همه ساله با آغاز فصل بهار و در ادامه تابستان، معضل آمدن کوچی به مناطق مرکزی و شمالی افغانستان که عموما فارسی زبانها اسکان دارند به یک چالش جدی بدل میشود. آمدن کوچی یعنی تخریب مزارع، جدال با مردمان محلی، ایجاد تنش و به بار آوردن خسارات هنگفت مالی و بعضا انسانی که برای مردمان این مناطق هزینه و پیامد دارد. البته کوچیها در کنار تاثر از فرهنگ قبیوی مبتنی بر عمومیپنداری اموال مردم، در طول سالهای متمادی تحت شمشیر و میل تفنگ حاکمیتهای مرکزی افغانستان به غارت و تعدی و تجاوز در مناطق مرکزی و شمالی افعانستان دست زده اند.
در چند روز اخیر گزارشها و تصاویری از پنجشیر، مناطق شمالی کشور، میدان وردک و مناطق مرکزی منتشر گردید که دوباره کوچی ها وارد این مناطق شده و در بسیاری از جاها به گونه غیرقانونی و اخلاقی کشت و زراعت مردم را تخریب و رمه های گوسفند و بز آنان به کشتزارها مردم وارد شده اند.
حالا اما یک بخشی از پرسش اساسی این است که چرا کوچیها مهار نمی شوند و دلیل حل نشدن معضل حضور خسارتبار کوچیها در مناطق مختلف فارسی زبانان در دهههای اخیر و سال های پسین چیست؟
اول: کوچیها برخواسته از جامعه قبایلی پشتون هستند، گروه قومی که بیشتر از ۲۵۰ سال میشود حاکم بلامنازع افغانستان می باشند. پروژه کوچیسازی مناطق فارسی زبانها همانطوریکه میدانیم کار حاکمیتهای قومی بوده است. از طرفی دیگر کوچیها به همبستگی قبیلهای/ قومی حاکمیت ها دلگرم اند. این روال در طول سال های متمادی ادامه داشته و کوچیها جنایات و تعدی را که با ساکنان محلی در سایه حمایت حکومتهای مرکزی انجام داده اند و این اعمال از سوی حاکمیتها نادیده گرفته شده است.
دوم: کوچیها نیروی نیابتی استخباراتی حاکمیت های سرکوبگر گذشته بوده اند و امروز هم همان نقش را دارند. یعنی حاکمیتهای قومی گذشته افعانستان نیاز به افراد و گروهی داشتند که بین اقوام مختلف رفته و جریانات آن مناطق اعم از سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را به حاکمان گزارش دهند. ما نمونه های زیادی از این موارد در تاریخ معاصر افغانستان میان کوچیها و ناقلین که در شمال کشور اسکان داده شدند سراغ داریم. بنابراین، حداقل سران قبیله کوچیها میدانند که هر کاری با فارسی زبان ها بخواهند و انجام دهند، حکومتهای تباری شان آنان را مواخذه نمیکنند.
سوم: زمین در افغانستان همیشه منبع ارزشمندی بوده است که باید بین متحدان توزیع شود. از آنجاییکه در افغانستان مناسبات قوم و قبیله حاکم است، کوچی ها به عنوان کتلهی قومی که در سرحد افغانستان و پاکستان سکونت داشتند، با تفویض مناطق وسیع علفچرهای مرکز و شمال افغانستان، صاحب زمین های زیادی علفچری شدند که این اول به نفع حاکمیت های پشتونی و بعد تا یک حدی به سود قبایل کوچی بوده/ است. بنابر این هیچ حکومتی مرکزی یک دست قومی برای چنین نیروی متحد ارزان قانونی که دست و بال آنان را ببند، وضع نمی کند.
چهارم: کوچی ها به عنوان سپر به نمایندگی از قوم خاص جوامع در بین مناطق مختلف نقش داشته و عمل کرده است. مثلا در بیست سال گذشته همواره این قبایل کوچی بودند که سپر حایل را برای حکومت و طالبان در جلریز به عهده داشتند. قضیه بهسود همه ساله تکرار می شود اما هیچ کاری برای مهار کوچی ها به خاطر اینکه سپر حایل پشتونها در مقابل اقتدار هزارهها و فارسی زبانها در بهسود هستند کاری صورت نه گرفته و نمی گیرد.
از سوی هم امتیازات کوچی ها به صورت ویژه برای حاکمیتهای پشتونی افغانستان مهم و کارساز بوده است. مثلا پس از کنفرانس بن و تدوین قانون اساسی جدید، ۱۰ کرسی مجلس نمایندگان و بخشی از بودجه و کرسی مجلس سنا و ده ها امتیاز حقیقی و حقوقی دیگر کوچیها به حساب جامعه پشتون ریخته شده است. وقتی هیچ آماری از چند صد خیمهنشین که حتی اصالت افغانستانی بودن شان محرز نیست به نفع حاکمیت پشتون والی واریز گردد؛ چرا باید آنها مهار گردد؟
پنجم: از طرفی هم نباید این مطلب را هم از نظر دور داشت که کوچی ها خود قربانی سیاست های حکومت های تباری شان بوده اند. با کمی تامل به زندگی فلاکت بار کوچیها، به راحتی این امر قابل لمس می باشد. در واقع شاید بتوان گفت که با آن زندگی بدوی، کوچیها مظلومانی هستند که به واسطه سیاستهای قوم مدارانه حکومتها بر مظلومانی مظلوم تر از خود ستم روا داشته و می دارند.
زندگی کوچی ها از لحاظ فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی در وضعیت تاسف باری قرار دارد. باتوجه به موارد فوق، هیچ دولتی به صورت جدی حاضر به واگذاری زمین ثابت و اسکان آنها نشده است زیرا بخشی از منافع سران حاکمیتی پشتون در سرگردانی و زندگی بدوی همین چند خیمه نشیین گره خورده است.