روز گذشته در محفل شعرخوانی در حضور آیتالله خامنهای رهبر جمهوری اسلامی ایران یکی از شعرای افغانستانی شعری در مورد همبستگی و پیوستگی جغرافیایی ایران بزرگ و تمدن فارسیزبانان خواند که سروصداهای را در فضای مجازی ایجاد کرد.
شماری با سوژه قرار دادن حرف این شاعر که گفت؛ از دورترین جغرافیایی ایران، (پنجشیر) آمدهام، این سخن وی را موردنقد قرار داده و حتی تعدادی از منتقدین که علمشان به تاریخ و ادبیات قد نمیدهد، این بحث را به سخره گرفتند.
دستهی دیگر اما با استناد به تاریخ اساطیری و جغرافیای ایران بزرگ که افغانستان، تاجیکستان، قسمتهای از آسیای میانه و… بر اساس آنچه در متونهای تاریخی و ادبی آمده است و جز تمدن ایران بزرگ هستند، به دفاع از صحبتهای این شاعر جوان پرداختند.
بااینحال اما بهراستی پنجشیر بخشی از ایران بوده و است و سخنان شاعر افغانستانی که پنجشیر را جز ایران بزرگ گفت، چقدر قابل تایید و تأمل است؟
اول: ازنظر تاریخی مفهوم ایران بزرگ، از جنبههای گوناگون ریشه در تاریخ چندهزار ساله جغرافیای دارد که در آن: ایران امروز، افغانستان، تاجیکستان، قسمتهای از ازبکستان و ترکمنستان و نواحی از هند، پاکستان، آذربایجان و ترکیه و عراق را شامل است. کسیکه تاریخ خوانده باشد، میداند که تا همین حدود ۳۰۰ سال پیش، پیوستگی و درهم تنیدگی جغرافیای ایران بزرگ تحت نام خراسان که بعد از اسلام این جغرافیا مسمی شد، وجود داشت. امروز هم اگر کسی با کنایه یا استعاره میگوید که از دورترین نقطه ایران آمدهام، منظورش همین حوزه تمدنی است.
دوم: براساس روایات متون کهن تاریخی، بسیاری از مناطق امروز افغانستان در قالب شعر و ادبیات اساطیری به نام ایران بزرگ آمده است. چنانچه بر مبنای روایتی در اشعار فردوسی، پنجشیر و بامیان جز ایران بزرگ گفته شده است.
دگر پنجهیر و در بامیان/ سر مرز ایران و جای کیان
تمام این مصرع از شعر برای همه قابلفهم است که پنجشیر و بامیان جز حوزه تمدنی ایران بزرگ بوده؛ یعنی وقتی فردوسی میگوید « دگر پنجهیر » در بخش دوم همین مصراع میگوید « و در بامیان » و در مصراع دوم میگوید « سر مرز ایران »
و در بخش دوم همین مصراع میگوید « و جای کیان » میتوان تصور کرد که منظور فردوسی چیست.
وقتی در اول مصراع اول میگوید: ( دگر پنجهیر ) و در اول مصراع دوم میگوید : ( سر مرز ایران)، میتوان فهمید منطقه پنجهیر (پنجشیر) را نوار مرزی ایران میدانسته و اینکه کسی امروز اگر میگوید که از دورترین نقطهی ایران بزرگ آمدهام، استنادش دقیقاً به همین شعر و ازایندست ابیات است. آنانی هم که آمدن از پنجشیر را بهعنوان دورترین نقطهی (ایران فرهنگی) به سخره میگیرند، بهتر است که سری به تاریخ و اینگونه متون ادبی و تاریخی بزنند.
سوم: مفاخر ایران بزرگ یا ایران فرهنگی، از دید کلان تاریخی و فرهنگی جز افتخارات تمامی اقوام و باشندگان این جغرافیای بزرگ بوده و به جغرافیای تقسیمشدهی امروزی منوط و مربوط نمیشود. ایران بزرگ فرهنگی دارای مرزهای بسیار وسیعتر از مرزهای جغرافیای سیاسی امروز ایران است. بزرگان بسیاری در گوشه و کنار این حوزه تمدنی افتخارآمیز طی قرون مختلف حضورداشته و بخش مهمی از پیشرفتهای علمی و دستاوردهای فرهنگی و تمدنی جامعه بشری مرهون تلاشهای این بزرگان است. مشاهیر بزرگ مانند فردوسی، مولانا، بوعلی، حافظ، سعدی، ابوریحان و… همه با نام ایران بزرگ شناخته میشوند.
چهارم: قبل از ظهور اسلام، سرزمین ایران و افغانستان امروز، بیشتر تحت سیطره حکومتهای یکپارچه بودند. متأسفانه جعل تاریخی که دردههای پسین در افغانستان رایج شده، (مضمون که تحت عنوان تاریخ معاصر در دانشگاهها تدریس میشود)، تاریخ کهن و معاصر را طوری نوشته و بیان کرده که گویا هیچ پیوند تمدنی بین این جغرافیا وجود نداشته و ندارد. در این جعل تاریخی، تاریخ افغانستان را از هفتالیها یا (هپتالی) و تحت عنوان حکومت مستقل افغانستان نوشته و بعد هم وارد جریان تاریخ اسلام شده و بدون اشاره به اضلاع اربعه خراسان، سخن از افغانستان جدید به میان آورده است. درحالیکه در این تردیدی نیست که ایران نام کهن همه این سرزمینها بوده و آن ایران بزرگ تاریخی و فرهنگی، همه این قلمرو را در برمیگیرد.
به قول استاد کاظم کاظمی، نام «افغانستان» سابقۀ درازی ندارد و درواقع نام یک قوم است که به جبر تاریخ بر کشور گذاشتهشده و بسیاری از مردم افغانستان با این نامگذاری موافق نیستند. درحالیکه بسیاری از ما، نام «خراسان» را برای این کشور شایستهتر میشماریم. حالا بسیاری از کسانی که بدون توجه به تاریخ، سخن گفتن از ایران بزرگ فرهنگی را نقد کرده و یا حتی به سخره گرفتهاند؛ همانها در عین زمان از نام افغانستان نفرت دارند و در مقابل استبداد سیاسی، تاریخی و فرهنگی ۲۵۰ ساله که جریان دارد، مدعی مبارزه نیز هستند.
سخن آخر اینکه وقتی یک منتقدی مبارز؛ تاریخ خود، مشاهیر خود، داشتههای مشترک فرهنگی خود، جغرافیا و حوزه تمدنی و دیگر داشتهها و افتخارات مشترک خود را نداند و مطلع نباشد، چگونه میتواند به مصاف حکومت گروهی برود که دقیقاً با جداسازی این افتخارات به نام دری و فارسی، افغانستان و ایران، بلخ و نیشاپور، فردوسی و مولانا و… قصد محو و تخریب این افتخارات بزرگ را دارد؟