در ادامهی سیاستهای سرکوبگرانه و قومیمحور گروه طالبان، روز گذشته خبر کوچ اجباری دهها خانواده در ولسوالی دولتیار ولایت غور، بار دیگر تیتر درشت رسانهها و شبکههای اجتماعی را تشکیل میداد.
این موضوع، بازتابی روشن از تکرار سناریوی تاریک دوران اول سلطه طالبان در دهه ۱۳۷۰ است؛ زمانیکه این گروه با تکیه بر زور اسلحه و بدون هیچ نظارت قانونی، به سرکوب جمعی و تغییر اجباری بافت قومی ولایتهای شمال و مرکز کشور پرداختند. آنچه اکنون در غور میگذرد، در واقع نسخهی جدیدی از همان سیاست زمینسوخته است که طالبان در دور اول خود در شمال کابل (پروان، کاپیسا، پنجشیر و کوهدامن) راه اندازی بودند.
به اساس گزارشها، طالبان با استفاده از نیروی نظامی، بیش از ۱۰۰ خانواده را از شش روستای دره کشرو بهزور از خانههایشان بیرون کردهاند. نقش فعال احمدشاه دیندوست، فرمانده قول اردوی ۲۰۵ البدر، در این عملیات نشاندهنده آن است که این کوچ نه بر پایه قانون یا عدالت، بل بهمنزله یک فشار خشن علیه قوم غیرپشتون اعمال شده است. این اقدام در حالی صورت میگیرد که مردم محل دست به اعتراض زدهاند، اما ضمن آنکه صدایشان شنیده نشد که فشارها بر آنها بیشتر هم شد.
در ماجرای غور، طالبان بار دیگر چهرهی واقعی خود را قومهای غیرپشتون نشان دادند. در موجویت اختلاف میان دو قوم، طالبان بهجای حفظ بیطرفی، آشکارا جانب قوم سردارخیل (پشتون) را گرفته و علیه قوم تایمنی (غیرپشتون) وارد عمل شدهاند. این جانبداری نشان میدهد که گروه طالبان تنها یک نیروی مذهبی افراطی نه، بلکه یک ساختار قومی و سلطهطلب هستند که برای منافع یک گروه خاص از ابزار و امکانات دولتی استفاده میکند.
از مهمترین انگیزههای پشت پرده این کوچ اجباری، انتقام از قوم تایمنی است که در دوره جمهوری تا اخیر نفسهای نظام، در برابر طالبان جنگیده بودند. اکنون طالبان با تکیه بهقدرت، بهدنبال تسویهحساب با این قوم هستند. کشتهشدن سناتور احمدخان، یکی از چهرههای شناختهشده قوم تایمنی، بهطور مستقیم به این تسویهحساب قومی نسبت داده شده است.
سیاست امروزی طالبان در غور، بازتاب همان سیاست زمینسوختهای است که پیشتر در شمال کابل و در مناطق تاجیکنشین به اجرا گذاشته بود: ویرانی، کوچاندن اجباری و از بین بردن منابع حیات اجتماعی. هدف این اقدامها، تخلیه مناطق از ساکنان اصلی و جایگزینی آن با افرادی است که یا با طالبان همسو هستند، یا بهلحاظ قومی با آنان نزدیکی دارند.
در همین چارچوب، طالبان با پاکسازی قومی در مناطق شمالی، مرکزی و برخی مناطق دیگر مانند غور تلاش دارند بستر جغرافیایی مناسبی برای جابهجایی ناقلان پشتون و استقرار تروریستهای بینالمللی وابسته به خود را فراهم کنند. این سیاست میتواند به تمرکز خطرناک عناصر تندرو در مناطق استراتژیک کشور منجر شود.
کوچ اجباری امروز، امتداد تاریخی سیاست «ناقلان» است که از زمان عبدالرحمن آغاز شده بود؛ پروژهای برای یکسانسازی قومی افغانستان، حذف زبان و فرهنگ فارسی و جایگزینی آن با هویت، زبان و سلطه سیاسی قوم حاکم. طالبان امروز این سیاست را با شدت بیشتری دنبال میکنند؛ از حذف زبان فارسی در ادارهها و نامههای رسمی گرفته تا تغییر نامهای جغرافیایی و جابهجایی جمعیت.
سه هدف کلیدی طالبان از کوچ اجباری
۱. سرکوب مقاومت و پیشگیری از شورشهای آینده
طالبان با بیرون راندن بومهای غیرپشتون از منطقههای کوهستانی و استراتژیک مانند غور، عملن در تلاشاند تا از شکلگیری هرگونه جبهه مقاومت مردمی یا نظامی جلوگیری کنند، چون این مناطق در گذشته بستر فعالیتهای ضدطالبانی بودهاست.
۲. تغییر بافت قومی و هویتی مناطق
طالبان با کوچ اجباری تاجیکها، هزارهها و ازبیک و اسکان دادن ناقلان یا قبایل وفادار، در پی تغییر ساختار اجتماعی و هویتی مناطق شمال، غرب و مرکز افغانستان هستند. این اقدام بخشی از پروژه بزرگتر مهندسی قومی است که هدف آن تبدیل مناطق چندقومی به مناطقی با ترکیب جمعیتی همسو با طالبان است. در این فرایند، نهفقط جمعیت، بلکه زبان، فرهنگ و ساختار سیاسی نیز دگرگون میشود.
۳. جابهجایی تروریستهای خارجی در منطقههای استراتژیک
همانگونه در تذکر داده شد، طالبان در جایگاه نیروی فراتر از یک گروه داخلی، با گروههای تروریستی جهانی همکاری دارد. کوچ دادن مردم بومی از منطقههای مرزی و حساس، فرصت استقرار امن برای گروههایی مانند القاعده و تحریک طالبان پاکستان را فراهم میکند. این گروهها در آینده میتوانند برای سرکوب داخلی یا اجرای عملیات برونمرزی از این مناطق استفاده شوند.
کوچ اجباری مردم در ولایت غور، فقط یک مشکل محلی یا موقتی نیست.
این کار بخشی از برنامه بزرگتریست که طالبان برای فشار آوردن بر قومهای خاص و تغییر ترکیب جمعیتی افغانستان به نفع یک قوم خاص به راه انداختهاند. چیزی که امروز در غور اتفاق میافتد، یک نوع پاکسازی قومی مدرن و حسابشده است. اگر جامعه جهانی در برابر این وضعیت سکوت کند، سرنوشت قومهای غیرپشتون به خطر افتاده، ثبات افغانستان، منطقه و حتا جهان نیز دچار تهدید جدی خواهد شد.