افغانیزم که پشتونوالی هم نامیده میشود، مجموعه از آموزهها و کد های اجتماعی و فرهنگی است که قرنها بر زندگی یک بخش بزرگی از مردم افغانستان سایه افگنده است. این پدیده از نظر برادران پشتون ما ارزشمند و سازنده خوانده میشود، اما بیشتر مادههای این قانون شفاهی٫ عملن جامعه را به خشونت، تبعیض و عقبماندگی سوق داده است.
دیروز عبدالغفور لیوال، سفیر پیشین افغانستان در تهران، در برگه اکس نوشته بود که کشور ما نه با لیبرالیزم آمریکا و نه با سوسیالیزم شوروی ساخته میشود، بلکه از طریق «عقلانیت افغانیزم» سر و سامان گرفته و آباد خواهد شد. اما تجربه تاریخی نشان داده است که با پدیده افغانیزم، نه جامعهای ساخته شد و نه ملتی شکل گرفته است، برعکس آموزههای ناپسند این پدیده باعث عقب ماندگی کشور، تضاد قومی، خشونت خانوادگی، درگیری قبیلوی، تبعیض علیه زنان و بیاعتمادی به عدالت شده است.
لیوال با اشاره به افغانیزه سازی جامعه افغانستان تاکید کرده است که کشور نیاز به نظام روشن، قانونمند و مردمسالار دارد؛ نظامی که در آن زن و مرد حقوق برابر داشته باشند و کشاورزان بتوانند آزادانه محصولات خود را در بازار عرضه کنند. در حالیکه آموزههای پشتونوالی با اصول عقلانیت و حتا اسلامیت در تضاد قرار دارد. در اینجا چند موردی از فرهنگ پشتونوالی که آقای لیوال آنرا زیر نام «عقلانیت افغانیزم» مطرح کرده است، مختصرن توضیح میدهیم تا دیده شود که او و همفکرانش با کدام ماده آن، مشکل افغانستان حل میکند و کشور را بهترقی و خوشبختی سوق میدهند.
اصول افغانیزم
۱. مسلح بودن
در عقلانیت افغانیزم، مردان پشتون تلاش دارند همیشه مسلح بوده و با کوچکترین حرفی آماده جنگ و ستیز باشند. به این مفهوم «توره» یا شمشیر گفته میشود. از مردان سالمندتر انتظار میرود تا معقولانه عمل کنند و جوانان را آرام سازند. به این موضوع در پشتو «عقل» گفته میشود. هر مرد پشتون باید مردانگی و دلاوری خود را به صورتی انفرادی نشان داده و به اثبات برساند. این امر باعث شده تا جوانان پشتون بیشتر به صفوف طالبان بپیوندند روش جنگی شدیدن انفرادی از خود نشان دهند.
۲. مستقل بودن قبیلوی یا مرکزگریزی
استقلالطلبی قبیلوی، از ارزشهای بنیادین در نظام قبیلهیی پشتونها به شمار میرود. آنان همواره ترجیح دادهاند که مرکز گریز باشند، در فاصله دور از اقتدار دولت زندگی کنند و از ساختوسازهایی چون سرک، پل، مکتب و بیمارستان که دسترسی حکومت را آسان میسازد، پرهیز کنند.
۳. جرگه
پشتونها با تکیه بر اصول پشتونوالی، مشکلات خود را درون قبیله و از طریق جرگهها حل میکنند. در این روند، زنان و مردان سالخورده و باتجربه حضور مییابند و در تصمیمگیری و حلوفصل مسایل نقش ایفا میکنند. تصمیمهای جرگه بدون معیار شفاف عدالت گرفته شده و بر اساس قدرت یا نفوذ میباشد نه انصاف. در حالیکه این وضعیت اعتماد عمومی به عدالت را کاهش داده و خشونت را افزایش میدهد.
۴. خونخواهی یا «بَدَل»
خونخواهی یا بدل، شکلی از قصاص سنتی است که در آن خانواده مقتول همیشه بر انتقام پافشاری میکنند؛ اگر قاتل زنده نباشد، پسر، برادر یا کاکای او به جای قاتل کشته میشود. این سنت در برخی جوامع پشتون تا صد سال ادامه مییابد مگر آنکه جرگه قومی موضوع را حل و بهصورت سنتی با پول، زمین یا زن معامله کند.
۵. بد دادن
«بَد» سنتی ناپسند دیگر است که از سوی جرگه افغانیزم و بزرگان پشتون اجرا میشود؛ برای جلوگیری از خونخواهی یک دختر از خانواده قاتل به عقد خانواده مقتول درمیآید یا با پرداخت پول یا زمین آشتی میگردد. این عمل در عمل قربانیکردنِ زنان است و پیامدهای اجتماعی و نقض حقوقبشر برای آنها بههمراه دارد.
۶. پناه دادن
هر فرد پشتون موظف است به کسی که به او و خانه او پناه آورده سرپناه بدهد و از پناه گزین با تمام نیرو مهماننوازی کند. هر شخصی که نتواند به پناهجو پناه بدهد «بیغیرت» نامیده میشود.
۶. ننگ و غیرت
نِنگ در پشتونوالی مفهوم مرکزی «شرف و آبرو» است. کسی که شرافت گروه را حفظ کند بانِنگ و کسی که آن را لکهدار کند بینِنگ و بیغیرت خوانده میشود. بخش مهمی از نِنگ، ناموس است؛ مردان پشتون مسوول کنترول شدید زنان خانوادهاند. هراس از حرف مردم و غیبت باعث میشود زنان در خانه محبوس شوند.
۷. وفاداری قبیلهیی و قومگرایی
وفاداری مطلق به قبیله مقدم بر قانون و عدالت است. این مساله هویت ملی را ضعیف میکند و باعث تفرقه و دشمنی بین قومها میشود. توسعه جامعه متوقف میشود و کشور توانایی پیشرفت ندارد.
با توجه به نارواییهای موجود در آموزههای پشتونوالی که لیوال آنرا عقلانیت افغانیزم مینامد، اجرای این قوانین قرون اولیه در جامعه مدرن و انسان قرن ۲۱ پیامدهایی بسیار تلخ و جبران ناپذیر به همراه دارد. اصولی که زمانی شاید کدهای اجتماعی و عرفی برای نظم قبیلهیی عمل میکرد، در دنیای امروز ابزار سرکوب و خشونت تلقی میشود نه راه حل. تطبیق این آموزهها باعث میشود خشونت و انتقام میان خانوادهها و قومها ادامه یابد، اعتماد اجتماعی کاهش یابد و فضای ترس و بیعدالتی بر جامعه حاکم شود.
در واقع، این عقلانیت افغانیزم است که امروز درب مکتبها و دانشگاهها را بهروی دختران بسته کرده است، زنان را در خانه زندانی کرده و زمینه مداخله در امور شخصی و خانواده سایر انسان های یک سرزمین را فراهم کرده است. این فرهنگ پشتونوالی است که نیم پیکر جامعه را از فرصتهای اجتماعی، اقتصادی و آموزشی محروم ساخته و این محدودیتها به عقبماندگی جامعه دامن زدهاست. ننگ و غیرت افغانیزم به جای کرامت انسانی و احترام به حقوق فردی، به خشونت علیه زنان منجر شده و زندگی میلیونها تن را تحت تاثیر قرار داده و میدهد.
از سوی دیگر، وفاداری به قبیله و قومگرایی، باعث شده است که دشمنیهای قومی شدت گیرد و اتحاد ملی آسیب ببیند. نظامی قبیلهیی جایگزین نهادهای مدنی و قانونی شده و تصمیمگیریها بر اساس قدرت و نفوذ، صورت گیرد نه عدالت و قانون. این شرایط موجب شده است که کشور در مسیر فلج اقتصادی، فرهنگی و سیاسی قرار گیرد و توسعه اجتماعی عملن متوقف شود.
تجربه تاریخی افغانستان نشان داده است که تطبیق اجباری افغانیزم یا پشتونوالی همان مسیری است که کشور را گرفتار جنگ، تعصب، دشمنی قومی و عقبماندگی کرده است. آموزههایی که زمانی برای نظم اجتماعی طراحی شده بودند، امروز به مانعی برای عدالت، حقوق برابر و پیشرفت جامعه تبدیل شدهاست. جامعهای که نیمه جمعیت آن از حقوق اولیه محروم باشد و بخش دیگری از آن درگیر خشونت و درگیریهای قبیلهیی باشد، نمیتواند به توسعه و رفاه دست یابد.
لیوال و سایر همفکران او باید بدانند، آنچه را که ایشان عقلانیت افغانیزم مینامد و تطبیق آنرا راه حل مشکلات افغانستان و ترقی این کشور میدانند، جز عقبماندگی، خشونت و تبعیض چیزی در قبال نداشته و نخواهد داشت. فقط مسیر پیشرفت، اصلاح تفکر قومی، پذیرش حقوق برابر برای همه شهروندان، حاکمیت قانون و مشارکت واقعی مردم در تصمیمگیریهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است و تمام.