چکیده
این مقاله به بررسی روند دولتسازی در افغانستان از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۵ پرداخته و چالشهای فدرالیسم بهعنوان یک مدل جایگزین برای تمرکززدایی از قدرت را مورد بحث قرار میدهد. با تکیه بر نظریات دولتسازی و تحلیل ساختار سیاسی افغانستان، نشان داده میشود که تمرکزگرایی شدید در نظام سیاسی این کشور، یکی از عوامل اصلی بیثباتی، ناکارآمدی حکومت و تشدید بحرانهای داخلی بوده است. مقاله با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی، دوره جمهوری اسلامی افغانستان (۲۰۰۱-۲۰۲۱) و حکومت طالبان (۲۰۲۱-۲۰۲۵) را بررسی کرده و امکانپذیری، چالشها و فرصتهای فدرالیسم را در آینده سیاسی افغانستان تحلیل میکند.
مقدمه
افغانستان کشوری با تنوع قومی، زبانی و فرهنگی گسترده است که همواره با چالشهای متعدد در زمینه دولتسازی مواجه بوده است. از سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ و تشکیل جمهوری اسلامی افغانستان تا بازگشت مجدد این گروه در ۲۰۲۱، مدل حکمرانی در این کشور تغییرات بسیاری را تجربه کرده است. باوجود اصلاحات ساختاری و تدوین قانون اساسی جدید در سال ۲۰۰۴، نظام سیاسی همچنان مبتنی بر تمرکز قدرت در کابل باقی ماند.
تمرکز قدرت در مرکز، علاوه بر تضعیف ادارههای محلی، مانع توسعه متوازن و تحقق عدالت اجتماعی در افغانستان شده است. در این راستا، بحث فدرالیسم بهعنوان یک راهحل ممکن برای تمرکززدایی و مدیریت تنوع قومی مطرح شده است. این مقاله تلاش دارد ضمن بررسی روند دولتسازی در افغانستان، مزایا و چالشهای اجرای نظام فدرالی در این کشور را تحلیل کند.
۱. دولتسازی در افغانستان (۲۰۰۱-۲۰۲۵)
1.۱. دوره جمهوری اسلامی افغانستان (۲۰۰۱-۲۰۲۱)
پس از سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱، نظام جمهوری اسلامی افغانستان با حمایت جامعه جهانی شکل گرفت. در این دوره، قانون اساسی ۲۰۰۴ به تصویب رسید که بر تمرکزگرایی قدرت در کابل تأکید داشت. هدف از این ساختار، حفظ یکپارچگی کشور و جلوگیری از تفرقه قومی بود، اما در عمل، این تمرکزگرایی منجر به نارضایتی گسترده و بیاعتمادی میان اقوام و مناطق مختلف شد.
دولت مرکزی به دلیل ضعف در ارائه خدمات عمومی، فساد گسترده و عدم توزیع عادلانه منابع، نتوانست مشروعیت خود را در سطح ملی تقویت کند. در نتیجه، نارضایتیهای سیاسی و اجتماعی افزایش یافت و زمینه برای بازگشت طالبان فراهم شد.
۱.۲. بازگشت طالبان و دولت متمرکز (۲۰۲۱-۲۰۲۵)
در آگوست ۲۰۲۱، طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست گرفتند و نظام سیاسی کشور را بهشکلی افراطیتر از گذشته متمرکز کردند. طالبان با تکیه بر ایدئولوژی دینی، تمامی نهادهای دموکراتیک را منحل کرده و حکومتی انحصاری را ایجاد کردند.
تمرکز مطلق قدرت در دست طالبان، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و امنیتی را تشدید کرد. این مدل حکمرانی، علاوه بر افزایش سرکوب مخالفان، سبب افزایش نارضایتی عمومی و کاهش کارآمدی دولت شد. در چنین شرایطی، بحث درباره ضرورت تغییر ساختار سیاسی و حرکت بهسوی نظام فدرالیسم، بار دیگر در محافل سیاسی افغانستان مطرح شد.
۲. چالشها و فرصتهای فدرالیسم در افغانستان
2.۱. فرصتهای فدرالیسم
تمرکززدایی و تقویت مدیریت محلی: فدرالیسم میتواند به ولایتها اجازه دهد که بهطور مستقلتر عمل کرده و سیاستهای متناسب با نیازهای محلی خود را تدوین کنند. این امر، کارآمدی ادارههای محلی را افزایش میدهد.
افزایش مشارکت سیاسی: در یک نظام فدرالی، اقوام و گروههای مختلف نقش بیشتری در سیاست ایفا خواهند کرد و از انحصار قدرت در یک قوم یا گروه خاص جلوگیری میشود.
کاهش تنشهای قومی و منطقهای: تجربه کشورهای دیگر نشان داده که فدرالیسم میتواند به کاهش تعارضات قومی و ایجاد ثبات سیاسی کمک کند. توزیع قدرت میتواند زمینه را برای شکلگیری یک دولت باثباتتر فراهم کند.
۲.۲. چالشهای فدرالیسم
مقاومت طالبان و گروههای سنتی: طالبان به دلیل ایدئولوژی خاص خود، با هرگونه تغییر در ساختار متمرکز حکومت مخالف هستند. این گروه تلاش دارد تا قدرت را در دستان خود حفظ کند و هرگونه تقسیم آن را تهدیدی برای حاکمیت خود میداند.
ضعف زیرساختهای حکمرانی محلی: نبود نهادهای قوی محلی و ظرفیت مدیریتی پایین در بسیاری از ولایتهای افغانستان، یکی از چالشهای اصلی اجرای فدرالیسم است. بدون ایجاد نهادهای کارآمد، تمرکززدایی میتواند منجر به هرجومرج و ناکارآمدی بیشتر شود.
احتمال تقویت گرایشهای جداییطلبانه: برخی منتقدان بر این باورند که فدرالیسم ممکن است به تجزیه کشور منجر شود. اما بررسی نمونههای موفق فدرالیسم در جهان نشان میدهد که در صورتی که این مدل بهدرستی اجرا شود، میتواند وحدت ملی را نیز تقویت کند.
۳. نتیجهگیری
بررسی تجربه ۲۴ سال اخیر افغانستان نشان میدهد که تمرکزگرایی نهتنها به تقویت دولت و ایجاد ثبات منجر نشده، بلکه بحرانهای داخلی را نیز تشدید کرده است. مدل فدرالیسم میتواند راهکاری برای تحقق عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه قدرت و مدیریت تنوع قومی در افغانستان باشد.
البته، تحقق این مدل نیازمند اصلاحات عمیق در ساختار سیاسی، تغییر نگرشهای حاکم و آمادگی اجتماعی برای پذیرش یک نظام غیرمتمرکز است. آینده دولتسازی در افغانستان به نحوه تعامل بازیگران داخلی و خارجی با این مسئله بستگی دارد.
منابع
احمدی، مصطفی (۱۴۰۱). تحولات سیاسی افغانستان پس از سقوط کابل. تهران: نشر ثالث. ص۸۷.
حبیبی، فرید (۱۴۰۰). تمرکززدایی و توسعه پایدار در کشورهای پسا بحران. کابل: انتشارات امیری. ص۵۶.
رشیدی، علی (۱۳۹۹). فدرالیسم و مدیریت تنوع قومی در خاورمیانه. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی. ص۱۳۲.
کاظمی، ناصر (۱۳۹۸). چالشهای نظام سیاسی افغانستان. مشهد: انتشارات آستان قدس. ص۷۸.
نظام، جواد (۱۳۹۷). دولتسازی در افغانستان: از تئوری تا عمل. کابل: انتشارات فردوسی. ص۱۱۲.