ادبیات عرفانی و شعر کلاسیک در خراسان/ افغانستان تاریخی غنی و پربار دارد که از قرنهای وسطی تا امروز بخشی از هویت فرهنگی این سرزمین بوده است. شاعران متصوف و عرفانی در شکلدهی به نگاه معنوی و فلسفی جامعه نقش کلیدی داشتهاند. مولانا حیدری وجودی، یکی از چهرههای درشت و سرشناس این عرصه در عصر امروز، بهحیث آخرین نماینده سنتی شاعران کلاسیک و متصوف افغانستان شناخته میشود. او به سرودن اشعار عرفانی پرداخت و با فعالیتهای پژوهشی و فرهنگی خودبه حفظ و ترویج این میراث معنوی کمک زیادی کرد.
شعر کلاسیک و عرفانی در افغانستان ریشه عمیق در تاریخ ادبیات پارسی دارد که از طریق ارتباط فرهنگی با ایران و هند توسعه یافته است. شاعران متصوف مانند ناصر خسرو، بیدل دهلوی و دیگران با بیان مفاهیم عرفانی و معنوی، درون انسان و رازهای هستی را بازگو کردهاند. این سنت که همواره با عشق به معشوق الهی و فلسفه تصوف پیوند خورده بود، در افغانستان نیز با اشعاری غنی و بومی ادامه یافت.
در دورههای گوناگون، شاعران متصوف افغانستان نقش مهمی در حفظ و گسترش این سبک ادبی داشتند و آثار آنان در شعر، عرفان تاثیرگذار بود. این جریان ادبی با حضور و فعالیت استاد حیدری وجودی تا اواخر قرن بیستم ادامه یافت.
حیدری وجودی در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در ولایت پنجشیر به دنیا آمد و در تاریخ ۲۱ جوزا ۱۳۹۹ در کابل درگذشت. دوران زندگی او مصادف با تغییرات فرهنگی و سیاسی گسترده بود، اما او همواره وفادار به سنت شعری عرفانی و آموزههای کلاسیک باقی ماند. آثار او شامل ۱۴ دفتر شعری و مقالههای متعدد درباره عرفان و ادبیات کلاسیک است. پژوهشهایش درباره ترکیبهای شعری نظامی گنجوی، تصحیح و گردآوری اشعار عشقری و غزلهای شاعران نامداری همچون واصل کابلی و واصف باختری، اهمیت خاصی دارد.
حیدری وجودی، بنیانگذار «عرس حضرت مولانا» در کابل بود که نخستین بار در سال ۱۳۶۵ برگزار شد و بیش از ۲ هزار تن در آن شرکت کردند. وجودی با برگزاری محفلهای مثنویخوانی، نسل جوان را با آموزههای مثنوی معنوی آشنا میکرد. این نشستها ترکیبی از آموزش، تامل معنوی و لذت هنری بود که سنت خانقاهها را در قالبی معاصر ادامه میداد.
با درگذشت مولانا وجودی، دوره شاعران کلاسیک و متصوف افغانستان تقریبن به پایان رسید. او نماینده نسلی بود که شعر را راهی برای سلوک روحانی و تعالی معنوی میدانست و به مفاهیم عرفانی مولانا، بیدل، حافظ و عطار وفادار ماند. در حالی که بسیاری از ساعران معاصر به سبکهای نو و موضوعات اجتماعی روی آوردهاند، حیدری وجودی همچنان به زبان کلاسیک و ساختارهای سنتی پایبند بود.
از این رو، او به حیث آخرین پیوند زنده با سنت شعری کهن شناخته میشود که در آن شاعر نقش مرشد و راهنما داشت. فقدان او فقدان یک شاعر نه بلکه از بین رفتن جریان فکری و فرهنگی منسجم بوده است.
پس از استاد وجودی، ادبیات عرفانی در افغانستان کمتر خریدار دارد. کاهش علاقه جوانان به شعر کلاسیک و عرفانی، تمرکز بر موضوعات سیاسی و اجتماعی، و کمتوجهی نظامهای آموزشی به متون عرفانی، فرصتهای رشد این سبک را محدود کرده است. البته تلاشهای پراکندهای برای احیای این میراث وجود دارد، اما نبود چهره محوری همچون حیدری وجودی احساس میشود.
مولانا حیدری وجودی با فعالیتهای ادبی و فرهنگی خود نقشی بیبدیل در حفظ و ترویج ادبیات عرفانی داشت و مرگ او پایان یک دوره تاریخی در ادبیات افغانستان است. حفظ این میراث معنوی نیازمند تلاش نهادهای فرهنگی، پژوهشگران و جامعه ادبی است تا این چراغ روشن در دل فرهنگ افغانستان همچنان فروزان بماند.
عنقای دام آموز
تــا بسوزد جان من خورشيد عالمـسوز کـــو؟
تا شود روشن دلم روي جهان افـــروز کــــو؟
ســــوز و ساز عشق حســن زندگـي ميبايـــدم
در جهــــان مرده امــروز ساز و سوز کـــــو
زخمهــــاي کهنـــه ام را با نگاهـــــي نو کـند
فوج مـــژگان کســـــي را ناوک دلــــدوز کـو
شعـــــــله بيداد هجـــران راکُشد در سينـــه ام
از لــــب جان بخــش ساقي آب آتش سـوز کو
کهــنه شد شبهای عمر و فکـر موهوم وصـال
در جهــــان آرزو و احسر تا نوروز کــــــــو
رام خود خواهــي عقاب چشــم او را حيدری
در فــضاي نيــــلگون عنقای دام آمـــــوز کو
پرم بستی و پروایم نداری
غم دلبستگی هایم نداری
بهزندان قفس، زارم فکندی
دل و داغ تمنایم نداری
تو میدیدی چهها دیدم ز عشقت
بهیاد از دیدنیهایم نداری
به بازار دل آزار محبت
خبر از سود و سودایم نداری
حیدری وجودی