با گذشت بیش از دو دهه از آغاز قرن بیستویکم رقابت میان ایالات متحده آمریکا و فدراسیون روسیه وارد مرحلهای نوین و چندلایه شده است.
اگرچه ریشههای این تقابل به دوران جنگ سرد بازمیگردد اما در سالهای اخیر بهویژه پس از بحران اوکراین و تحولات خاورمیانه و آسیای مرکزی نمودهای تازهای از این رقابت در عرصه سیاست خارجی دو کشور نمایان شدهاند.
یکی از ابعاد نگرانکننده این تقابل تغییر مواضع قدرتهای بزرگ نسبت به گروههای غیردولتی و شبهنظامی فعال در مناطق بحرانی است گروههایی که تا پیش از این اغلب در زمره جریانهای تروریستی طبقهبندی میشدند.
در این چارچوب به نظر میرسد ایالات متحده در حال بازنگری در موضع خود نسبت به گروه تحریرالشام است گروهی که در سالهای اخیر بر بخشهایی از شمال سوریه سیطره یافته و از دل گروههای تندروی سلفی از جمله جبههالنصره منشعب شده است.
برخی گزارشها از محافل امنیتی و دیپلماتیک آمریکا حاکی از آن است که واشنگتن با در نظر گرفتن ضرورتهای میدانی و ملاحظات امنیتی در شمال سوریه احتمالاً به دنبال ایجاد نوعی تعامل تاکتیکی با این گروه است.
تحریرالشام نیز تلاش کرده با نمایش چهرهای ملایمتر و تاکید بر اولویتهای محلی از لیست گروههای تروریستی بینالمللی خارج شود.
در سوی مقابل فدراسیون روسیه که همواره سیاستی سختگیرانه نسبت به اسلامگرایی رادیکال اتخاذ کرده بود در چند سال اخیر به طرز محسوسی در رویکرد خود نسبت به طال/بان تغییر جهت داده است.
پس از تسلط مجدد این گروه بر کابل مسکو نهتنها روابط دیپلماتیک خود را با طال/بان حفظ کرده بلکه در مواردی به رایزنی و همکاری رسمی با دولت تحت رهبری این گروه نیز پرداخته است.
حضور هیئتهای طال/بان در نشستهای بینالمللی برگزارشده در خاک روسیه از جمله نشست مسکو بهروشنی نشاندهنده چرخشی راهبردی در نگاه کرملین به این گروه است.
این تحولات در ظاهر ممکن است ناشی از ملاحظات امنیتی نفوذ منطقهای و رویکردهای پراگماتیستی هر یک از دو قدرت تلقی شود
اما در بطن خود حامل پیامهایی ژرفتر درباره ماهیت نظم بینالمللی معاصر هستند.
نخست آنکه مفاهیمی چون تروریسم، مشروعیت، حاکمیت و امنیت، دیگر تعاریف یکدست و مشترکی در میان قدرتهای جهانی ندارند.
هر کشور بر پایه منافع راهبردی خود، به بازتعریف این مفاهیم میپردازد و همین امر موجب تضعیف بیشازپیش ساختارهای نهادینهشده در نظام بینالملل شده است.
ثانیاً، این روند نشاندهنده شکلگیری یک توازن نامتقارن در رقابت شرق و غرب است
جایی که هر یک از قدرتها، در پاسخ به اقدامات رقیب به حمایت ضمنی یا آشکار از بازیگران غیردولتی میپردازند ولو آنکه این بازیگران پیشتر از سوی همان کشورها بهعنوان تهدید امنیتی تلقی میشدند.
به عبارت دیگر رقابت بر سر نفوذ منطقهای اکنون از قالبهای سنتی دولتمحور فراتر رفته و به بهرهبرداری تاکتیکی از نیروهای نیابتی غیردولتی انجامیده است.
پیامدهای چنین روندی میتواند در سطح منطقهای و جهانی بسیار عمیق و در مواردی خطرناک باشد.
از یکسو، مشروعیتبخشی به گروههای شبهنظامی آنهم در خلأ چارچوبهای حقوقی و نظارتی شفاف میتواند به تقویت خشونت سیاسی و تضعیف دولتهای مرکزی بینجامد.
از سوی دیگر رقابت قدرتهای بزرگ برای تعامل گزینشی با این گروهها، میتواند زمینهساز گسترش بیثباتی، مهاجرت، افراطگرایی و حتی بازگشت تهدیدهای تروریستی در اشکال تازه باشد.
در نهایت، آنچه بیش از همه نگرانکننده است حرکت به سوی نظمی بینالمللی است که در آن قواعد ثابت و اصول مشترک جای خود را به ملاحظات موردی و منافع کوتاهمدت دادهاند.
پس در چنین جهانی نه تروریسم تعریف روشنی دارد نه مشروعیت نه صلح پایدار ممکن است نه اجماع جهانی.
عبدالمجید قادری