کارشناسان: در افغانستان دولت به مثابه ثروتاندوزی و شهروند به معنی “رعیت” است
برنامه «کافه پرسش» این هفته پایگاه خبری تحلیلی روایت با موضوع «اعتمادسازی ملی؛ چرا و چگونه؟»، و با حضور سید آقا فاضل سانچارکی استاد دانشگاه و معین پیشین وزارت اطلاعات و فرهنگ، دکتر سردار رحیمی استاد دانشگاه و معین پیشین وزارت معارف، دکتر نظیفالله شهرانی استاد در دانشگاه ایندیانای آمریکا و دکتر مجیبالرحمن اتل پژوهشگر و آگاه امور سیاسی در صفحه ایکس این پایگاه برگزار شد.
این کارشناسان عوامل متعددی شامل سیاستهای تبعیضآمیز حکومتها، فساد گسترده، مداخلات خارجی، ضعف نهادها، و اشتباهات در تربیت خانوادگی را دلیل اصلی نبود اعتماد ملی دانسته و بر ضرورت تمرکززدایی قدرت، ایجاد ارزشهای مشترک، تقویت جامعه مدنی و واقعگرایی به جای آرمانگرایی تاکید کردند.
خانواده بهعنوان ریشه بیاعتمادی
دکتر نظیفالله شهرانی با اشاره به ریشههای فرهنگی، گفت:
«اعتماد رابطه مستقیم بین مردم دارد، اما در افغانستان از خانواده شروع می شود. رفتار اشتباه با اطفال (تغییر ناگهانی تشویق به تحقیر) شخصیت و اعتمادبهنفس را تخریب میکند. این مشکل از خانواده آغاز و تا سطوح بالای جامعه امتداد مییابد. باید به ساختارها و اندیشهها اعتماد کنیم، نه صرفاً افراد.
وی افزود: سیاستهای تبعیضآمیز حکومتها، سیاسیسازی قومیت و زبان، و نبود ارزشهای مشترک از دلایل عمده بیاعتمادی است. حکومتهای افغانستان غالباً دستنشانده و در خدمت منافع خارجیها بودند. ملتسازی مستلزم تعامل با مردم، حقوق برابر و پذیرش تفاوتهاست. در جوامعی مانند ما که ملتسازی نشده، مفهوم “شهروند” وجود ندارد؛ ما هنوز “رعیت” هستیم.
دولت بهمثابه ثروت خصوصی
دکتر شهرانی در تحلیل ساختار قدرت هم در افغانستان گفت: در افغانستان، دولت معادل ثروت است؛ دولتمند یعنی ثروتمند. دولت نه نهاد خدمتگزار، بلکه گنجینهای خصوصی در اختیار حاکم است. این نگرش، “رعیت” تولید میکند، نه شهروند. در چنین شرایطی، هر زمامدار جدید در پی ثروتاندوزی است. طالبان خود را نماینده خدا میدانند، همانگونه که عبدالرحمن ادعا میکرد. به گفته وی ارزشهای ملتساز از طریق معارف و رسانه شکل میگیرد که در افغانستان مغفول مانده است.
وی راهکار را چنین برشمرد: «نیاز به یک برنامه ملی، رهبری برنامهمحور و تمرکززدایی اساسی داریم. اعتماد ملی زمانی بنیادین میشود که مردم حق کنترل خود و جغرافیای خویش را داشته باشند. حکومت مرکزی باید قانونگذاری کند، اما تطبیق قوانین به حکومتهای محلی واگذار شود، همانگونه که در دموکراسیها مرسوم است. آینده در صورت تداوم وضعیت، مغشوش و حتی محتملِ تجزیه است، مگر اینکه نخبگان خود طرحی جامع ارائه دهند که البته تطبیق و اجرای هرگونه طرح باز محل پرسش است.
فساد؛ قاتل اعتماد پسا-۲۰۰۱
دکتر مجیبالرحمن اَتَل با استناد به دادهها راجع به بی اعتمادی در کشور گفت: اعتماد سیاسی بر پایه پاسخگویی شکل میگیرد، اما عملکرد ضعیف دولت، خشونت، تبعیض و فساد آن را تخریب کردهاند. به گفته وی؛ نظرسنجیهای مؤسسه آسیا (۲۰۰۶-۲۰۲۱) نشان میدهد ناامنی، فساد و نبود زیرساختها مهمترین عوامل بیاعتمادی بودهاند. رضایت از دولت از ۸۰% به ۶۳% و اعتماد به دموکراسی از ۴۰% به حدود ۳۰% کاهش یافت.
وی فساد را عامل کلیدی خواند: فسادهای کلان مانند غصب زمینها، رسوایی بانک کابل و قراردادهای مشکوک خصوصیسازی، اعتماد را به شدت آسیب زد. چالشهای اصلی ما ضعف حکومتها، پراکندگی ارزشها و قانونگریزی است. وی راهکارها را شامل تماس بیشتر گروهها، ایجاد دولت شایسته، توزیع عادلانه قدرت، توسعه متوازن و تقویت جامعه مدنی عنوان کرد و گفت که اعتمادسازی باید از خانواده و جامعه و محل آغاز شود.
واقعگرایی به جای آرمانگرایی
دکتر سردار رحیمی با تأکید بر نقش شرایط منطقهای در ایجاد بحران بی اعتمادی گفت؛ بخشی از بحران بیاعتمادی ناشی از شرایط افغانستان در پنج دهه گذشته و مداخلات خارجی است که مجال اعتمادسازی را نداد. وی تصریح کرد که ما در منطقهای با بحران اعتماد و دولتهای غیرمردمی زندگی میکنیم. نخبگان ما نیز اغلب وارداتی و وابسته به بلوکهای قدرت بودند.
وی راهکار را واقعگرایی دانست و تاکید کرد: باید از ایدهآلگرایی و مقایسه با جوامع توسعهیافته بپرهیزیم. با حداقلهای موجود (حتی حداقل اعتماد ملی) و درک واقعیتهای منطقهای و عقبماندگی تاریخی خود، کار را آغاز کنیم. روند تکاملی جوامع متفاوت است؛ ما باید با ظرفیت خودمان حرکت کنیم. صبر و خویشتنداری لازم است، وگرنه بحرانهایی مثل مهاجرت همه را آسیبپذیرتر میکند.
فرهنگ و نخبگان؛ حلقه مفقوده اعتماد
سید آقا فاضل سَنْچارَکی فقدان اعتماد ملی را تاریخی خواند و گفت: ما هیچگاه اعتماد ملی مبتنی بر ملتسازی نداشتهایم. مشترکاتی (جغرافیا، دین) داریم، اما تفاوتها (زبان، فرهنگ، مفاخر) هم که وجود دارد، هضم نشدهاند. به گفته وی زمامداران نه تنها برنامهای برای ملتسازی بر پایه ارزشهای مشترک نداشتند، بلکه بر اساس قومیت به تفریق دامن زدند.
وی مقصر اصلی را نخبگان و فرهنگ سیاسی دانست و تاکید کرد؛ مشکلات بیشتر در سطح نخبگان، سیاست و فرهنگ است، نه مردم عادی. به گفته وی افغانستان به تحول فرهنگی و درک مصالح عالی نیاز دارد. لجاجت، تعصب و نگاه تحقیرآمیز به دیگران از موانع اصلی این بی اعتمادی است. همچنین سبوتاژ پروسه های ملت سازی مانند انتخابات و بی باوری به دمکراسی نیز این مسئله را به شدت تحت تاثیر قرار داده است.
وی در ادامه تصریح کرد؛ امروز جایی در جهان برای ما (افغانستانیها) نیست. به گفته افغانستان نیاز به رهبری کاریزماتیک و نخبگان با دید ملی دارد و تا زمانی که به برابری همه باور وجود نداشته باشد و با فرهنگ یکدیگر آشنا نشده، پروسه ملت سازی به جایی نمی رسد. او همچنین به اعتمادسازی از طریق برنامههای اجتماعی و معارفه از طریق برگزاری برنامه مختلف تاکید کرد.
جمعبندی رهیافتها
این کارشناسان ریشه بیاعتمادی ملی را در عوامل متداخل ارزیابی کردند. آنان سیاستهای تبعیضآمیز تاریخی، فساد سیستماتیک، مداخلات خارجی، ناکارآمدی حکومتها، ضعف تربیت خانوادگی، و عدم ارج گذاری به ارزشهای مشترک را از مشکلات اصلی سد راه اعتماد سازی عنوان کردند. آنان در زمینه راهکارهای کلیدی پیشنهادی برای اعتماد سازی نیز تاکید کردند که: تمرکززدایی اساسی قدرت، توزیع عادلانه منابع، مبارزه با فساد، تقویت جامعه مدنی، تحول فرهنگی مبتنی بر احترام به تفاوتها، واقعگرایی در انتظارات، و ایجاد نهادهای پاسخگو می تواند تا حدودی اعتماد سازی را شکل دهد.