از سقوط اول افغانستان به دست طالبان ۳۱ سال گذشت و تازه چهار سال است برای بار دوم تروریستان طالب حاکمیت افغانستان را به دست دارند.
در روزهای دشوار جنگهای کابل سال ۱۳۷۵ خورشیدی، وقتی خانم «رابین رافایل» معاون وزارت خارجه و نماینده خاص امریکا، در منطقه تخت استالف در صحبتی به احمدشاه مسعود اصرار داشت، اگر با طالبان بهتفاهم نرسید، دولت تان سقوط میکند.
مسعود در جواب خانم رافایل گفت: اگر به اندازه کلاهم در افغانستان جای داشته باشم، باز هم با طالبان و پاکستانیهای متجاوز خواهم جنگید.
خانم رافائل متهم بود که گرایشهای نسبت به رسمیت شناختن طالبان دارد. گفتن این مساله از زبان مسئول وزارت خارجه امریکا به فرمانده مسعود در واقع بیان سیاست امریکا بود. امریکا و پاکستان از سال ۱۹۹۶ میلادی تلاش داشتند و علاقمند بودند، تا این لشکر مزدور و ارزان را به قدرت برساند.
در دور اول زمانی پاکستانی ها از راه تورخم در تجهیز و حمایت طالبان اقدام کردند، در پهلوی آن برای خریداری قومندانان ضد طالب مصارف گزافی را انجام دادند، حمایت سیاسی نیز نمودند و در واقع سخنگویی طالبان را برعهده گرفتند. اینکار از نظر سیاسی، مالی و نظامی کار بدون نظر مثبت امریکا برای پاکستان محال بود. باری در سال های مقاومت اول در ساحه ریاست جمهوری که نام منطقهی در شهر تالقان مرکز ولایت تخار است، در این ناحیه با جوانی بهنام «خلیل اندرابی» آشنا شدم، وی خود را یکتن از قوماندانان احمدشاه مسعود معرفی کرد، او قصه کرد: طالبان باری برای یورش به دره پنجشیر راه اندراب را انتخاب کردند و در آن روز لشکر بزرگی از قطار افراد مسلح و داتسنهای دره پیما استفاده کردند. آنها ابتدای دره را با آسانی پیمودند، اما در جریان راه با مقامتهای پراکنده مواجه شدند. وقتی این لشکر متجاوز در آخرین قسمت دره اندراب رسیدند، جنگ شدید در گرفت، ما همچنان نیروهای خود را بسوی جنگ سوق دادیم. در هر قدم جنگ شدیدی با نیروهای مسلح طالبان آغاز گردید. یک تن از نیروهای مسلح مربوط به من برایم مخابره کرد که در فلان منطقه یک داتسن ایستاده است، اما سرنشینان آن گریخته اند، در سیتهای موتر داتسون، پشت سر موتر و در سوچ بورد آن، پر از پول دالر و کلدار و افغانی است. قوماندان گفت، من فوری خود را به موتر رساندم، دیدم واقعیت دارد. وی مقدار مجموعی پول را نگفت، اما او گفت که آمر صاحب از من تقدیر کرد و بعد از آن حادثه امکانات بیشتری در اختیارم قرار داد.
در این جنگ که نیروهای طالبان محاصره مانده بودند، تار و مار شده و اکثریت قوماندانان آنها در کوه ها متواری شدند که از راههای صعبالعبور بعد از چند روز به جاهای امن خود را رساندند. این قصه حکایت از حمایت مالی و لجستیکی کشورها در حمایت از طالبان را نشان میدهد. نیروهای طالبان بعد از این حمله توان تهاجم در مناطق دوردست را از دست دادند. به قول رادیوهای خارجی و تحلیلگران، طالبان بار اول ۹۰ درصد خاک افغانستان را در اختیار داشتند و تنها مناطقی که در اختیار احمدشاه مسعود بود، نتوانستند به آن نفوذ کنند.
باری در یکی از مهمانخانه های تالقان ولایت تخار یکتن از خبرنگاران رادیو بی بی سی به نام «ویلیام ریف» را ملاقات کردم. او در آنجا برای گرفتن گزارش آمده بود و من که تازه از کابل برگشته بودم، با من مصاحبه کرد. زمانی دانست منهم خبرنگارم راجع به طالبان کابل و حکومتشان صحبت زیادی کردیم. «ریف» یکی دو بار از امنیت خوب طالبان در مناطق اشغالیشان تمجید کرد. من به «ریف» گفتم امنیت طالبان برای مردم افغانستان مثل امنیت پرنده در قفس آهنین است. پرنده آب و نان دارد، اما کسانی که در حاکمیت طالب زندگی میکنند در واقع در قفسی زندگی دارند که حتا آب و نانشان قطع است.
امریکایی ها در تمام موارد نقض حقوق بشردر حاکمیت طالبان مثل امروز سکوت اختیار کرده بودند، گویی چیزی را نمی دیدند و نمی شنیدند. اما پاکستان و دولت امارات به صورت آشکارا حاکمیت طالب را حمایت مالی و نظامی میکردند. طالبان پس از سه سال حاکمیت ظالمانه در کابل و دیگر ولایات و تعرض پیهم نظامی در مناطق تحت حاکمیت نیروهای مسعود، در سال ۱۳۷۸ خورشیدی نه تنها طالبان این مناطق را گرفته نتوانستند، بلکه مناطق استراتژیک در بدخشان، تخار، دره صوف، بامیان و غور از حاکمیت طالبان آزاد شد. حتا جنگ درهمسایهگی پاکستان در مناطق شرقی افغانستان مثل ننگرهار کشانده شد. طالبان و حامیان بزرگشان که از پیروزی کامل نظامی این گروه مایوس شده بودند، طرح و پلان دیگر را ریختند و آن ترور «فرمانده مسعود» بود. در آخرین سال حاکمیت طالب در افغانستان سال ۱۳۷۹ خورشیدی، در حلقات بالایی طالبان و القاعده از پیروزی بزرگ یاد میشد و اما اکثریت طالبان نمی دانستند، این پیروزی بزرگ چیست؟
احمد شاه مسعود همچنان از زمزمه چنین مسئله آگاه بود، اما از جزئیات این مساله چیزی نمیدانست. در یکی از روزهایی که من با یک تن از همکارانم برای گرفتن گزارشی نزد آمرصاحب رفته بودیم، وی در تلفون «ستلایت» با کسی در بیرون افغانستان صحبت میکرد. مسعود از جانب مقابل پرسید: مثلن چه وسیله امنیتی قابل انتقال و موثر می تواند در انگلستان یافت شود. اما تا این که این همکاران آمرصاحب از جا بجنبند، تروریستان احمد شاه مسعود را به سادگی حذف کردند.
نقش خارجیها
به هر صورت هر گونه که بود برخلاف تحلیلها و نظریه پردازیها حاکم، طالبان بعد از فروپاشی برج تجارت جهانی مثل برجها به سادگی فروپاشیدند و طالبان و رهبرانشان فقط در یک شب از افغانستان با پاکستان فرار کردند. طالبان پس از انفجار برجهای تجارت جهانی مورد قهر و خشم امریکا قرار گرفت. امریکاییها ابتدا دست به عملیات هوایی بهضد این گروه زدند که ابتدا موثریت چندانی نداشت. تا این که با هماهنگی نیروهای زمینی مقاومت جنگ به نتیجه رسید، طالبان ابتدا در ولایت بلخ مورد هجوم هوایی و زمینی قرار گرفتند، بعد آن در کابل و سایر ولایت به سرعت سقوط کرده و متواری شدند. مردم افغانستان خیلی شادمان بودند در کوچه ها و پس کوچه های کابل به رقص پایکوبی پرداختند. حاکمیت جدید در افغانستان بوجود آمد، همه خوش و امیدوار بودند و دروازه های امکانات به رخ مردم افغانستان بازگردید. اما بعد پیروزی نظامی و گمشدن طالب از افغانستان، در بازی های سیاسی نیروهای ضد طالب خیلی خوشبینانه و ساده لوحانه عمل کردند و یکی یکباره خود را به دامن کسانی انداختند که امریکا آنها را حمایت میکرد. این سپردن و سادهلوحیها بهایی سنگینی برای نیروهای ضد طالب و مردم افغانستان به ارمغان آورد.
نیروهای مقاومت که در بیامکاناتی شدید، بزرگ شده بودند با دیدن امکانات وافر امریکایی ها دست از پای نشناختند و یک باره لگام حاکمیت را به دست کسانی دادند که تا چند روز پیش با طالبان و تروریستان هم نوایی داشتند. امریکایی ها آگاهانه از لابیهای طالبان حمایت کردند و جبهه ضد طالب را به نام «جنگ سالار» در رسانه ها و مجالس عمومی و محافل خصوصی کوبیدند.
حاکمیت جدید در افغانستان که پس از رنجها، مهاجرتها، جنگها، آغاز بکار کرده بود، مردم افغانستان خیلی خوشبین این وضعیت جدید بودند، تا جایی بسیاری از قوماندانان مسلح سلاحهای ذخیره و مهمات خود را داوطلبانه به حاکمیت جدید سپردند.
این حاکمیت در پهلوی حمایت مردمی، موافقت و پشتیبانی دنیا را همراه داشت. حتا همسایههای متخاصم و دشمن سیاستهای غربیها با وجود نابسامانی در سیاستهای خارجی کشورهایشان برای این حاکمیت سرتایید جنباندند و روابط خوب خود را با افغانستان قایم کردند.
اما حامد کرزی این سیاستمدار نابکار، بیسواد و نادان و قوم پرست، از این فرصت استثنایی و طلایی افغانستان به نفع مردم استفاده نکرد، بلکه همواره کوشید تا روی خوش و رواداری به تروریستان طالب نشان دهد.
این سیاستمدار مریض افغانستان را بار دیگر با ندانم کاریهای بیشماری در گرداب سیاهی و بیسرنوشتی کشاند. این ریاکار ماهر در حالیکه سالها امنیت جانی او را امریکاییها گرفته بودند، در آخرین روزهای حکومت ده ساله ناکام خود، گویا با امریکاییها مخالفت دارد، مردم را ماهرانه فریب داد.
با استفاده از کرنش این سیاستمدار محیل، طالبان هرروز قوت بیشتر گرفتند و دوباره از لاک اغما و بیهوشی بیرون آمده و وارد بازیهای منطقوی شدند.
معامله و نظمِ ترس و فقر
طالبان با کشتارهای بیشمار و خیلی وحشتناک، در بیش از ۳۰ سال رعب و ترس را در دل و دماغ مردم افغانستان کاریدند.
وقتی برای اولینبارطالبان در سال ۲۰۰۷ میلادی روزنامهنگار ایتالوی را همراه با خبرنگار افغانستانی به نام اجمل نقشبندی، در هلمند افغانستان ربودند، خبرنگار ایتالیایی در بدل پول آزاد شد، اما دولت افغانستان بخاطر رهایی اجمل نقشبندی به درخواست طالب دو زندانی را از زندان پلچرخی رها نکرد و نیروهای ملادادالله «نقشبندی» را در محضر عام مردم، بیرحمانه سرش را از تناش جدا کردند. اما بعدها دیدیم دولت کرزی به بهانههای مختلف گروه گروه طالبان را از زندان پلچرخی و زندانهای امنیت ملی رها کردند.
در معاملات پنهان خارجیها با طالبان، بخاطر افشا نشدن راز آنها، تعداد زیادی از ترجمانها، توسط خود خارجیها از بین برده شدند؛ یکی از این خبرنگاران، قتل مرموز سلطان محمد منادی است، وی ظاهرن همراه با یک خبرنگار نیویارک تایمز به ولایت کندز سفر کرده بود، در برگشت توسط خود نیروهای بریتانوی کشته شد. گفته شد این نیروها پول هنگفتی را به طالبان انتقال دادند، برای پوشیده ماندن راز شان «منادی» را هنگام ورود به چرخبال، به گلوله بستند.
یکتن از دوستانم از سرگذشت عجیبی قصه جالبی کرد، او گفت: فرانسویها برای مذاکره با طالب به ولایت غور سفر کردند، پلان بود، در اخیر ملاقات از طرف طالبان ترجمان به بهانهی بازداشت گردد، تعداد افراد هیات فرانسوی زیاد بوده و از روی تصادف این ترجمان جوان مانند خارجیها موهای زرد و چشمان کبود داشت، اما در هنگام وداع، نیروهای طالبان نمیتوانند ترجمان را پیدا کنند و او را بین دیگران گم میکنند و ترجمان از همه پیشتر وارد چرخبال هیات میگردد و آنها مجبور میشوند تا ترجمان را ابتدا به کابل انتقال داده و بعد از گرفتن تعهد موصوف را بصورت عاجل از کابل کشیده و به یکی از کشورهای دوردست، انتقال دادند و وی از کشته شدن نجات یافت.
حاکمیت جدید که حامد کرزی در رأس این حاکمیت قرار داشت با نشاندادن چراغ سبز امریکایی یک طرف را «جنگ سالار» نام مانده و جانب دیگر که با جنگ و سلاح های گرم ۹۰% خاک افغانستان را اشغال کرده بودند آنها را «برادران ناراضی» نامگذاری کردند. به نظرم اصل سناریو فلم طالب از اینجا آغاز شد، حامد کرزی به حدی در این را پیش رفت که نیروهای مخفی طالبان در قندهار – مسکن و ماوای کرزی، به جان او حمله کردند، اما از روی تصادف مرمی به جان کسی اصابت کرد که میخواست دستان کرزی را که در موترش در حال حرکت بود ببوسد، نقش زمین شد. خلاصه کرزی رواداری های زیادی به برادران خود کرد و حتی در لوگر در ۲۵ کیلومتری شهر کابل مرکزی برای طالبان داد، از آنجا طالبان به کابل سایر ولایت همجوار عملیات نظامی انجام میدادند. از آن پیشتر کرزی عملیات شبانه را که امریکاییها که با دل ناخواسته آن را انجام میدادند، متوقف کرد.
باری کرزی محیل برای رواداری به طالب مقدار زیادی پول را به یکی از طراران سپرد که بعدن معلوم شد که او ربطی به گروه های تروریستی طالبان نداشته و فقط دکانداری در پشاور پاکستان بوده است.
کرزی و امریکایی ها در یک اقدام هماهنگ شبانه نیروهای طالبان را توسط چرخبالها در شمال افغانستان پیاده کردند و این مساله چندین بار در رسانه ها درز کرد، اما کسی دنبال آن را نگرفت.
این کارها در نظام که امریکایی ها تاسیس کرده بودند ادامه داشت، اما شرکای قدرت مصروف عیش و نوش و ساختن بلند منزل و خوشگذارانی بودند.
در اولین انتخابات ریاست جمهوری بعد از حامد کرزی، اشرف غنی دست به دامن طالب شد و خواست مردم از مناطق طالبان به غنی رای دهد؛ همچنان تصویری از غنی در رسانه های اجتماعی بیرون شد که او اسپی را که مربوط یکتن از رهبران طالبان می شد نوازش می کرد. اینها و صدها حکایت دیگر نشاندهنده همسویی مهرههای امریکایی و کاندیدهای ریاست جمهوری با طالبان است، آنها همزبانان خود را خیلی حمایت کردند. این حمایتها در حاکمیت اشرفغنی به اوج خود رسید و نفوذی های طالبان تا سطح و رده های بالایی از حاکمیت دولتی نفوذ کردند. قتل جنرال رازقکه در واقع مزاحم دولت و نیروی آشتی ناپذیر با طالب بود، در حالی که قوماندان عمومی نیروهای ایتلاف در نزدیک او قرار داشت، پرده از رازهای سر به مهردیگری می بردارد، این نفوذی ها چندین بار در قطعات نظامی و حتا به مشهورترین شفاخانه نظامی در داخل پایتخت(چهارصد بستر) رخنه کرده و تعداد زیادی از خدمتگاران این خاک را به گلوله بستند، اضافه برآن طالبان بالای دانشگاه کابل، رسانه ها، مساجد، تکیهخانهها و باشگاه های سپورت عملیات انتحاری انجام دادند و صدها انسان را به خاک خون کشاندند. اما در جانب مقابل ارگ ریاست جمهوری به فداکاری های جوانان و قوت های مسلح پشت کرده و طالبان در چندین ولایت با نرسیدن مهمات و امکانات، جوانان زیادی را به دام مرگ سپردند.
مثلث غنی، پاکستان و طالبان خیلی با مهارت زمان را به نفع خود می خریدند. خلاصه به صدها موارد، روشنی وجود دارد که خارجی ها به خصوص امریکایی ها در سناریوی سقوط افغانستان نقش برازنده و اساسی داشتند. دیده شده تعداد از خبرنگاران برای دستیابی و شهرت بعضی از اخبار را بزرگ نمایی میکنند، اما سوگمندانه در افغانستان برعکس جنایات هولناک طالبان کوچک محاسبه گردیده و حتا در بسیاری موارد پنهان گردید.
در واقع افغانستان یک شبه بسوی مساله سقوط نرفت، بلکه این مسایل در بیش از بیست سال آماده گردید.
یکی از روشنترین و عمدهترین مساله، بودن حامدکرزی در حکومت ترورستی طالبان است، این در حالی است که طالبان هر روز به دنبال سربازان حکومت پیشین افتیده و با بهدام انداختن، آنها را عذاب کش میکنند، اما کرزی و زاخیلوال و دیگر مقامات دولت پیشین به عنوان نماینده طالب با خارجی ها مذاکره میکنند.
طالبان مدت چهار سال است افغانستان را اشغال کرده و این گروه اسلامگرا روزگار مردم را به شدت دگرگون و تیره و تار ساخته اند.
امریکاییها خلاف تمام موازین بینالمللی توافق پنهانی را به گروه تروریستی طالبان امضا کردند که در نتیجه افغانستان به تمام امکاناتش به طالبان تسلیم گردید.
من به این باورم، توافق کشور بزرگی مثل امریکا و ابرقدرت با اعتبار با یک گروه تروریستی در تاریخ دنیا بیسابقه است، اینکار در واقع باعث تشویق گروههای شورشی در دنیا گردیده است و امریکا با این کار خود سنگ بنای زشت و جنایت را پایهگذاری کرد.
فروپاشی و سقوط درونی
گروه طالبان بعد از پیروزی در مدت چهار سال حاکمیت خود در افغانستان اردو، پولیس و امنیتملی افغانستان را که با سرمایههای هنگفتی آماده گریده بود منحل کرده و تمام امکانات این سه وزارت را به نفع گروه خود مصادره کرده و کارمندان و منسوبین این وزارتها که طبق آخرین اطلاعات ۳۵۰ تا ۳۹۰هزار نفر تخمین زده می شد، به جز تعداد اندکی همه را بینوشت و بیکار ساختند. وزارت زنان افغانستان که با تعداد ۱۲۶۸ نفر کارمند داشت، طالبان همه را به صورت مجموعی جواب دادن که ۹۰% این کارمندان را زنان تشکیل می داد.
تعداد مجموعی کارمندان زن در دولت گذشته افغانستان حدود ۱۷۶۰۰۰ هزار زن در نهاده مختلف دولتی بود، اما طالبان با آمدن خود از جمله حدود ۱۰۰۰۰۰ زن را پس از تسلط خود به افغانستان از وظایفشان سبکدوش کردند، این کارمندان همه بیکار گردید و بیسرنوشت شده که حتا نانی برای خوردن ندارند.
کارمندان ملکی مرد نیز حالات خوبی ندارد در مجموع طبق برنامه حکومت «اشرف غنی» در اکثریت ادارات ۴۰% کارمندان ملکی را با تفکیک قومیت و زبان بدون تادیه هیچ امتیازی از کار سبکدوش کردند. با این وضع و بهرسمیت نشناختن این حکومت تروریستی ۷۰% مردم افغانستان زیر خط فقر قرار گرفتند.
نتیجه :
داشتن امنیت در دنیای امروزی تنها نبود جنگ نیست، بلکه جنگ یکی از شاخصه و ویژهگی های درشت در پهلوی امنیت روانی، امنیت اقتصادی، امنیت انتخاب زندگی، امنیت اجتماعی است. امروز مردم افغانستان از پنج دسته امنیت فقط یکی آن را دارند، در حالی که این امنیت با تهدید و بحرانی شدن بخشهای دیگر آن قابل تعریف و تمجید نیست. سانسور شدید در تمام عرصهها مردم را دچار تکلیف روانی کرده است. سانسور، ارعاب و ترس در حاکمیت طالبان بهحدی شدید و بیسابقه است که هیچ فردی از داخل افغانستان حتا مطلبی که انتقاد بالای این گروه تروریستی داشته باشد، در رسانه اجتماعی آن را «پسند» و یا «لایک» کرده نمی توانند. چهار سال است، دروازه مکاتب بروی دختران بسته است. وقتی این معضله با مقامات بلندپایه طالبان مطرح می شود، آنها نبود شرایط لازم درسی را بهانه می آورند. در واقع اینها خودشان اعتراف می کنند که مردم در حاکمیت این گروه تروریستی امنیت درست ندارند. این گروه وحشی و تروریستی همه روزه مردم را در کابل و ولایت افغانستان، جوانان را بهنام مخالف، مقاومت و داعش، بسیار بهسادگی به شکل خیلی وحشتناک در شهر بازار تیرباران و ترور میکنند.
افغانستان در هیچ برههی از زمان چنین وضع وحشتناک، خراب و شکننده نداشته است و اما سوگمندانه دنیای مدرن و دموکراسی امروزی، فقط پشت منافع خود ایستاده اند. رنج، فقر، ناامنی، شکنجه مردم و ظلم جفای این حاکمیت تروریستی را تا حال نادیده گرفته و مثلث جنایت برای دریدن مردم افغانستان هنوز پا برجاست.