چندی پیش طرح مرام حزب سازا را ورق میزدم؛ همان مانیفستی که گفته میشود زیر نظر طاهر بدخشی، طراح نظریهی «ستم ملی و حل عادلانهی مسألهی ملی»، نگاشته شده است.
پیشتر نیز بندی از این طرح مرام را نقد کرده بودم، اما این بار چشمم به بند دیگری افتاد که به نظرم جای تأمل و نقد جدی دارد.
در یکی از بندهای این مانیفست، پشتونها به عنوان قومی «عقبافتاده» و سایر اقوام افغانستان «از لحاظ تاریخی پیشرفته» معرفی شدهاند. این تعبیر نهتنها در اسناد حزبی کهن، بلکه در کشمکشهای قومی امروزی نیز بازتاب یافته است. در شبکههای اجتماعی میبینیم که برخی تاجیکان و فارسیزبانان، پشتونها را از نظر فرهنگی قوم عقبمانده و فروتر معرفی میکنند و خود را برتر و پیشرفته میدانند.
از مصادیق بارز این طرز نگاه، تعمیم «تفکر قبیلهای» به همهی پشتونها و «طالبخواندن» تمام آنان است. گاهی هم واژههای تحقیرآمیزی چون «اوغان غول»، «بیفرهنگ» و «بدوی» در ادبیات روزمره به گوش میرسد.
من همانگونه که منتقد فاشیسم پشتونی هستم و برای عدالت و برابری مبارزه میکنم، به همان میزان منتقد فاشیسم تاجیکی نیز هستم. چه آنچه در طرح مرام سازا درج شده باشد و چه آنچه امروزه در قالب توهینهای قومی در شبکههای اجتماعی جریان دارد؛ همه و همه را باید مردود دانست.
فاشیسم فقط نژادی نیست، فرهنگی هم هست
باید درک کنیم که فاشیسم تنها در ادعای برتری نژادی خلاصه نمیشود. برتریطلبی فرهنگی نیز گونهای دیگر از همان ایدئولوژی فاشیستی است.
ادعای برتری فرهنگی همواره ابزاری برای سرکوب و استثمار بوده است. تاریخ استعمار نمونهی روشن این واقعیت است: استعمارگران اروپایی ملتهای آفریقا و آسیا را «عقبمانده» و «ماقبل تاریخ» مینامیدند و با شعار «تمدنسازی» به تاراج داراییها و نابودی استقلال آنها میپرداختند.
ریشهی واژهی «استعمار» خود گویای این تناقض است. این واژه در اصل عربی به معنای «آباد کردن» است، اما در عمل استعمار چیزی جز غارتگری و سلطهجویی زیر نقاب «آبادی و فرهنگسازی» نبود. تاریخ استعمار، تاریخ ستمگری با پرچم برتری فرهنگی است.
برتری فرهنگی؛ حربهای قدیمی با چهرهای تازه
اروپا نیز خود بارها گرفتار همین پدیده بوده است. آلمان، خاستگاه نازیسم، خود را فرهنگیتر و برتر از دیگر ملتهای اروپا میدانست. آلمانیها در تفاخر به بزرگان خود چون گوته، کانت و هگل میگفتند: ما ملت فرهنگیم؛ در حالی که فرانسویها و انگلیسیها تنها «تمدن» دارند.
به تعبیر جامعهشناس آلمانی نوربرت الیاس، در کاربرد آلمانی «تمدن» صرفاً ناظر به ظواهر و سطح بیرونی زندگی است، حال آنکه «فرهنگ» سرچشمهی غرور و هویت برتر معرفی میشود.
امروز نیز اگرچه برتری نژادی از نظر علمی و اجتماعی مشروعیت خود را از دست داده است، اما راستهای افراطی در اروپا و آمریکا به برتری فرهنگی استناد میکنند. آنها در سیاستهای مهاجرستیزانهی خود میگویند مهاجران از جوامع عقبمانده میآیند و «آلودگی فرهنگی» به همراه دارند. این همان منطق کهن استعماری است که با نقابی تازه بازتولید شده است.
افغانستان و نیاز به فروتنی فرهنگی
افغانستان اگر بخواهد به سمت همزیستی مسالمتآمیز حرکت کند، نخست باید از دام تفاخر و عظمتطلبی فرهنگی رها شود. هیچ قومی حق ندارد قوم دیگر را «بیفرهنگ» یا «عقبمانده» بخواند. این ادبیات جز تداوم خصومت و شکاف اجتماعی ثمری ندارد.
هیچیک از اقوام افغانستان از دیگری برتر نیستند؛ نه از حیث نژاد، نه از حیث زبان و نه از حیث فرهنگ. تجربهی تاریخ جهانی نشان داده است که ادعای برتری فرهنگی، مقدمهی سرکوب و ستمگری است؛ از استعمار غربی گرفته تا نازیسم آلمانی و تا نزاعهای قومی در افغانستان امروز.
ما برای ساختن آیندهای مشترک نیازمند آنیم که از فاشیسم فرهنگی دست بکشیم.
هیچ قوم «متمدنتر» یا «با فرهنگتر» از دیگری نیست. فرهنگ هر قوم روایتگر زیست تاریخی خودش است و ارزش هر فرهنگ به تنوع و غنای آن در کنار فرهنگهای دیگر معنا مییابد.