چند روز قبل بنابر به مشوره با بعضی از دوستان قلم به دست و دخیل در مسائل شمالی بزرگ، تصمیم گرفتیم تا به جمعآوری زندهگی نامهي شخصیتهای تاثیرگذار این خطهی باستانی بپردازیم. امید به این داشتیم تا در صورت موفقیت در مرحلهی اول و البته حیاتی آن که همین جمعآوری بیوگرافی این بزرگان بود، به چاپ و نشر این مجموعه اقدام کنیم. این کار یک ابتکار نبود. زیرا قبل ازین بزرگان زیادی در زمینهی گردآوری چنین معلومات و حتا چاپ و نشر آن دست یازیده بودند. زیرا قلم به دستان ساحهی شمالی، در زمینهی ادبیات و تاریخ که مکمل یکدیگرند، علاقهی خاصی دارند. کلیپهای تصویری زیادی از حلقات مثنویخوانی و دکلمهی شاهنامه در مجالس خصوصی و عمومی این مناطق در فضای انترنت نیز مثبت این ادعاست. برای جمع نمودن معلوماتی که مورد نیاز بود و البته در بیشتر تحقیقات اینچنینی نیاز است، سه راه وجود داشت.
اولین راه مراجعه به منابع و آثاری که قبلا درین زمینه به چاپ رسیده و تقریبا راحت ترین راه نیز همین بود. این روش با وجود سهولتی که به همراه داشت یک نقص عمده را نیز شامل میشد که آن در بر نگرفتن شخصیتهای امروزی و بعضی از شهدایی که زیاد به زندهگی آنان پرداخته نشده. بلی منظورم دقیقا همان جوانان جان به کفی هستند که همین اکنون در ذهنتان مرور میکنید.
راه دوم استفاده از فورمهای آنلاین که ممکن به بعضی از شما خوبان نیز مواصلت نموده باشد. با وجود اینکه این روش نیز از مشکلات عدیدهيی میکاهد، اما به صورت کامل طرح ما را پوشش نمیدهد. روش آنلاین زمینهی اینکه یک نویسنده هر لحظه و در هر مکان باشد را فراهم میکند. برخلاف تصور برخی از بزرگواران معلومات شخصی افراد معرف به هیچ عنوان همگانی نمیشوند و حتا گزینهیی نیز وجود دارد که شخص میةواند ایمیل خویش را نا مرئی کند. اما چنانکه اشاره نمودم به دلیل عدم انس کافی برخی از ادیبان و فرهنگیان دهههای گذشته، نمیتواند به صورت قطعی جوابگو باشد. برخی نیز به دلیل عدم آشنایی با نگارنده، حتا به خود زحمت باز کردن این فورم (فورم پرسشنامه) را نمیدهند. به هرحال ممنون کسانی هستیم که از آن دریچه با ما همگام بودند.
شیوهی سوم که قطعا یکی از بهترین و درجه یک ترین شیوههای جمعآوری اطلاعات در زمینههای اجتماعیست، صحبت با اشخاص با صلاحیت در این زمینه است. کسانی که درین زمینهها مطالعات فراوان داشتند و البته به باور برخی تاریخ زندهی سرزمین هستند. لیستی ازین اشخاص تهیه شد و روی تماس و مصاحبت با آن خوبان آغاز شد و همچنان ادامه دارد. برخی بعد از توضیحات صحبتهای دلگرم کنندهيی داشتند و وعدههایی برای همکاری سپردند که هم انگیزهیی برای ادامهی کار شد و هم منابعی موثق برای این پروژه به دست آمد. برخی هم بنا به مشاغل شخصی و مسائل دیگر محترمانه معذرت خواستند. اما:
یکی از بزرگوارانی که به برخی دلایل از افشای شهرتش امتناع میکنم، جواب تند و دلسرد کنندهیی گفت که آنرا عینا به شما انتقال میدهم.:
(یک زمان روزگار ما خیلی خراب بود در جبهه ما نفر زیاد بود اما نان خوردن هم نبود یک بزرگوار با تجربه مرا رهنمایی کرد که عمرت ضایع شده روان است برو و از امر صاحب اجازه درس خواندن را در یک کشور خارجی بگیر چون من دانشجوی دانشگاه طب کابل بودم ولی در این فرصت در پروان و کاپیسا مهاجر بودیم
من نزد امر صاحب رفتم و گفتم که برای من اینجا کار نیست و میخواهم به درس بروم تا حداقل به عنوان یک داکتر برای مردم مصدر خدمت شوم
امر صاحب گفت خیلی نظر عالی اما اگر فارغ شدی و ما ملت را دست داده باشیم بعد کدام ملت را تداوی میکنی
برو مرد خدا اول وطن را ازاد کن بعد درس و تعلیم خود بخود مشکل اش حل میشود و زمینه خدمت پیدا میشود
من منصرف شدم و با گذشت بیست سال جمهوریت هزاران محصل را در داخل و خارج حمایت کردم
حالا هم او بنده خدا وطن ات سقوط کرده خودت در غم نوشتن برای شخصیت های را داری که وطن شان اشغال است اگر زنده اند با رنج و غم دسته پنجه نرم دارند و اگر مرده اند ارواح شان منتظر کمال نسل خودت است که سرزمین را ازاد کنی).
با احترامی که به شخص و او زحماتی که برای وطن کشیده بود بدون گفتن حتا یک کلمه، گفتگو را ترک کرد. برایم جای تعجب بود که بعضی از بزرگواران برای امور فرهنگی و علمی جایگاهی که قائل نیستند هیچ، بلکه برای اثبات حقانیت ادعای خود به خودزنی و خود تخریبی روی آوردهاند. این نمونهی اول نیست و نمونهی آخر نیز نخواهد بود. زمانی که این مساله را با یکی از دستاندرکاران این پروژه شریک ساختم بعد از مکث طولانی گفت من ثابت میکنم که این بزرگنمایی دروغ است. زیرا خاطرهیی را به یاد دارم که زمانی که در دورهی مقاومت آمر صاحب به شرکت نساجی تشریف آوردند و از قطعهی ریزرف مقیم گدامهای ششصد کوتی شرکت که در تصویر از همین زمان و مکان طرف دست چپ آمرصاحب مسعود: محمد آصف فرهت (پدر محمد اکمل امیر) رییس اسبق معارف کاپیسا طرف راست، استاد عبدالمالک هموار رییس اسبق شرکت نساجی گلبهار و یاران دیگرش دیدن نمودند، بعد از مشاهدهی دشت اطراف ساحه و مشاهدهی دورنما و منظرهی شمالی سرسبز، به همراهان گفتند: گفته بودیم این تعمیر باید دانشگاه شود و جوانانی که از تحصیل باز ماندهاند دوباره بر سر درس و مشق خود برگردند. یکی از همراهان گفت که این قطعهی ریزرف را چه کنیم؟ در جواب پاسخ آمر صاحب قاطع و بدون تبصره بود. ( امی کشال کدن گپ بدرد نمیخوره. همین امروز اینجا را تخلیه کنید و فردا تشکیلات اداری دانشگاه را اینجا جا به جا کنید.) راوی همچنان اضافه کرد که شب قبل در قسمت مکان دانشگاه البیرونی نیز صحبتهایی رد و بدل شده بود و بعضی از دوستان علاقه داشتند تا دانشگاه البیرونی که آمر صاحب اساسگذار آن بود، باید در جغرافیای پنجشیر واقع گردد. اما آمر صاحب بزرگتر از جغرافیا بود و پاسخ را در عمل دیدیم.
در این فشرده مضمون خواستم دو مورد را توضیح دهم. یک اینکه نیاز نیست برای اثبات ادعایمان دست به دامان بزرگان تاریخ بیافتیم و دامن ایشان را لکه دار کنیم. زیرا دوست داشته باشید یا نه شخصیتهایی مانند آمر صاحب کمتر نظیر پیدا میکنند و شما با ادعای بیمدرک و شاهد نمیتوانید نه او را کوچک سازید و نه خود را بزرگ نشان دهید. دوم اینکه این بزرگوار اگر کمی به فرهنگ و تاریخ علاقه میداشت، میدانست بین اشغال یک کشور و جنگ داخلی یا حکومت فاشیستی، تفاوتهای ژرف عملی و معنایی وجود دارد. پس ایکاش آمر صاحب به او اجازه میداد تا به تحصیل برود تا حد اقل فرصت این را پیدا نمیکرد تا این چنین اتهام بزرگی را به یک شخصیت فرهنگی و سیاسی کشور وارد کند.