در پیوند به نوروز و پیشینه تاریخی آن نمیخواهم چیزی بنویسم زیرا صاحب نظران بسیاری در این زمینه گفتهاند و تکرار آن، هرچند که خوب و پسندیده است اما شاید خاطر خواننده این نوشته را، مکدر کند. از این جهت، میخواهم مستقیم در پیوند به این جشن بزرگ تاریخی و هویتی، در شمال کابل، در شمالی بزرگ بخصوص ولایت پروان بنویسم.
پروان، سرزمینی که آفتابش گرمابخش دشتها و کوههای سر به فلک کشیدهاش است و آبهای خروشانش از دل صخرهها و درهها جاری میشود، نوروز را با شکوهی خاص جشن میگیرد. اینجا، بهار نه فقط یک فصل، بلکه یک بیداری دوباره است؛ بیداری خاک از خواب زمستانی، بیداری دلها از سکوت سرد و بیداری امید در جان مردم. نوروز در پروان، با عطر سبزههای تازه، صدای خندهی کودکان بر تپههای نوروزی بخصوص گلتپه ارغوان «گلغندی» و طنین کهنهسرودهای بهاری در خانهها، همچون جریانی از آفتاب و آب، زندگی را دوباره به این دیار میآورد.
آیینهای نوروزی در پروان، همچون رودهای همیشه جاریاش، از دل تاریخ گذشتهاند و هنوز زندهاند. مردمان این سرزمین، با چیدن هفتسین، برگزاری تخمجنگی، جشن گرفتن در دامنهی کوهها و کنار جویبارهای زلال، سمنکپزی، بازیهای محلی و عنعنوی، نوروز را نه تنها یک جشن، بلکه یک آیین همبستگی و زایش دوباره میدانند. در خانهی آفتاب و آب، نوروز فقط یک روز نیست، بلکه جریانی از زندگیِ ریشهدار در خاک و جاری در دلهاست.
در پروان رسم بر آن است تا قبل از فرا رسیدن فصل بهار، بانوان، ده تا پانزده روز قبلتر، در یک سبد یا سینی «پطنوس» مقداری از گندم را میشورند و بر آن میگذارند و روزانه پارچههای نخی را شسته بر روی آن میگذارند و این سبد را در جای گرم، نگهداری میکنند تا گندمها سبز شده، یا ریشهآنها به اصطلاح محلی «دنبه» زند. این جریان با حالت معنوی باید همراه باشد. رسم بر آن است تا افراد ناپاک، زمخت و بدطالع، دست بر آنها نزنند و در روزهای نمو و رشد این گندمها، کاری نداشتهباشند. این مراسم را بیشتر افرادی در خانواده پیش میبرند که از لحاظ معنوی و مذهبی قابل باور باشند.
پس از اینکه گندمها ریشه خوب گرفتند و سبزه مقداری بلندتر شده بود؛ اعضای خانواده یا با حضور شمار دیگر دوستان، دور هم جمع میشوند و پس از تلاوت آیاتی از قرآن، گندم را با کاردی به قسمتهای مختلف قسمت میکنند. پس از آن، آنانی که در مجلس تشریف دارند قسمتی از دانههای گندم را برمیدارند و فال میگیرند. چنین است که اگر، این مقداری که بر داشتهاند جفت بیاید یعنی همان فالی که گرفتهاند، درست نیست. اگر آن، تعداد گندمها، تاق بیاید یعنی به این معنی است که فال فرد درست است و نتیجه خوب خواهد گرفت. سپس گندم و سبزهآن را ماشین میکنند و پس از آن، آن را هفت بار میشورند و در یک دیگ بزرگ، معمولاً در حیاط حویلی، شیره بدست آمده و آرد را مخلوط میکنند. سپس آنرا، چمچهزده، شادی کرده و آب اضافه میکنند تا مرحلهای که تغییر رنگ، خوشبویی و به قول مردم محل، به مرحله قیام برسد؛ چند دانهای از چهارمغز را اضافه میکنند و دیگ را در حالت دم گرفتن، قرار میدهند و ساعاتی بعد، سمنک خوشمزهای بدست میآید.
در جریان پختن سمنک، دف یا دایره میزنند و آوازخوانی میکنند. این رسم از گذشته تا امروز ادامه دارد و بیشتر زنان با صدای بلند و همنوا، باهم میخوانند:
سمنک در جوش ما چمچه زنیم
دیگران در خواب ما دفچه زنیم
…
سمنک نظر بهار است
میوه شبزندهدار است
این خوشی سال یکبار است
سال دیگر یا نصیب
…
این آوازخوانی با دف نوازی یا دایرهنوازی تا پاسی از شب ادامه میداشته باشد و تا اینکه سمنک به مرحله قیام برسد و آنرا برای دم گرفتن، مقداری قوغ بر بالای سرپوش دیگ و مقداری هم در زیر دیگ جاسازی کنند و به حال خودش بگذارند.
از رسمها خوب جشنهای نوروزی در پروان، میتوان به گذشته نه چندان دور، سه و چهار دهه قبل رفت. پدرم میگوید در آن روزگار، در روستاها چنین رسم بود که چندین روستا باهم کنار میآمدند و عالمان و بزرگان، جوانان و نوجوانان روستا دور هم جمع میشدند. در آن روز، روستاییان به بازیهای محلی از جمله پرتاب سنگ، به عنوان نشاندادن قدرت و توانایی فردی، قلبهکشی نمایشی برای نشاندادن ظرفیت دهقانی، پهلوانی ارجگذاری به میراث پیشینیان و ختم قران و خیرات صورت میگرفت. او میگوید این مراسم برای آن بود تا دهاقین بتوانند به کار و کشت خود آغاز کنند. این روز و برگزاری این نوعجشنها، در واقع آغاز دوباره کار در فصل جدیدی از زندگی، بیداری طبیعت و برگزاری از جشنزایش دوباره طبیعت بوده است و مردم نیز به خوبی و بسیار پسندیده، از آن گرامیداشت به عمل میآوردند.
از جهت دیگر، از سخنان پدرم دریافتم که در آن روزگار، مردم تلاش میکردند تا لباس های خوب و یا تازه دوختهشده خود را بپوشند. مغازهداران، انواع مواد خوراکی و مورد نیاز مردم را به محلههای میآوردند که مردم آنجا جمع میشدند و این سبب میشد تا برای آن روز، کاسبی خوبی داشتهباشند و پول خوب به دست بیاورند. او میگوید در چند نقطه محدود در پروان، مراسم اسبسواری یا بزکشی نیز برگزار میشد و شماری برای تماشای این نمایش و مسابقات به آنجا میآمدند. یکی از مناطقی که او گفته است ساحهای از محلهی «جنگلباغ» است که اکنون بیشتر آن، به خانههای مسکونی، مبدل شدهاند.
در سالهای پسین، در روز نوروز، بیشترین مردم روستاهای پروان، از شهرستان های دور و نزدیک، به تپه ارغوانزار آن میآمدند. همچنان بسیاری از شهروندان کابل، کاپیسا و شماری از ولایتهای همجوار دیگر نیز، به این مکان میآمدند و جشن نوروز را در کنار مردم تجلیل میکردند. در گل تپه ارغوان انواع خوراکی، وسایل تفریحی برای کودکان، کاغذپران بازی و شماری از بازیهای محلی و روستایی صورت میگرفت. در سالهای پسین چندباری شماری از هنرمندان نیز، با هماهنگی فعالان مدنی و اجتماعی، شاعران و نویسندگان، دور هم جمع میشدند و مراسم، شعر، موسیقی و کاغذپران بازی برگزار میکردند.
در روز نوروز، شماری از مردم نیز، به خانههای دوستان و آشنایان خویش نیز میرفتند و از سفرههای هفتسین، کام میگرفتند. این حرکت از دو جهت بسیار معنیدار و پذیرفتنی بود از یک جهت که رسم هفتسین پاسداری میشد و از جهت دیگر اینکه، این یک بهانهای برای دیدار اعضای خانواده، دوستان و آشنایان بود. بیشتر مردم در این روز، لباس های نو و شیک میپوشیدند و از امکانات دست داشته شان، برای یک روز سرگرمی و تفریح استفاده میکردند.
در روز نوروز، مراسم جهنده بالا، در هوفیان شریف نیز برگزار میگردید و عارفان و مشتاقان به آنجا میآمدند. مراسم بزرگی برگزار میشد و مقامات بلندپایه حکومتی نیز گاهی شرکت میکردند. در مراسم گروهی از نعتخوانها، به خوانش نعت میپرداختند. حلقههای ذکر نیز ایجاد میشد و با صدای تکبیر و دعا، پارچههایی که بر چوبی تاب داده شدهبودند با همان چوب به سمت بالا کشیده میشد و ایستاده میشد. این مراسم همچنان به گفته شماری از بزرگان، در زیارتگاه صادقی پادشاه شهر چاریکار نیز صورت میگرفت. همینگونه شماری برای اتحاف دعا، بر مزار بزرگان از دست رفته خانواده، اقارب و آشنایان میرفتند.
چنین میشود بیان کرد که نوروز، آمدن بهار و شروع فصل جدید سال در پروان، برای همه شهروندان آن، رسم و عنعنات خاص خودش را داشته و دارد. از این جهت، تمامی افراد در این روز، به نقاطی که دلشان میل رفتن به آنجا را داشته است میرفتهاند و به رسم خویش، از این روز تجلیل میکردهاند.