( داستان های دانستنی)
تاریخ نویسان کارهای زشتی را به برخی از صحابیان نسبت داده اند که اخلاق و دین انجام دادن آنها را نمی پذیرد. اما فقها از یاد آوری و بیان آنها خود داری نموده و خاموشی اختیار کرده اند و یا برخی از آنها پا فراتر گذاشته تاویل های بی جا نموده اند.
غزالی جنگ علی و معاویه را اختلاف اجتهادی خوانده و معاویه را از جمله صحابه شمرده و از جرایم بسیاری که او به خاطر تقویت حکومت اش مرتکب شد، چشم پوشی نموده است.[۱]
از جمله جرایم معاویه، کشتن بی رحمانه محمد بن ابی بکر والی مصر است. هنگامی که معاویه به فرماندهی عمرو بن عاص مصر را فتح کرد و بساط تسلط علی را از آنجا برچید، عمرو بن عاص، والی پیشین مصر را دستگیر نموده و با دست بسته به نزد معاویه در شام فرستاد. معاویه وی را به قتل رسانید و جسد بی روح او را در پوست خر (الاغ) داخل کرده و به این بسنده نکرده بلکه جسد وی را سوختاند.[۲] هنگامی که عایشه از این عملکرد معاویه با خبر شد، وی را لعنت کرد و سرپرستی برادر زاده های خود را به دوش گرفت و قاسم بن محمد در تحت کفالت و سرپرستی وی بود. این کارکرد معاویه، اهانت به ارزش های اخلاقی، دینی و شریعتی که مثله مرده ها را حرام کرده است را نشان می دهد. غزالی در اینجا توان تاویل را ندارد.
تاریخ نویسان، کشتن شدن عبدالرحمن پسر خالد بن ولید توسط معاویه را ثبت و درج کرده اند. زمانی که عبدالرحمن لشکر مسلمانان را تا دیوار های قسطنطنیه رهبری کرد و آنجا را محاصره نمود و عنقریب آنجا را فتح می کرد، معاویه وی را به شام خواسته و کسی را دستور داد تا در غذای وی زهر اندازد. وی به همین اساس درگذشت.
طبری در وقایع سال ۴۶ هجری می نویسد: زمانی که جایگاه و مقام عبدالرحمن بن خالد بن ولید در شهر های روم بزرگ گردید و مردم به خاطر جهاد وی و شاهکاری پدرش خالد بن ولید به او علاقه نشان دادند، معاویه نگران شد ودر پی چاره برآمد و ابن آثال نصرانی را دستور داد تا چاره قتل وی را بسنجد و برای ابن آثال وعده داد که اگر این وظیفه را به خوبی انجام دهد از او خراج نگیرد و وی را عهده دار جمع آوری خراج «حمص» کند. زمانی که عبدالرحمن به شام بازگشت، ابن آثال وی را به مهمانی دعوت کرده و در نوشیدنی او زهر انداخت، هنگامی که وی و برده هایش از آن نوشیدنی نوشیدند همه مردند.
زمانی که خالد پسر عبدالرحمن از این حادثه در مدینه با خبر شد، به شام آمده و ابن آثال را به قتل رسانید. معاویه وی را زندانی کرد. اما او هنگامی که خون بهای ابن آثال را پرداخت از زندان آزاد گردید.[۳]
منابع تاریخی در باره رشادت ها، دلیری ها و شاهکاری های عبدالرحمن بن خالد چنین بیان می کنند که، وی آسیای صغری را فتح نمود و هم چنان استحکامات رومی های را که در برابر لشکر مسلمانان قرار داشتند از بین برد و لشکر اسلام را تا دیوار های قسطنطنیه رهبری کرد و آنجا را برای اولین بار به محاصره مسلمانان در آورد. اما هنگامی که وی به قتل رسید، لشکر مسلمانان از آنجا به شام برگشتند. تمام تلاش های که پس از این به منظور فتح آنجا صورت گرفت، ناکام گردید.
از جمله جرایم دیگر معاویه، کشتن حجر بن عدی همراه با هشت تن از یارانش می باشد؛ زیرا هنگامی که مغیره بن شعبه و زیاد بن ابیه، علی را بر فراز منبر کوفه دشنام می دادند از آنها سخت انتقاد می کرد.
در روایتی این واقعه چنین آمده است: زیاد، والی معاویه در کوفه، حجر بن عدی را همراه با چهارده نفر از دوستانش باز داشت نموده و با دست بسته به نزد معاویه در شام فرستاد تا آنها را محاکمه نماید. وی شش تن آنها را آزاد کرد وهشت تن دیگر را به قتل رسانید.
طبری چگونگی و کیفیت کشتن آنها را این گونه بیان می کند: معاویه نماینده ای را به زندان فرستاد تا به حجر و یارانش چنین بگوید: دستور داده شده ایم تا بیزاری و لعن علی را برای تان پیشکش نماییم. اگر پذیرفتید با شما کاری نداریم و اگر امتناع ورزیدید شما را می کشیم. پس خیر و صلاح تان در همین است که از این مرد(علی) بیزاری جویید. آنها در پاسخ نماینده گفتند: هرگز این کار را نخواهیم کرد. معاویه هنگامی که دید این ها پیشنهاد وی را رد نمودند، دستور داد تا قبر هایشان کنده و کفن های شان داده شود و برای بار دیگر یک روز مهلت دارند تا خوب فکر نمایند و از علی بیزاری جویند. این ها تمام شب را در راز و نیاز با پروردگار گذراندند. هنگامی که صبح شد یاران معاویه آمده و خطاب به این ها گفتند: آیا از این مرد(علی) بیزاری می جویید؟ آنها در پاسخ گفتند: بلکه از آنچه شما بیزارید ما هم بیزاریم. سرانجام گردن های شان با تیغ شمشیر بریده شد و در قبر ها انداخته شدند.[۴]
تاریخ نویسان در باره معاویه چنین نقل نموده اند: وی برخی از صحابیان و تابعین را به مناصب بزرگ حکومتی منصوب کرده بود و برای برخی از آنها پول می داد تا احادیثی را در ذم و نکوهش علی بن ابی طالب روایت نمایند. از آن جمله : مغیره بن شعبه والی کوفه، عمرو بن عاص والی مصر و ابوهریره مفتی دربار معاویه می باشند .
شیخ محمد عبده در این باره چنین می گوید: معاویه، گروهی از صحابیان را وظیفه داده و برای شان معاش تعین کرده بود تا اخبار زشتی را در مورد علی بن ابی طالب که سبب طعن وی گردد، روایت کنند. از آن جمله: ابوهریره می باشد.[۵]
روایان از علی روایت می کنند که برای وی گفته شد معاویه نابغه است. وی گفت: سوگند به خدا او نابغه تر از من نیست، اما وی خیانت می کند و اگر ناپسندی خیانت نمی بود نابغه ترین فرد بودم.[۶]
تاریخ نویسان کارهای زشتی را از برخی صحابیان ثبت و درج کرده اند که انجام دادن آنها سبب جریحه دار شدن عدالت آنها می گردد. طبری در مورد طلحه بن عبدالله یکی از «عشره مبشره» این چنین روایت می کند: وی به نزد کسانی که خانه عثمان را محاصره کرده بودند می رفت و آنها را به کشتن و داخل شدن به خانه عثمان تشویق می کرد.[۷] هنگامی مردم در مدینه پس از کشته شدن عثمان به علی بیعت کردند، طلحه با علی بیعت نمود. سپس به مکه رفت و با لشکر اموی ها یکجا شد و داد از خون خواهی عثمان می زد وبه منظور جنگ با علی همراه زبیر و عایشه رهسپار بصره گردید و سر انجام در این جنگ کشته شد. برخی ها می گویند: هنگامی که مروان بن حکم می دید که وی از میدان معرکه فرار می کند، او را تعقیب نمود و سرانجام وی را با تیر زده از بین برد و گفت: این آدم به کشتن عثمان کمک کرده بود.[۸]
تاریخ نویسان علاقه و رابطه مغیره را هنگامی که در زمان عمر والی بصره بود، به ام جمیل روایت نموده اند. ابن خلکان در کتاب خود «وفیات الاعیان» چنین می نویسد: عمر، مغیره بن شعبه را به عنوان والی بصره منصوب کرد. مغیره، در نیمه های روز به خانه ام جمیل بنت عمرو ، همسر حجاج بن عتاک بن حارث بن وهب جشمی می رفت. در یکی از روز ها ابوبکره، شبل، نافع و زیاد وی را تعقیب کردند. هنگامی که مغیره وارد خانه ام جمیل گردید آنها در اتاقی مقابل اتاق ام جمیل داخل شدند. پس از چند لحظه ای، باد دروازه همان خانه را باز نمود و این ها ناگهان مغیره را درحالت همبستری دیدند. ابوبکره گفت: مصیبتی که به آن مبتلا شد. خوب نگاه کنید تا شهادت بدهید. مغیره پس از این ماجرا قصد نمود تا به مردم نماز ظهر را امامت کند، ابوبکره برایش چنین گفت: سوگند به خدا برای ما نماز نمی دهی در حالی که چنین و چنان کردی. عمر از این ماجرا با خبر شد و مغیره و شاهدان را به مدینه خواست تا مورد بازرسی قرار گیرند. ابوبکره شهادت داد که مغیره را در بین ران های ام جمیل دیده است. عمر به خاطر تثبیت هر چه بیشتر خطاب به ابوبکره چنین گفت: آیا دیدی که وی را مانند سرمه در سرمه دانی داخل می کرد؟ گفت بلی. همین گونه شبل و نافع شهادت دادند. سپس نوبت به زیاد رسید وی حضور نداشت. مغیره او را در مسجد دیده بود و از او خواست تا راز وی را فاش نکند. در هنگام محاکمه عمر از زیاد پرسید: تو چی دیدی؟ گفت: ای امیر المومنین، وی را در بالای شکم ام جمیل دیدم. عمر گفت: مانند سرمه در سرمه دانی دیدی؟ گفت نه . عمر بلند الله اکبر گفت و مغیره را دستور داد تا شاهدان را به جرم قذف حد بزند. مغیره ابوبکره و همراهانش را هشتاد هشتاد شلاق زد.
بیهقی در «السنن» از ابوبکره هنگامی که مغیره وی را شلاق میزد چنین روایت می کند: گواهی میدهم که او (مغیره) زنا کار است. عمر قصد نمود تا دوباره ابوبکره را به جرم قذف حد بزند، اما علی وی را منع نموده و گفت: اگر ابوبکره را بار دیگر حد بزنید، پس رفیق ات [مغیره) را سنگسار کن. راوی می گوید: او را رها کردند.
داستان بالا از منابع بی شماری روایت شده که از آن جمله: تاریخ طبری، مستدرک حاکم، سنن بیهقی و وفیات الاعیان را می توان نام گرفت. تمام این منابع به نکات ذیل اتفاق دارند: عمر، مغیره را به جرم زنا محاکمه کرد و شاهدان سه نفر از صحابیان بودند که مطابق اصول شرعی شهادت را ادا نمودند و شاهد چهارم اقرار نمود که مغیره را بالای شکم ام جمیل دیده است، بنابرین، عمر شهود را ناقص دانسته و حد قذف را بر آنها اجرا کرد.
هنگامی که عمر، مغیره را برائت داده بود، پس بر حدیث شناسان لازم بود تا روایات ابوبکره را پس از این که عمر وی به جرم قذف حد زد، نپذیرند؛ زیرا خداوند می فرماید:« وَٱلَّذِينَ يَرۡمُونَ ٱلۡمُحۡصَنَٰتِ ثُمَّ لَمۡ يَأۡتُواْ بِأَرۡبَعَةِ شُهَدَآءَ فَٱجۡلِدُوهُمۡ ثَمَٰنِينَ جَلۡدَةٗ وَلَا تَقۡبَلُواْ لَهُمۡ شَهَٰدَةً أَبَدٗاۚ وَأُوْلَـٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ »«و کسانى که به زنان پاکدامن نسبت زنا مىدهند، سپس چهار شاهد مرد بر اثبات ادعاى خود نمىآورند، از این رو آنها را هشتاد تازیانه بزنید و [دیگر] هیچگاه شهادت آنها را نپذیرید و چنین کسانى همان تبهکاران هستند (که از عدالت خارجند).[۹]
اگر ابوبکره و همراهان او راستگو و مغیره زناکار بوده، پس باید روایات مغیره پذیرفته نمی شد؟ این در حالی است که حدیث شناسان مغیره و ابوبکره را از جمله صحابه دانسته و ده ها حدیث را از آنها روایت نموده اند.
از جمله کار های ناپسند مغیره این است که وی به معاویه مشوره داد تا یزید را جانشین خویش گرداند. ابن اثیر در کتاب «الکامل فی التاریخ»می نویسد: مغیره بن شعبه، والی معاویه در کوفه کسی است که برای معاویه مشوره داد تا خلافت را میراثی سازد و یزید را به عنوان جانشین خویش تعیین نماید.
یزید در میان مردم به فسق و فجور مشهور بود و به همین خاطر معاویه از تعیین وی به عنوان خلیفه می ترسید. اما هنگامی که معاویه، مغیره را به ولایت کوفه منصوب نمود به مشوره وی جامه عمل پوشاند و یزید را به عنوان جانشین و ولیعهد خود تعیین کرد و مغیره را توصیه نمود تا دشنام دادن علی و دعای رحمت به عثمان را ترک نکند. مغیره نیز به این توصیه جامه عمل پوشاند و در مدت هفت سالی که والی کوفه بود، هر زمانی که بر فراز منبر قرار می گرفت، علی را دشنام می داد و برای عثمان دعای رحمت می نمود.
مغیره در مسجد کوفه می نشست و بر کسانی که وارد مسجد می شدند فرض نموده بود، تا علی را دشنام دهند. احمد در مسند خود (ج ۱، ص ۱۸۷) از رباح بن حارث چنین روایت می کند: مغیره بن شعبه با چند تن از اهل کوفه در مسجد اکبر نشسته بود که مردی بنام سعید بن زید بن نفیل وارد مسجد گردید. مغیره وی را خوش آمد گفته و در پهلوی خود نشاند. سپس مرد دیگری از اهل کوفه آمد. مغیره هم چنان وی را استقبال نمود. او در هنگام آمدن کسی را دشنام می داد، ابن نفیل از مغیره پرسید که چی کسی را دشنام می دهد؟ مغیره در پاسخ گفت: علی را دشنام می داد. ابن نفیل در واکنش به این سخن وی چنین گفت: ای مغیره( این سخن را سه بار تکرار نمود) یاران پیامبر را دشنام می دهند و تو انتقاد نمی کنی و خمی به ابروی نمی آوری. گواهی میدهم که با گوش های خود از پیامبر شنیدم که وی فرمود: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، ابوعبیده، عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص بهشتی اند. از وی پرسیده شد: نفر دهم کیست؟ در پاسخ گفت خودم سعید بن عمرو بن نفیل.
آنچه تا اینجا بیان نمودیم به این معنی نیست که تمام صحابه در دشنام دادن علی از معاویه پیروی می کردند و طبق میل وی رفتار می نمودند. در این باره مسلم در صحیح خود و ترمذی در سنن خویش روایت کرده اند که معاویه به سعد بن ابی وقاص گفت چرا علی را دشنام نمی دهی؟ وی گفت سه حرف را که پیامبر در مورد علی گفت به یاد داری که اگر یکی از آنها در مورد من گفته می شد برایم از شتران سرخ دوست داشتنی تر بود. از پیامبر شنیدم که برای علی در هنگام رفتن به غزوه تبوک چنین می گفت: « اما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی»« آیا خورسند نمی شوید که جایگاهی نزد من همچون جایگاه هارون نزد موسی داشته باشید» هم چنان در روز فتح خیبر شنیدم که پیامبر چنین می گفت: فردا پرچم را به کسی خواهم داد که خدا و پیامبر وی را دوست دارند. آن روز پرچم را به علی داد. سوم: هنگامی که این آیت نازل شد پیامبر، علی، فاطمه، حسن و حسین را خواست و فرمود بار الها اینها اهل بیت من اند و با چادر خود آنها را پیچاند: « فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ »« بعد از آنچه که از علم [وحی راجع به عیسی] به تو رسید، پس هر که دربارة او با تو بحث و جدل کرد بگو: بیایید، پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودي هایمان و خودي هایتان را فرا خوانیم، سپس [به درگاه خدا] مباهله کنیم آنگاه، لعنت الهى را بر دروغگویان قرار دهیم. [۱۰].
[۱] (المستصفی)
[۲] (طبری، ج ۵، ص ۱۰۵)
[۳] (الطبری، ج ۵، ص ۲۲۷)
[۴] (الطبری فی حوادث سنه ۵۱هـ.، ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۰۲ و ابن عساکر، ج ۲، ص ۳۷۹)
[۵] (تاریخ محمد عبده، ج ۲، ص ۱۷۲، ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۰)
[۶] (شرح نهج البلاغه)
[۷] (الطبری، ج ۴، ص ۳۷۸)
[۸] (الاصابه ابن عبدالبر)
[۹] (قرآنکریم، سوره نور، آیت ۴)
[۱۰] (قرآنکریم، سوره ال عمران، آیه ۶۱)