یکی از زبانهای رایج دنیا که میشود آن را زبان فرا منطقهای خواند، زبان فارسی است. فارسی در بطن خراسان معنی پیدا میکند و سرزمینی به پهنای خراسان دارد که امروز شهرت جهانی گرفته است. در خراسان، عمده ترین مولفه های فرهنگ عبارتند از تصوف، عرفان، اسلام اعتدالی، فلاسفه مسلمان و زبان پارسی.
به تازگی یکی از شاعران کشور، آقای غفران بدخشانی، با گذاشتن تصویری از بوتلهای شراب که نامش را پارسی گذاشتع و در آن اشعار پارسی کار شده، در دیوار فیس بوک خود گذاشته است. این پیام آقای بدخشانی، نشاندهنده یک تجارت تازه شراب، با نام پارسی است. بدخشانی هرچند فقط یک تک بیت نوشتهاست اما در زیر آن، هشتگی را زیر نام «آزادگی» و «روسپیدی» نیز یاد آور شده است.
این عمل، با واکنشهای موافق و مخالف روبرو شده است. بیشترین کسانی که پای نوشته آقای بدخشانی آمده و دیدگاه گذاشتهاند؛ این عمل وی را تجارت با نام زبان پارسی، تقلیل ارزش زبان پارسی و ضربهی محکم بر زبان پارسی دانستهاند. شماری از کاربران شبکههای اجتماعی نیز، بر این مسأله پرداختهاند. آنان مدعی اند که این کار آقای بدخشانی، «ابتذال سواد و تحجر اندیشه» است و گفتهاند که یک عمل نادرست بوده و در غنامندی، پویایی و ماندگاری زبان پارسی و معرفی هویت تاریخی پارسی و خراسان اصلا سودی نخواهد داشت.
بدخشانی در مصاحبه با افغانستان انترنشنال گفته است که این کار را برای معرفی فرهنگ خراسان به اروپاییها انجام داده است.
وقتی این حرف او را شنیدم، سخن ناصر خسرو قبادیانی، از مشاهیر خراسان، یادم آمد.
ناصر خسرو بلخی قبادیانی، شاعر، نویسنده، متکلم، فیلسوف و جهانگرد در سفرنامهی خود در پیوند به اینکه چرا میگساری را کنار گذاشته است، خواب خویش را چنین میگوید: « چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر.» ناصر خسرو پاسخ داد: «حکما چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد.» مرد گفت: «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهُشی و بیخردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصر خسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بوَد» و به سمت قبله اشاره کرد.»
در واقع اگر این عمل برای ترویج فرهنگ غنامند خراسانی برای اروپا باشد؛ راه درست و حقیقی نیست. زیرا خراسان آمیخته با عرفان، تصوف، اسلام اعتدالی، فلسفه و زبان پارسی است. به قول آن حکیمی که در خواب ناصر خسرو میآید و بر او سخن میراند، واقعا چنین میشود گفت که آن فردی که برای بیهشی و بیخردی رهنمایی میکند به هیچ عنوان، نمیتواند حکیم، پاسدار و مبلغ زبان و اندیشه پارسی یا خراسان باشد.
از سوی دیگر، یک پهلوی کار این است که تفاوتی میان متولیان دینی که دین را حربهی خود برای سرکوب و تجارت خود ساختهاند، با این کار که پارسی را در حوزه تجارت آورده اند و خویشتن را پاسدار این داعیه بزرگ زبان پارسی میدانند، وجود ندارد. هردو به نحوی تعریف نادرست و نامشخص دارند یکی از دین شناخت واقعی ندارد و دیگر از پارسی و مولفههای اساسی آن بویی نمیبرد.
هرچند که نوشیدن «می» امروزه در اروپایک امر طبیعی برای شمار بیشتری از افراد میباشد اما اینکه بخواهید از یک نام و نشانی که هویت جمعی یک جمعیت بزرگ و یک سرزمین پهناور را برای کسب درآمد و تجارت خویش، استفاده کنید، اشتباهی است نابخشودنی. به این نکته باید توجه داشت که افراطیت در هر زمینهای مردود است چه از منظر دینی افراطی باشید و یا هم از دل آزادی و برابری سربلند کنید.
سالها میشود که مبلغان افراطیت دینی از این عملکردها استفاده اعظمی کردهاند و با پرداختن به آن، تلاش ورزیده اند که دامنهی جلب و جذب افراد خویش را گسترش بخشند. این اعمال به آنها زمینه سازی کرده است تا بتوانند در نفی انسان پارسی و هویت تاریخی آن، سلاحی به دست افراطیون مذهبی بگذارد تا آنها با شیوه خویش، در نفی انسان فرا منطقهای پارسی تلاش ورزند و از آن جهت است که قربانی بیشماری در این زمینه داده شد.
باید دانست که این زبان در دو حالت میتواند بیارزش جلوه کند. نخست اینکه با این زبان، تکفیر، ترور، توحش، ارتداد، قتل و خونریزی، تملق، چاپلوسی، مزدوری و پیش پا افتادگی تبلیغ شود و در سوی دیگر هم این زبان زمانی بیارزش خواهد بود که آنرا تقلیل بر می و میگساری بخشید و ماهیت پهناور یک فرهنگ و زبان غنامند را کوچکتر از آن کرد که می باشد.