در جهانی که آزادی و دموکراسی چنان آرمان های برین قرن بیستم مطرح شدند، بسیاری می پنداشتند که پیروزی این مفاهیم پایان تاریخ را رقم خواهد زد. اما تجربه های معاصر نشان میدهد که نه تنها آزادی همچنان در معرض تهدید است بلکه در برخی کشور ها به نام دموکراسی، استبداد نوین زاده میشود. کتاب «آینده آزادی» اثر فرید زکریا، تلاشی بی نظیر برای واکاوی دقیق این وضعیت است. اثری که با نگاهی ژرف، از خطر همزیستی فریبنده و گاه مخرب دموکراسی با استبداد پرده بر می دارد. این کتاب تنها یک اثر نظری درباره سیاست جهانی نیست بلکه زکریا در آن به نقد بنیادین مفاهیمی می پردازد که در قرن حاضر، جهان را به بی راهه کشانده اند. خواندن این کتاب، نه فقط آشنایی با تاریخ و فلسفه سیاسی است بلکه زنگ هشداری است برای همهی جوامعی که در تله دموکراسی بدون قانون، آزادی بدون مسئولیت و انتخابات بدون نهاد گرفتار شده اند.
زکریا با قلمی دقیق و موشکاف، بنیان های دموکراسی لیبرال را از دموکراسی غیر لیبرال تفکیک می کند. در جهانی که صندوق رای به تنهایی به معنای آزادی قلمداد شده، نویسنده هشدار میدهد که دموکراسی میتواند بدون قانون، آزادی را نابود کند. این هشدار در تجربه کشور های پسا سقوط شوروی در خاورمیانه و به ویژه در افغانستان، مصداق های آشکاری یافته است.
دموکراسی بدون لیبرالیسم : خطر خالی شدن آزادی از درون
زکریا از همان آغاز به تمایزی بنیادی اشاره میکند: دموکراسی الزاما به معنای آزادی نیست. او مینویسد که دموکراسی در معنای کلاسیک آن به معنای حکومت اکثریت است. اما وقتی این اکثریت قانون مند نیست، نهاد های مستقل وجود ندارند و حقوق اقلیت ها نادیده گرفته میشود، این دموکراسی میتواند به شکل جدیدی از استبداد بدل گردد. او این وضعیت را دموکراسی غیرلیبرال مینامد، شکلی از حکومت که در آن انتخابات برگزار میشود اما آزادی مطبوعات، استقلال قوه قضاییه و حقوق بشر قربانی قدرت متمرکز میشود.
در این ساختار، انتخابات ابزار مشروعیت بخشی میشود، نه ابزار پاسخگویی. حکومت هایی مانند روسیه، مجارستان، ترکیه و حتا کشور های نوپای آفریقایی یا برخی جوامع مسلمان، شاهد این پدیده اند. زکریا نشان میدهد که چگونه حاکمان با تکیه بر محبوبیت و ناسیونالیسم به سرکوب مخالفان و تحدید آزادی ها می پردازند؛ در حالی که جامعه جهانی نیز به صرف برگزاری انتخابات، مشروعیت آن ها را میپذیرد.
مفهوم لیبرالیسم در این جا اهمیت می یابد نه به معنای مکتب سیاسی آمریکایی، بلکه به معنای نظم مبتنی بر قانون، تفکیک قوا، آزادی بیان و حقوق فردی. زکریا هشدار میدهد که بدون این بنیان ها، دموکراسی میتواند به هیولایی بدل شود که به نام مردم علیه مردم حکومت میکند.
نمونه های برجسته ای که او ذکر میکند از الجزایر دهه ۱۹۹۰ تا فلسطین و ایران پس از انقلاب ۱۹۷۹، نمایانگر روندی اند که در آن آزادی به نفع اکثریت انقلابی قربانی میشود. چنین روندی ما را به فهم عمیق تری از وضعیت امروز افغانستان نیز رهنمون میسازد، جایی که انتخابات آزاد به محاق رفته، و آزادی های مدنی به نام دین و امنیت نابود شده اند.
نهاد های مستقل : ستون فقرات آزادی پایدار
زکریا در بخشی مفصل از کتاب خود به بررسی نقش نهاد های مستقل می پردازد؛ از رسانه های آزاد تا دادگاه های مستقل، از نهاد های ضد فساد تا پارلمان های واقعی. او معتقد است که بدون این نهاد ها، دموکراسی شکلی پوک و نمایشی به خود میگیرد.
وی با تحلیل تاریخی کشور هایی چون بریتانیا و ایالات متحده نشان میدهد که پیش از آنکه دموکراسی در این کشور ها مستقر شود، نهاد های قانونی نیرومندی وجود داشتند که به محدود کردن قدرت و محافظت از آزادی ها کمک میکردند. در مقابل، کشور هایی که بدون این زیر ساخت ها به دموکراسی رسیدند، دچار فروپاشی یا بازگشت به استبداد شدند.
زکریا تاکید میکند که رسانه ها باید مستقل و توانمند باشند تا بتوانند قدرت را به چالش بکشند. قوه قضاییه باید از مداخله سیاست مداران مصون باشد. در غیر این صورت حتا اگر انتخابات آزاد برگزار شود، قدرت بدون نظارت به فساد و خود کامگی میانجامد.
در کشور های خاورمیانه، نبود این نهاد ها یکی از عوامل اصلی شکست دموکراسی بوده است. به ویژه افغانستان که در دو دهه گذشته تلاش هایی برای ایجاد نهاد های مدنی داشت اما اغلب آن ها سطحی، وابسته به کمک خارجی و فاقد ریشه در جامعه بودند. پس از بازگشت نظام حاکم فعلی، این نهاد ها یا از میان رفتند یا به شدت تضعیف شدند و این دقیقا همان هشدار زکریاست : آزادی بدون نهاد، دوام ندارد.
فرهنگ سیاسی و مسوولیت مدنی : بستر اجتماعی آزادی
یکی دیگر از نقاط درخشان تحلیل زکریا، تاکید بر نقش فرهنگ سیاسی است. او هشدار میدهد که آزادی سیاسی بدون فرهنگ سیاسی مبتنی بر مسئولیت، سرانجامی جز هرج و مرج یا بازگشت به استبداد ندارد.
زکریا میگوید که جوامعی که تاریخ طولانی تر از حکومت قانون و نهاد های مدنی دارند به مراتب پایدار اند. اما در جوامعی که فرد گرایی با مسئولیت همراه نیست و رأی دهندگان بر اساس تعصب های قومی، مذهبی یا منطقه ای تصمیم میگیرند، دموکراسی نمیتواند به آزادی واقعی بینجامد.
این سخنان به شکلی دقیق، بازتاب واقعیت های سیاسی افغانستان است. جامعه ای که هنوز وفا داری قومی بر اصول حقوقی میچربد و فرهنگ سیاسی آن بیش از آن که بر نقد قدرت استوار باشد، بر مصلحت سنجی و محافظه کاری استوار است، نمیتواند آزادی را پاس بدارد.
زکریا معتقد است که آموزش سیاسی، تقویت سواد مدنی و پرورش شهروندان مسئول، پیش شرط دموکراسی پایدار است. او از تجربه های موفق جوامعی سخن میگوید که با سرمایه گذاری در آموزش و آگاهی بخشی، مسیر آزادی را نهادینه کردند. افغانستان اما در دو دههی گذشته، اگر چه در ظاهر به آموزش عمومی پرداخت اما در عمل کمتر در حوزهی آگاهی سیاسی شهروندان سرمایه گذاری کرد.
توسعهی اقتصادی و طبقهی متوسط : پشتوانهی آزادی
یکی از برجسته ترین استدلال های زکریا، نقش تعیین کنندهی توسعهی اقتصادی در شکل گیری دموکراسی پایدار است. او تاکید دارد که طبقهی متوسط، نیرویی است که هم خواهان آزادی است و هم در برابر استبداد مقاومت میکند.
زکریا با تحلیل روند های تاریخی نشان میدهد که در جوامعی که طبقهی متوسط مستقل و قدرتمندی شکل گرفته، آزادی پایدارتر بوده است. اما در جوامعی که اقتصاد در انحصار دولت یا گروه های فاسد است، شهروندان برای معیشت خود وابسته به قدرت میشوند و قدرت نیز آزادی را گروگان میگیرد.
در افغانستان ساختار اقتصاد وابسته به کمک های خارجی و نهاد های بین المللی بود. به جای رشد طبقهی متوسط مستقل، طبقه ای از نخبگان رانت خوار شکل گرفت که نه دغدغهی آزادی داشتند و نه ظرفیت مقابله با استبداد. پس از خروج نیرو های خارجی این طبقه فروپاشید و جامعه، بدون پشتوانه اقتصادی، به سرعت در برابر سلطهی جدید از هم گسیخت.
زکریا تاکید میکند که دموکراسی نیازمند استقلال اقتصادی نسبی شهروندان است زیرا تنها در چنین شرایطی است که آنها میتوانند به عنوان بازیگران سیاسی مستقل عمل کنند، نه مهره های منفعل در بازی قدرت.
نقش نخبگان و رهبری مسوول : آزادی در گرو بصیرت سیاسی
زکریا توجهی خاص به نقش نخبگان در گذار به آزادی دارد. او از رهبرانی چون واشنگتن، آتاتورک، دنگ شیائوپینگ و دیگر چهره هایی یاد میکند که با دور اندیشی و خود محدود سازی، مسیر آزادی را هموار کردند. در نگاه او رهبران مستبد همیشه بهانه هایی برای توجیه سرکوب دارند، اما رهبران بزرگ کسانی اند که قدرت را محدود میکنند تا جامعه بتواند نفس بکشد.
این تحلیل برای افغانستان، آموزنده و تلخ است. در دو دههی گذشته بیشتر رهبران کشور به جای ساختن نهاد، در پی تحکیم قدرت شخصی بودند. آن ها دموکراسی را به عنوان ابزار مشروعیت استفاده کردند اما حاضر نشدند برای آزادی هزینه ای بدهند.
زکریا معتقد است که رهبری سیاسی نیازمند فرهنگ مسئولیت است نه صرفا محبوبیت. جامعه ای که از رهبرانش فقط کارایی میخواهد نه تعهد اخلاقی، دیر یا زود گرفتار پوپولیسم یا استبداد میشود.
نقش جهانی : دموکراسی صادراتی شکست میخورد
یکی از جنجالی ترین بخش های کتاب، نقد سیاست های غرب در صدور دموکراسی است. زکریا با صراحت مینویسد که غرب به ویژه ایالات متحده، در بسیاری موارد با تکیه بر انتخابات زودرس و بدون نهاد سازی به فاجعه های سیاسی دامن زده است.
نمونهی بارز این وضعیت، عراق و افغانستان است. غرب تصور میکرد که با برگزاری انتخابات، میتوان آزادی را نهادینه کرد. اما بدون نهاد های بومی، فرهنگ مدنی و استقلال اقتصادی، این انتخابات ها بیشتر به نمایش تبدیل شدند تا بنیان دموکراسی.
زکریا به درستی اشاره میکند که ساختن آزادی از بیرون، بدون توجه به پیچیدگی های داخلی فرجامی ندارد. او خواهان بازنگری جدی در شیوهی مداخلهی جهانی به نام دموکراسی است. برای افغانستان این تحلیل کاملا صادق است؛ تجربهی بیست سال گذشته نشان داد که دموکراسی تحمیلی نه تنها پایدار نبود، بلکه حتا زمینه را برای بازگشت خشونت آمیز قدرت فراهم کرد.
بازتاب های آموزه های کتاب در بستر افغانستان امروز
خواندن کتاب زکریا، ذهن را بی اختیار به سوی وضعیت امروز افغانستان سوق میدهد. کشوری که زمانی، نماد امید برای شکل گیری دموکراسی در قلب آسیای مرکزی بود، اکنون در گرداب انزوای سیاسی، سرکوب مدنی و واپس گرایی اجتماعی فرو رفته است. حاکمیت فعلی نه از دل دموکراسی که از دل قدرت نظامی و تسلط ایدئولوژیک برآمده و تمامی مولفه هایی را که زکریا به عنوان پیش شرط آزادی بر میشمارد از میان برداشته است.
نخست آنکه، هیچ گونه تفکیک قوا و نهاد مستقل در ساختار حاکم دیده نمیشود. قوه قضاییه، رسانه ها، نهاد های مدنی و فرهنگی، همگی یا سرکوب شده اند یا به بازوی تبلیغاتی قدرت تبدیل شده اند. همانطور که زکریا هشدار میدهد، این ساختار به راحتی میتواند خشونت را به نام قانون مشروع جلوه دهد.
از سوی دیگر، فرهنگ سیاسی موجود نیز در وضعیتی بحرانی قرار دارد. شهروندان یا از ترس، خاموش مانده اند یا از سر نا امیدی به روایت رسمی پناه برده اند. روح پرسشگری، نقد قدرت و آگاهی مدنی که ستون فقرات دموکراسی است به شدت تضعیف شده است.
طبقهی متوسط، که در دورهی کوتاهی با رشد اقتصادی اندک ایجاد شده بود، اکنون یا مهاجرت کرده یا به انزوا کشیده شده است. وابستگی اقتصادی مردم به منابع دولتی یا کمک های خارجی از میان رفته و جامعه با فقر گسترده و فروپاشی اقتصادی روبروست؛ شرایطی که زکریا آن را خطرناک ترین بستر برای زایش استبداد میداند.
رهبری سیاسی نیز نه تنها مسئولیتی برای ایجاد فضای گفتوگو و تنوع سیاسی نمیپذیرد بلکه هرگونه صدای مخالف را به شدید ترین شکل ممکن خاموش میکند. همانطور که زکریا بیان میکند، دموکراسی بدون محدودیت قدرت، دیر یا زود به سلطنت انتخابی یا همان استبداد مدرن میانجامد.
در سطح جهانی نیز، افغانستان به حاشیه رانده شده و مورد بی توجهی قرار گرفته است. سیاست گذاران جهانی که زمانی شعار آزادی و حقوق بشر سر میدادند، اکنون یا درگیر اولویت های دیگرند یا در برابر وضعیت جدید سکوت کرده اند. این همان تناقضی است که زکریا از آن انتقاد میکند : دموکراسی نباید ابزاری ژئوپلیتیکی باشد بلکه باید با مسئولیت اخلاقی همراه گردد.
آزادی بدون بستر، آینده ندارد!
در پایان، کتاب «آینده آزادی» فرید زکریا را میتوان همچون آینه ای دانست که هم گذشته و هم آیندهی جوامع ما را به تصویر میکشد. زکریا با درایت خاصی نشان میدهد که دموکراسی اگر با آزادی، قانون، نهاد، اقتصاد مستقل و آگاهی همراه نباشد نه تنها سودی ندارد بلکه میتواند راه را برای استبداد باز کند.
برای افغانستان، این کتاب یک هشدار جدی است. تجربهی دو دهه اخیر، مصداقی روشن از این است که بدون نهاد سازی واقعی، آموزش مدنی، رشد طبقهی متوسط و فرهنگ پرسشگر، دموکراسی تنها پوسته ای فریبنده خواهد بود. مردمی که آموزش ندیده اند تا آزادی را پاس بدارند به راحتی قربانی وعده های کاذب قدرت میشوند.
آیندهی آزادی در افغانستان وابسته به آن است که جامعهی مدنی باز سازی شود، نسل جوان آگاهی سیاسی بیابد، رسانه ها دوباره جان بگیرند و نهاد های مستقل شکل بگیرند. مهمتر از همه، این است که مردم دریابند آزادی تنها با مبارزه، ایستادگی و آگاهی ممکن است نه با کمک های خارجی یا وعده های مقطعی.
زکریا با نگاهی به آینده هشدار میدهد که اگر ما از آزادی دفاع نکنیم، دیگران آن را از ما خواهند گرفت. این سخن برای افغانستان، بیش از هر زمانی حقیقت دارد.
آیندهی افغانستان ممکن است تیره به نظر برسد، اما هر نور کوچکی از آگاهی، ایستادگی و امید، میتواند روزنه ای باشد به سوی بازگشت آزادی. همان گونه که زکریا میگوید، آزادی را نمیتوان صادر کرد، باید آن را ساخت. این ساختن، وظیفهی همهی ماست..