۲۱ دسامبر، روز جهانی یادبود قربانیان نسلکشی است، این روز لحظهای است برای مکث، بازخوانی فجایع تاریخی، و سنجش میزان مسئولیت ما در برابر تکرار چرخههای خشونت. هرچند جهان در این روز معمولاً به فجایع شناختهشدهای چون رواندا، بوسنی، یا هولوکاست میپردازد، اما افغانستان نیز کشوری است که تاریخ آن سرشار از زخمهایی عمیق و فراموشنشده از نسلکشیها، پاکسازیهای قومی، حذف سیستماتیک هویتها، و حمله به موجودیت گروههای اجتماعی بوده است.
امروز، در آستانهٔ این روز جهانی، نام افغانستان بار دیگر در سایهٔ نگرانیهای تازه قرار گرفته است؛ نگرانیهایی که با رویکارآمدن دوباره طالبان شدت یافت و امکان تکرار چرخهٔ خشونت و حذف جمعی را بیش از هر زمانی افزایش داده است.
افغانستان: سرزمینی با حافظهٔ سنگین نسلکشی
در تاریخ معاصر افغانستان موارد متعددی از کشتارهای سازمانیافته و پاکسازیهای هدفمند وجود دارد؛ از قتلعامهای دورهٔ عبدالرحمن خان علیه هزارهها گرفته تا کشتارهای جنگهای داخلی، تا جنایتهای ثبتشده طالبان در دههٔ نود میلادی. بسیاری از این رخدادها با معیارهای حقوق بینالملل، مصداق کامل «نسلکشی» یا دستکم «جنایت علیه بشریت» به حساب میآیند.
قتلعام هزارهها در بامیان، غزنی و ارزگان در قرن نوزدهم، کشتارهای وسیع طالبان در یکاولنگ، مزار شریف و یکسلسله حملات هدفمند بر مناطق قومی مشخص، بخشهایی از این کارنامهٔ تاریکاند. هزاران خانواده بیخانمان شدند، هزاران انسان بهدلیل تعلق قومی یا مذهبیشان حذف فیزیکی شدند. در بسیاری موارد، هدف نه صرفاً کشتن افراد، بلکه از میان بردن هویت، سرزمین، و توان زیستی یک جامعه بود؛ چیزی که اساس تعریف نسلکشی را تشکیل میدهد.
متأسفانه، این تاریخ هیچگاه بهطور رسمی مورد رسیدگی قرار نگرفت، دادگاهی برگزار نشد، عاملان مورد محاکمه قرار نگرفتند و هیچ روند عدالت انتقالی ایجاد نشد. همین سکوت تاریخی، چرخهٔ خشونت و حذف را بازتولید کرد.
با بازگشت طالبان در سال ۱۴۰۰، بسیاری از کارشناسان هشدار دادند که ساختار فکری و ایدئولوژیک این گروه همچنان ریشه در همان ذهنیت تکبعدی، قومی و متعصبانه دارد؛ ذهنیتی که سابقهٔ اجرای پاکسازیهای قومی و مذهبی در دههٔ ۹۰ را دارد. امروز، رفتارهای طالبان بار دیگر زنگهای خطر را در مورد احتمال نسلکشی یا جنایتهای جدی علیه گروههای مشخص به صدا درآورده است.
چند شاخص نگرانکننده که با معیارهای حقوق بشری مرتبط با نسلکشی همخوانی دارد:
۱. هدفگیری سیستماتیک هزارهها
حملات زنجیرهای علیه مراکز آموزشی، مساجد و اجتماعات هزارهها در کابل، مزار و بامیان—که اغلب بدون تحقیق و پاسخگویی باقی مانده—بهعنوان «نسلکشی در حال وقوع» توسط نهادهای بینالمللی شناخته شده است. طالبان نه تنها از این افراد حفاظت نمیکنند، بلکه در بسیاری موارد متهم به «تسهیل»، «غفلت عمدی»، یا «پوشاندن حقیقت» هستند.
۲. حذف زنان از حیات عمومی
طالبان با ممنوعیت آموزش، کار، سفر، و مشارکت اجتماعی زنان افغانستانی، در واقع «حذف زیستی و تدریجی» نیمی از جامعه را رقم میزنند. این نوع حذف سیستماتیک میتواند در چارچوب «نسلکشی جنسیتی» یا «آپارتاید جنسیتی» تفسیر شود.
۳. کوچ اجباری و مهندسی جمعیتی
در برخی مناطق هزارهنشین، تاجیکنشین و ازبیکنشین، گزارشهایی از تصرف زمینها، اخراج خانوادهها و اسکان افراد وابسته به طالبان وجود دارد. این روند شباهتهایی با سیاستهای «هندسه جمعیتی» دارد که یکی از ابزارهای نسلکشی نرم بهشمار میرود.
۴. حذف هویتهای زبانی و فرهنگی
طالبان با ترویج روایت تکزبانه، حذف نمادهای فرهنگی دیگران، تحمیل تاریخنگاری یکجانبه و نفی تنوع فرهنگی، مسیر خطرناکی را طی میکنند. محرومسازی فرهنگی میتواند مقدمهٔ پاکسازیهای گستردهتر باشد.
۵. حذف نیروهای مخالف و اقلیتهای فکری
اعدامهای میدانی، ناپدیدسازیها، بازداشتهای هدفمند و حمله به فعالان مدنی و روشنفکران، بخشی از نقشهای گستردهتر برای ایجاد جامعهای یکصدا و بدون تنوع سیاسی است. این روند، زمانی که همراه با انگیزهٔ ایدئولوژیک و قومی باشد، به خشونت ساختاری منتهی میشود.
افغانستان نمیتواند بار دیگر قربانی سکوت جهانی و بیتوجهی محلی شود. در چنین روزی لازم است چند نکته را برجسته کرد:
۱. مستندسازی جنایتها یک ضرورت حیاتی است.
هر شهادت، هر ویدیو، هر تصویر و هر گزارش باید ثبت شود تا در آینده زمینهٔ عدالت فراهم شود.
۲. جامعهٔ جهانی باید از خطر نسلکشی در افغانستان سخن بگوید.
سکوت جامعهٔ جهانی در برابر رفتار طالبان، زمینه را برای جنایتهای بزرگتر آماده میکند.
۳. اقلیتها و زنان باید محور مطالبهگری قرار گیرند.
زیرا آنان همواره نخستین قربانیان سیاستهای حذف و نسلکشی هستند.
۴. افغانستان نیازمند یک سازوکار عدالت انتقالی است.
تا عاملان جنایتهای گذشته و حال پاسخگو شوند و چرخهٔ خشونت متوقف گردد.
پایان سخن اینکه؛
در روز جهانی قربانیان نسلکشی، افغانستان کشوری است که گذشتهٔ آن مملو از زخمهای ناشی از نسلکشی است و آیندهٔ آن در سایهٔ سیاستهای سرکوبگر طالبان با تهدیدهای مشابه روبهروست. اگر جامعهٔ جهانی، نهادهای حقوق بشری، و مردم خود افغانستان نسبت به نشانههای خطر بیتوجه بمانند، تاریخ ممکن است بار دیگر تکرار شود.
در چنین روزی باید با صدای بلند یادآوری کرد: هیچ ملتی سزاوار آن نیست که قربانی حذف، نفرت، و پاکسازی شود—و افغانستان نیز از این قاعده مستثنا نیست.