روز گذشته رسانهها به نقل از اعضای افراد نزدیک به گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی، گزارش دادند که طالبان دفتر حکمتیار را در کابل محاصره و شخص وی را از دفترش بیرون کردهاند.
کریم امین، عضو رهبری حزب اسلامی ضمن تایید این خبر به رسانهها گفت که طالبان گلبدین حکمتیار را مجبور کردند که خانه و محل کارش را ترک بگوید و به مکان دیگر برود. گفتهشده که جنجال بر سر زمین، خانه و دفتر حکمتیار است که طالبان گفته متعلق به وزارت دفاع افغانستان میباشد. از سوی هم گفتهشده که طالبان پس از ورود به اقامتگاه حکمتیار اسناد، موتر و اسلحه موجود در آنجا را جمعآوری کردهاند.
بههرحال، اینکه خانه حکمتیار محاصره شده یا خیر زیاد مسئلهای نیست، آنچه تاکنون تایید شده، اخراج حکمتیار از دفترش میباشد که با توجه به مواضع متناقض حکمتیار در برابر طالبان در ۳۰ سال گذشته، همچنین جبههگیریهای که در برابر مخالفان و موافقان ازجمله طالبان در مقاطع مختلف داشته، چند نکته لازم است گفته شود، تا باشد که با چهره اصلی حکمتیار که همانا عدم ثبات سیاسی، سرگردانی در میدان سیاست، شهوت اقتدارگرایی و تزلزل در رفتار و گفتار است، تبیین گردد.
اول: چنانچه بر همه مبرهن است، حکمتیار سرگردانترین فرد میدان سیاست افغانستان و شکستخوردهترین رهبر چند دهه گذشته کشور بوده است. چنانچه قبلا هم در یک نوشتهی بیان کردم، در یک ضربالمثل عامیانه؛ آب هیچگاه در شکم حکمتیار گرم نیامده و مرغ دولت هرگز به سر این آدم ننشسته است. در هرجایی که قدم گذاشته، جز شکست و جنگ و ویرانی، چیزی از خود به میراث نگذاشته است. تمام تلاش حکمتیار، مطرحشدن در میدان سیاست افغانستان و در دست گرفتن تمامی قدرت بوده که هیچگاه آن را به دست نیاورده است. نه جنگ برای حکمتیار مفید بوده و نه صلح.
دوم: برای بسیاری از جوانان، شاید این نکته قابل بازگو باشد که حزب اسلامی حکمتیار نخستین گروه جهادی بود که در دهه ۷۰ با طالبان بهصورت جدی درگیر شد. پس از ظهور طالبان و پیشروی این گروه تا حاشیههای کابل، درحالیکه چندین جنگ سخت بین حزب اسلامی و طالبان در زابل، غزنی و میدان وردک رخ داده بود؛ در ۱۴ اسد سال ۱۳۷۴ گروه طالبان با حزب اسلامی در منطقه «دوبندی» ولایت لوگر شدیداً درگیر شد که تعدادی زیادی از طرفین کشته شدند. ارگان نشراتی حزب اسلامی حکمتیار در آن زمان از طالبان بهعنوان «گروه اجیر بیگانه» یادکرده بود. بههرحال، فشار طالبان بالای حزب اسلامی سبب شد که وی برخلاف آنهمه دشمنی که با مسعود و استاد ربانی داشت، به حزب جمعیت و احمدشاه مسعود پناه ببرد و درنهایت توسط احمدشاه مسعود به ایران فرستاده شود.
وی زمانی که در ایران جابجا شد، در میزان سال ۱۳۷۶ به طالبان که پیشرویهای مهم را به دست آورده بودند؛ گروه مزدور خطاب کرده و گفت: پیروزیها در افغانستان موقت است و این جنگ فاتحی نخواهد داشت و قدرتها بدانند هیچ فرد و کشوری قادر نخواهد بود، حکومت مزدور خود را بر افغانستان حاکم کند؛ یعنی در این زمان حکومت طالبان از دید حکمتیار کاملا نامشروع و جبههی شمال تا حدودی از دید وی برخلاف ۳ سال که در کابل با سران اصلی آن (احمدشاه مسعود و استاد ربانی) جنگید، مشروعیت دارد.
سوم: پس از تصرف کابل و فرار حکمتیار و پناه آوردن به احمدشاه مسعود و انتقال وی به ایران و … اما بهمحض خارج شدن از ایران دوباره علیه آنهمه نیکی احمدشاه مسعود و استاد ربانی موضع گرفته و بازهم تعصب قومی و فرقهایاش را آشکار کرد. وی برخلاف رفتار جوانمردانهای که مسعود با وی کرد، علیه وی به نفرت پراکنی پرداخته و تا امروز بهجای سپاس گذاری از اینکه جان وی را نجات داده علیه او نفرت پراکنی میکند. درحالیکه همه میدانند که مسعود میتوانست با یک گلوله کار حکمتیار را تمام کند و برای همیشه شخص متزلزلی به نام گلبدین را از صحنه مناسبات افغانستان بردارد؛ اما به خاطر جوانمردی هرگز این کار را نکرد. در ایران هم به گفته سیاسیون افغانستان، ازجمله خاطرات سید رحمتالله مرتضوی، از اعضای ارشد حزب وحدت اسلامی، وی در ناز و نعمت و در یک ویلایی بزرگ در بالا شهر (منطقه تجریش تهران) زندگی میکرد، اما بهمحض خروج از ایران، علیه این کشور نیز به خاطر نگاه فرقهای که داشت/دارد موضع گرفت.
چهارم: پس از حمله آمریکا به افغانستان و اقتدار جبهه شمال در ایجاد حکومت موقت و انتقالی، حکمتیار به بهانه حضور نیروهای خارجی و اشغال افغانستان، برخلاف مواضع گذشتهاش با طالبان متحد شده و علیه نیروهای امنیتی سابق افغانستان و نظام جمهوریت به جنگ مسلحانه روی آورد. حزب وی دهها حمله در مناطق مختلف افغانستان، علیه افراد ملکی و نظامی طرحریزی و اجرا کرد. یکی از حملات حزب حکمتیار که بعدها سوژه رسانهها شد، حمله در مقابل فروشگاه فاینس در کابل در ۲۸ جنوری ۲۰۱۱ بود که در آن حمله حمیده برمکی، استاد دانشگاه همراه با پنج فرزند و همسرش جان باخت؛ یعنی حکمتیار تا قبل از پیوستن به روند صلح حکومت اشرف غنی در ثور ۱۳۹۶، همواره از نظام جمهوریت به نام «نظام دستنشانده» یاد میکرد و از هیچ نوع حملهای به آن ابا نداشت. از سوی هم وی قسم یادکرده بود که تا زمانی حتی یک عسکر خارجی و آمریکایی در افغانستان حضور دارد، هرگز معاهده صلح را امضا نمیکند؛ اما برخلاف تعهد خود، باوجود حضور نیروهای خارجی و صدها حملهی مرگباری که انجام داد، در سال ۱۳۹۶ معاهده صلح را امضا کرد.
پنجم: گلبدین حکمتیار، پس از پیوستن به روند صلح حکومت اشرف غنی؛ در ۱۰ اسد سال ۱۳۹۶ در جمع هواداران اش در کابل طالبان (متحد ۱۵ سال گذشته) خود را متهم کرد که برای بیگانگان میجنگند. وی ضمن ظالم خواندن طالبان آنان را به روند صلح فراخواند و گفت «کسی که راه جنگ را پیش میگیرد ظالم است، راهش باطل است و هدفهایشان غیرانسانی و شیطانی هستند.» البته این ظالم خواندن طالبان دقیقاً زمانی بود که وی در ماه ثور همان سال (۹۶) در برنامهای که ارگ ریاست جمهوری برگزار شده بود، در حضور داشت اشرف غنی، کرزی، عبدالله و دیگران، طالبان را برادر خوانده بود.
ششم: درحالیکه تا آخرین روزهای سقوط جمهوریت، حکمتیار همواره طالبان را صلح با دولت اشرف غنی فرامیخواند و مزایای حکومت مردمسالار سخن میگفت؛ اما بهمحض سقوط نظام جمهوریت، از ورود طالبان به کابل استقبال کرد. وی حتی یک سال بعد در (۲۴ اسد ۱۴۰۱) در سالگرد بازگشت طالبان به قدرت، در مصاحبهای اختصاصی با بیبیسی فارسی سقوط نظام جمهوریت را از سوی گروه طالبان «یک حرکت مثبت و یک دستاورد» خواند. حکمتیار در گفتگو با کسری ناجی، خبرنگار اعزامی بیبیسی در کابل گفت: «برای من سقوط نظام هم یک حرکت مثبت بود. این نظام باید سقوط میکرد. به نفع من سقوط نظام، خروج ملت بود. سقوط نظام یک دستاورد بود. آنچه باید صورت میگرفت. این نظام عامل جنگ، خونریزی و ویرانی بود…برای نیروهای اشغالگر و خاتمه اشغال یک دستاورد و یک آرمان بود که سالها برای آن مبارزه کردم.» البته این سخنان را وی در حالی بیان کرد که دو سال قبل اش با تمجید از نظام جمهوریت خود را در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۹ نامزد کرده بود و حدود ۷۰ هزار رأی را نیز به دست آورده بود.
هفتم: نکته آخر اما حکمتیار بیشتر از هرکسی در افغانستان شهوت اقتدارگرایی داشته و دارد. گلبدین در ۵۰ سال عمر سیاسی خود نشان داده که در افغانستان جز خود و حزب خود، هیچ جریان و رهبر سیاسی را بهعنوان رقیب و زعیم قبول ندارد. البته منظور کرنش یا عدم کرنش وی مقابل طالبان که به هیچ اصول و ارزشی پابند نیستند، نمیباشد. از سوی هم حکمتیار کم شانسترین و شکستخوردهترین رهبر سیاسی افغانستان نیز میباشد که نه با جنگ و نه با صلح، دستش به حکومت که میخواسته نرسیده است. امروز هم او با اینکه نه خود را عضو طالبان میداند که بدون قید و شرط اوامر امیرالمؤمنین این گروه را تبعیت کند و نه هم گذشته متزلزل خود را نگاه نمیکند؛ فقط دنبال فرصت برای رسیدن به کرسی قدرت است. او فقط به قدرت فکر میکند و اینکه از هر راه ممکن بتواند روی سفره آن بنشیند. ولی با توجه به اینکه عمر او تقریباً از ۷۰ گذشته و همچنین طالبان مانند او و حتی بیشتر و دگماتیسمتر شهوت قدرت و مطلقگرایی دارند، بعید است که دیگر حکمتیار شانسی برای آنچه در سر دارد، داشته باشد.