینی؛ بلکه نقاب کهنهای است برای پوشاندن صورت زشت انحصار. طالبان امروز همان نقاب پوسیده را به کار میگیرند، در حالیکه هر روز با سیاستهایشان ثابت میکنند این شعار جز طناب دیگری برای بستن دست و پای مردم نیست.
مردم افغانستان اما دیگر فریب نمیخورند. آنان دریافتهاند که راه رهایی نه در تحمیل هویت است و نه در اسلام ابزاری، بلکه در پذیرش تنوع و شکستن انحصار. تا وقتی این حقیقت پذیرفته نشود، افغانیت – اسلامیت فقط یک طناب پوسیده باقی خواهد ماند؛ طنابی که بارها مردم را با آن به دار کشیدهاند و دیگر حتی توان نگهداشتن جسد پوسیدهٔ حاکمیت را ندارد.
مزدورانی که از سایر اقوام در کنار رهبران اسلامیت و افغانیت چه در چپ و چه در راست، و بهویژه امروز در پهلوی امارت طالبانی ـ ایستادهاند، باید درک کنند که هیچ تفاوتی میان ملا هیبتالله، امانالله خان، اشرف غنی یا ملا یعقوب وجود ندارد. همه یک آجندا دارند تحمیل برتری قومی، شما که فریب خوردهاید و به نیت اسلام و برپایی حکومت دینی تن به این همکاری دادهاید، بدانید این راه نه اسلام است و نه حکومت دینی؛ بلکه ابزار مشروعیتبخشی به سلطهٔ قومی است. شما با دست خود دین را به تازیانهٔ قومگرایی تبدیل کردهاید. فردا در محکمهٔ تاریخ، نه بهعنوان مؤمنان، که بهعنوان ابزاران انحصار و خائنان به مردمتان شناخته خواهید شد.
هیچ نقاب پوسیدهای تا ابد نمیپاید، و روزی که این طناب سلطه بگسلد، شما در برابر نسلهای آینده نه عذر ونه پناهی خواهید داشت.