در عصر بحرانهای جهانی، همبستگی انسانی به یکی از بنیادیترین ارزشهای جوامع تبدیل شده است. اما در برخی روابط میان ملتها، این همبستگی نهتنها اخلاقی، بلکه ریشهدار، تاریخی و ساختاری است. رابطه میان مردم افغانستان و ایران از اینگونه پیوندهاست؛ رابطهای بر پایهی قرابت زبانی، فرهنگی، دینی و تجربههای تاریخی مشترک.
امروز که ایران با چالشها و بحرانهای، دستوپنجه نرم میکند، افغانستانیها نهتنها میتوانند، بلکه باید در کنار مردم ایران بایستند. اما چرا؟ در ادامه، به دلایل چندبعدی این ضرورت پرداخته میشود.
افغانستان و ایران نه صرفاً دو کشور همسایه، بلکه دو پاره از یک فرهنگ وسیع تاریخی هستند. زبان فارسی، شاهکلید این پیوند است. در شعر، ادب، تاریخ و باورهای جمعی، مردم دو سرزمین خود را در آیینهی یکدیگر بازمیشناسند.
فرهنگ مشترک، فقط مجموعهای از آثار نوشتاری یا میراث ادبی نیست؛ بلکه مجموعهای از نمادها، ارزشها، و فهم مشترک از جهان است. درک ما از عدالت، مهماننوازی، شجاعت، عرفان و اخلاق، در ادبیات فردوسی، سعدی، مولانا و سنایی ریشه دارد که متعلق به هر دو ملتاند.
مردم افغانستان و ایران، هر دو تاریخ پرفراز و نشیبی از استعمار، جنگ، تحریم، کودتا و فشارهای سیاسی را پشت سر گذاشتهاند. تجربهی جنگ تحمیلی، اشغال نظامی، مهاجرت اجباری و مشکلات معیشتی، بخشی از حافظهی جمعی هر دو ملت است.
این اشتراک تجربی، نوعی درک همدلانهی رنج به وجود آورده است؛ چیزی فراتر از ترحم یا واکنش مقطعی. وقتی مردم افغانستان فشاری بر مردم ایران میبینند، آن را صرفاً یک اتفاق بیرونی نمیدانند، بلکه بهگونهای آن را امتداد رنج تاریخی خود احساس میکنند.
ایران طی دهههای اخیر میزبان میلیونها مهاجر افغانستانی بوده است. این مهاجرین در ساختن شهرها، اقتصاد، دانشگاهها و زندگی اجتماعی ایران نقش ایفا کردهاند. روابط انسانی، ازدواجها، دوستیها، و حتی خاطرات مشترک نسلها از زندگی در یک سرزمین، پیوندهای غیرقابل انکار میان مردم دو کشور ساخته است.
مهاجر افغانستانی که در تهران، مشهد یا کرمان کار کرده یا تحصیل دیده، دیگر نسبت به این سرزمین بیتفاوت نیست؛ او خود را بخشی از زندگی و سرنوشت مردم ایران میداند. بنابراین همبستگی او از سر وظیفه یا شعار نیست، بلکه ریشه در واقعیت زیستهی او دارد.
در میان ملتهای مسلمان، همبستگی دینی نقشی پررنگ دارد. مردم افغانستان، اعم از شیعه و سنی، در بسیاری از مسائل مذهبی و مناسبتهای دینی، اشتراکات وسیعی با ایران دارند. این همدلی دینی، در مواجهه با بحرانها و مصیبتها به نوعی، واکنش طبیعی بدل میشود.
فرهنگ اسلامی رایج در هر دو کشور، تأکید ویژهای بر همدردی با مظلوم، یاری برادر دینی، و دستگیری از دردمند دارد. در بحرانهای انسانی، این ارزشها از مرحلهی شعار به عمل میرسند و مردم افغانستان با انگیزهای دینی نیز، دوشادوش مردم ایران میایستند.
مردم افغانستان خود بارها قربانی فجایع انسانی، زلزله، جنگ و فقر بودهاند. این تجربیات، قدرت همدردی را در آنان عمیقتر و اصیلتر کرده است. آنان میدانند که در میان دود، آوار و بیپناهی، بیش از هر چیز، درک شدن و همراهی انسانی مهم است.
بنابراین وقتی مردم ایران درگیر بحرانهای مشابه میشوند، افغانستانیها احساس مسئولیت انسانی و اخلاقی میکنند؛ نه از سر ترحم، بلکه به عنوان کسانی که خودشان زمانی در همان موقعیت بودهاند.
در سالهای اخیر، همکاریهای اقتصادی و فرهنگی میان ایران و افغانستان، چه در قالب رسمی و چه در روابط فردی، به پیوندهای عمیقتری منجر شده است. بازرگانان، دانشجویان، هنرمندان و فعالان اجتماعی دو کشور، مرزها را پشت سر گذاشتهاند و به یک اکوسیستم منطقهای پیوستهاند.
در این پیوند پویا، درد یکی بر دیگری اثر میگذارد. اقتصاد افغانستان از تحولات ایران تأثیر میپذیرد و بالعکس. بنابراین همبستگی نهفقط اخلاقی، بلکه ضروری و هوشمندانه است.
همبستگی افغانستانیها با مردم ایران، صرفاً یک واکنش انسانی به رنج نیست؛ بلکه نمود یک رابطهی عمیق، تاریخی، و چندبُعدی است. امروز که مرزهای سیاسی گاه دیوار میسازند، پیوندهای انسانی، فرهنگی و تاریخی میتوانند آن دیوارها را فرو بریزند.
مردم افغانستان با ایستادن در کنار مردم ایران، نهتنها پیامی از همدردی، بلکه از بلوغ، مسئولیتپذیری منطقهای و همسرنوشتی انسانی ارسال میکنند. این همبستگی، نه لطف، بلکه حقشناسی است.