یکی از بخشهای مهم زندگی احمد شاه مسعود، دوران جنگهای داخلی افغانستان بین سالهای ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵ می باشد. در این دوره دو جناح علیه دولت استاد ربانی جنگیدند: یکی حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار و دیگری حزب وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری. هرچند که تاکنون بارها راجع به این جنگها و اتفاقاتی که به وقوع پیوست مطالبی نوشته شده، اما با توجه به پیامد این جنگ ها که از یک طرف با کشته شدن ده ها هزار کابلی چهره مجاهدین را نزد عموم خدشه دار کرد و همچنین سبب به وجود آمدن طالبان و اتفاقات بعدی تا امروز گردید، نوشتن در باره آن هنوز حائز اهمیت است. بنابر این این بخش از وقایع را در قالب مواجهه قهرمان ملی با حکمتیار و مزاری در ادامه تبیین میکنیم.
مسعود و حکمتیار
به نوشته آقای اکرام اندیشمند، وقتی در اواخر سال ۱۳۷۰ خورشیدی حکومت حزب دمکراتیک خلق به سوی زوال و سقوط رفت، پایتخت مورد تهدید گلبدین حکمتیار رهبر حزب اسلامی قرار گرفت. برای حکمتیار که نتوانسته بود رویای دسترسی به حکومت را در کودتای ناکام مشترک خود با شهنواز تنی وزیر دفاع دولت داکتر نجیب الله تحقق بخشد، دور ماندن از تصرف پایتخت و تصاحب قدرت به صورت انحصاری در روزهای زوال و فروپاشی حاکمیت حزب دمکراتیک خلق غیر قابل تحمل محسوب می شد. چنین رویدادی به همین حد برای سازمان استخبارات نظامی پاکستان، آی. اس. آی ناخوش آیند، تکان دهنده و غیر قابل پذیرش بود. ازاین رو رهبر حزب اسلامی به تشکیل حکومت مشترک با تنظیم های دیگر مجاهدین قانع نشد و به حکومت کابل که هنوز در دست حزب وطن یا همان حزب دمکراتیک خلق قرار داشت اولتیماتوم صادر کرد تا به مجاهدین یعنی به حزب اسلامی او تسلیم شوند. او تهدید کرد که در غیر آن با تمام قوا کابل را مورد حمله قرار خواهد داد. حکمتیار با این تهدید و اولتیماتوم درآخرین روزهای حمل سال ۱۳۷۱ پشاور را ترک گفت و وارد جنوب کابل شد.
اما قبل از ورود او به جنوب کابل، احمد شاه مسعود که در دروازه های کابل قرار داشت و بخش بزرگی از نیروهای دولت حزب دمکراتیک خلق در تماس با موصوف آمادگی بی قید و شرط خود را برای پذیرش حکومت مجاهدین اعلان کردند، از طریق مخابره با حکمتیار به گفتگو پرداخت. احمد شاه مسعود سعی نمود تا با این گفتگو گلبدین حکمتیار را قانع به انصراف از حمله به کابل بسازد. این گفتگو به عنوان یکی از اسناد مهم تاریخی در حوادث و تحولات خونین سالهای اخیر محسوب می شود.
_ پس از راکت پراکنی های حکمتیار بین سالهای ۷۱ تا ۷۵ و جنگ فرسایشی که منجر به جان باختن حدود ۶۰ هزار کابلی شد؛ برای بسیاری از جوانان، شاید این نکته قابل بازگو باشد که حزب اسلامی حکمتیار نخستین گروه جهادی بود که در دهه ۷۰ با طالبان بهصورت جدی درگیر شد. پس از ظهور طالبان و پیشروی این گروه تا حاشیههای کابل، درحالیکه چندین جنگ سخت بین حزب اسلامی و طالبان در زابل، غزنی و میدان وردک رخ داده بود؛ در ۱۴ اسد سال ۱۳۷۴ گروه طالبان با حزب اسلامی در منطقه «دوبندی» ولایت لوگر شدیداً درگیر شد که تعدادی زیادی از طرفین کشته شدند. ارگان نشراتی حزب اسلامی حکمتیار در آن زمان از طالبان بهعنوان «گروه اجیر بیگانه» یادکرده بود. بههرحال، فشار طالبان بالای حزب اسلامی سبب شد که وی برخلاف آنهمه دشمنی که با مسعود و استاد ربانی داشت، به حزب جمعیت و احمدشاه مسعود پناه ببرد و درنهایت توسط احمدشاه مسعود به ایران فرستاده شود.
احمدشاه مسعود با آن همه کارشکنی و به قول معروف خیانتی که حکمتیار علیه دولت مجاهدین به رهبری استاد ربانی در کابل کرد، اما بازهم حکمتیار را پناه داد.
حکمتیار زمانی که در ایران جابجا شد، در میزان سال ۱۳۷۶ به طالبان که پیشرویهای مهم را به دست آورده بودند، گروه مزدور خطاب کرده و گفت: پیروزیها در افغانستان موقت است و این جنگ فاتحی نخواهد داشت و قدرتها بدانند هیچ فرد و کشوری قادر نخواهد بود، حکومت مزدور خود را بر افغانستان حاکم کند؛ یعنی در این زمان حکومت طالبان از دید حکمتیار کاملا نامشروع و جبههی شمال از دید وی برخلاف ۳ سال که در کابل با سران اصلی آن (احمدشاه مسعود و استاد ربانی) جنگید، مشروعیت داشت.
مسعود و مزاری
احمد شاه مسعود و عبدالعلی مزاری در زمان جهاد علیه شوروی هرگز در تقابل هم قرار نداشتند. بعد از فتح کابل اما چند جنگ خانمان سوز میان حزب وحدت و دولت استاد ربانی به وقوع پیوست. بسیاری معتقد اند که رابطه مزاری با مسعود پس از جلسه جبل السراج مبنی بر عدم ورود مجاهدین به کابل و اتهام تخطی بر نیروهای شورای نظار شکرآب شد. اما هیچ گاهی سندی مبنی بر اینکه واقعا معاهدهی امضا شدهی راجع به عدم ورود مجاهدین به کابل و تقسیم قدرت میان مسعود، مزاری و دوستم وجود داشته، رو نشد.
به نوشته محمد اکرام اندیشمند، در قوس ۱۳۷۱ که وی مسئول نشرات در وزارت اطلاعات و فرهنگ بوده، با ابوذر غزنوی، نزدیکترین فرد به استاد مزاری و در صحبت مفصل تیلفونی که او از سرپیچی احمدشاه مسعود از معاهدۀ جبل السراج یاد کرده، خواستار ارائه متن این معاهده شد. به گفته وی اما حزب وحدت هرگز چنین معاهده ای را منتشر نکرد. به نقل از نزدیکان قهرمان ملی، وی با پیشنهاد حزب وحدت و جنبش ملی برای تشکیل حکومت سه جانبه مخالفت کرده و گفته بود که این حکومت همه شمول نیست.
به هر حال جنگ داخلی در کابل، میان مزاری و مسعود از سال ۷۱ تا اواخر ۷۴ به صورت فرسایشی ادامه داشت. به نقل از شورای پناهندگان اروپا، اولین جرقه جنگ میان مسعود و مزاری به تاریخ ۲۶ سرطان ۱۳۷۱ زمانی رخ داد که فقط چند روز از حکومت استاد ربانی می گذشت و حزب وحدت استدلالش این بود که حکومت ربانی در تسلیمدهی وزارت امنیت به آنان تعلل میکند.
همچنین مزاری در ۲۷ حوت ۷۱ در مصاحبهای گفت که احمدشاه مسعود نمی تواند وزیر دفاع باشد و جمعیت اسلامی نباید دو پست کلیدی دولت افغانستان را دراختیار داشته باشد. یعنی به نوعی در هماهنگی با حکمتیار قرار داشت.
به نوشته ژیلا بنی بعقوب، افرادی که در آن زمان میانجیبوده، درباره ریشههای وضعیت به وجود آمده بین مسعود و مزاری گفته اند که یکی از مهمترین عوامل نرسیدن به تفاهم، گلبدین حکمتیار بود. یعنی شادروان مزاری به جای گوش دادن به رای اعضای حزب وحدت که اکثریت موافق پیوستن به حکومت مجاهدین بودند، به شورای هماهنگی با حکمتیار پیوست که با شورای نظار در جنگ بود.
شهید کاظمی در مصاحبه با ژیلا بنی یعقوب در سال ۱۳۸۵ با نگاه انتقادی تحولات سالهای پس از سقوط دولت نجیب، ریشه منازعات میان مسعود و مزاری را ناشی از سوءتفاهمها و سوءبرداشتهایی میداند که برای این دو شخصیت نسبت به یکدیگر پیدا کردند و روند تحولات و اتفاقات متاسفانه مدام بر شدت آن میافزوده است. سخن کاظمی چنین است؛ «همان سوءتفاهمها و برخوردها در حقیقت تخم کینهها و عقدهها را در دو طرف کاشت.»
به نقل از محسن روحی صفت، دیپلمات ارشد سفارت ایران؛ هیئت ایرانی برای برقراری آتش بس چندین بار تلاش کرد و آتش بس با تلاش ایرانی ها پس از جنگهای افشار، علوم اجتماعی و کارته ۴ برقرار شد و هیئت ایرانی برای حسن نیت اولین نفراتی بودند که بعد از اعلام آتشبس، از خط رد شدند، اما چنددقیقهای از حضورشان نزد رهبران از جمله شهید مزاری نگذشته بود که دوباره این آتش بس نقض شد. فرماندهان محلی گفته بودند که آتشبس رهبران ربطی به آنان ندارد. یعنی بخشی دیگری از مشکلات بین مزاری و مسعود، نیروهای خودسر دو طرف از جمله حزب وحدت بود که حتی شهید مزاری را هم دور می زدند.
آنچه در گزارشهای آنزمان آمده نشان می دهد که افراد حزب وحدت هر کدام خود را شیشه خور، دیوانه، زارخور، و… نام گذاشته بودند. بعضی از فرماندهان جز جنگ به چیزی دیگری فکر نمی کردند. حتی چند سال بعد علت کشته شدن شفیع در دفتر استاد خلیلی را هم خودسری هایی که شفیع انجام میداد، خواندند.
بنابراین، این اتفاقات سبب شده بود تا وی پس از درگیریهای خونین مناطق مرکزی و در سه سال حضور در غرب کابل و همچنین شعارهای که در سال های ۷۲ و ۷۳ می داد، با جمعیت و شورای نظار نیز گلاویزه شود.
با این وجود، شماری از رهروان شهید مزاری بدون توجه به جزئیات جنگهای داخلی و مسئولیت تمامی رهبران آن زمان، همهی تقصیر را بر گردن دیگران میاندازند. این در حالی است که در علم اجتماع و سیاست، یک اصل وجود دارد و آن اینکه، یک رهبر سیاسی همانقدر که شجاعت ایستادگی را باید داشته، شجاعت مذاکره و درک شرایط را نیز باید داشته باشد.
از سوی هم وقتی شورای هماهنگی در سال ۱۳۷۳ میان گلبدین، مزاری و دوستم به میان آمد، در حالیکه استاد مزاری پیشنهاد حداقل ۴ وزارت برای حزب وحدت را در دولت استاد ربانی در مرحله اول نپذیرفته بود، به عنوان سرباز پیاده حزب اسلامی در برابر مسعود جنگید. حکمتیار بعد همان شورای هماهنگی را “موهبت الهی” توصیف می کند. او مدعی شد که مزاری و دوستم از ترس حکومت مجاهدین به او در چهار آسیاب کابل پناه آوردند.
حکمتیار بعدها گفت: “این یک فرصت طلایی و موهبت الهی بود دشمنانم که تشنه خون من بودند و همراه با مسعود، ربانی و جنرالان کمونیست علیه من یک جبهه ساخته بودند و من را از ارگ کابل بیرون انداختند و در چهار آسیاب هم من را آرام نگذاشتند حالا به من پناه می آورند”. در حالیکه اگر حزب وحدت با تفاهم که با دولت استاد ربانی انجام داده بود، متعهد می ماند، بدون شک نه حکومت استاد ربانی با چالش مواجه می شد و نه هم بخشی از کابل ویران و سلطه طالبان مسجل…پیروان استاد مزاری در حالیکه همه اشتباهات و خطاها را به پای رهبران دیگر می نویسند، اما حاضر نیستند که از اشتباه استاد مزاری در جنگهای داخلی و تسلیمی سلاحهای سنگین و سبک حزب وحدت در دو مرحله به حکمتیار و طالبان سخن بگویند. و سرانجام پرسشی که مطرح می شود اینکه اتحاد با حکمتیار و تسلیمی بدون قید و شرط به طالبان چه سودی برای شادروان مزاری داشت که اتحاد با دولت استاد ربانی و تفاهم با احمد شاه مسعود نداشت؟