محمود خان اچکزی، از چهرههای برجستهی سیاسی پشتونتبار پاکستان، در سخنانی گفته است که حاکمان کنونی اسلامآباد همان سیاستی را در افغانستان دنبال میکنند که انگلیسها پایهگذاری کرده بودند. سخنی که اگرچه ساده به نظر میرسد، اما در عمق خود حقیقتی تاریخی و سیاسی را بازگو میکند: پاکستان هنوز از سایهی سیاست استعماری بریتانیا بیرون نیامده و طالبان امروز، مهمترین ابزار اجرای همان سیاستاند. هرچند در ظاهر درگیری ها و گفتوگوهای میان طالبان و پاکستان در جریان است، ولی پاکستان هرگز به راندن طالب از درگاهاش فکر نکرده است/نمیکند، و این خود نشان میدهد که خردو در اجرایی یک پروسه همسو و همآهنگ اند. اگر چنین نبود چرا پاکستان تا هنوز هیچ مخالفتی مستقیمی با طالبان ندارد؟
در این یادداشت کوتاه تلاش شده است روی این موضوع تمرکز شود.
میراث استعمار؛ از لندن تا اسلامآباد
در قرن نوزدهم، بریتانیا در قالب «بازی بزرگ» با روسیه، افغانستان را بهعنوان منطقهی حایل میان هند بریتانیایی و شمال آسیا تعریف کرد. هدف لندن روشن بود: جلوگیری از ظهور افغانستان مستقل و نیرومند.
با ترسیم خط دیورند، انگلیس میان ملت واحدی مرز کشید و با کاشتن بذر بیاعتمادی، منطقه را درگیر رقابتهای درونی ساخت.
امروز، پاکستان همان منطق را دنبال میکند؛ تنها با این تفاوت که ابزارهایش تغییر کردهاند. بهجای سپاه بریتانیا، اکنون نهادهای استخباراتی و گروههای نیابتی چون طالبان مأمور اجرای آن سیاستاند.
سیاست پاکستان در قبال افغانستان از زمان تأسیسش تا امروز، تقریباً بر سه محور ثابت استوار بوده است:
۱. وادار کردن افغانستان به پذیرش خط دیورند؛
۲. وابسته ساختن سیاست خارجی کابل به منافع اسلامآباد؛
۳. کنترل ساختار قدرت در کابل از راه گروههای همسو.
طالبان در دو دههی گذشته، دقیقاً در راستای همین سه هدف عمل کردهاند. از پناهگاههای امنشان در پاکستان تا حمایت مستقیم سازمان استخبارات نظامی (آی.اس.آی)، طالبان همواره بخشی از بازی استراتژیک اسلامآباد بودهاند. امروز نیز حکومت آنان، عملاً در چارچوب همان سیاستی حرکت میکند که زمانی انگلیس در هند و پاکستان طراحی کرده بود: تسلط غیرمستقیم بر افغانستان.
طالبان؛ از شعار استقلال تا وابستگی عملی
طالبان در گفتار خود، استقلال و حاکمیت ملی را فریاد میزنند، اما در عمل، بسیاری از تصمیمهای کلانشان با منافع اسلامآباد همسو است.
در مسئلهی خط دیورند، هرگز موضعی قاطع در دفاع از تمامیت ارضی افغانستان نگرفتهاند. در روابط خارجی، سیاست بیطرفی و توازن را قربانی رابطهی خاص با پاکستان کردهاند. حتی در داخل، نوع ادارهی حکومتشان بر محور همان تفکری میچرخد که به اسلامآباد اجازه میدهد بر سیاست افغانستان تأثیر بگذارد.
این وابستگی، نه تصادفی است و نه ناشی از ضعف؛ بلکه نتیجهی دههها سرمایهگذاری استخباراتی پاکستان بر روی طالبان است. اسلامآباد در این گروه، ابزاری دید که میتواند سیاست انگلیسی «کنترل از راه نیابت» را در افغانستان زنده نگه دارد.
افغانستان میان دو نگاه: استقلال یا عمق استراتژیک
برای مردم افغانستان، طالبان نه نمایندهی استقلال، بلکه تکرار همان سیاستهای بیرونیاند که مانع پیشرفت و ثبات کشور شدهاند. پاکستان افغانستان را «عمق استراتژیک» خود در برابر هند میخواهد؛ طالبان نیز، دانسته یا نادانسته، در همین چارچوب عمل میکنند، هرچند که فعلا تلاش دارند به هند نزدیک باشند، ولی هند با استفاده ازین تلاش طالبان جاسوسهای خود را در قالب دیپلمات در ولایات مختلف افغانستان جابجا کرده است.
در حالیکه ملت افغانستان خواهان روابط دوستانه و برابر با همسایگان است، حکومت طالبان هنوز نتوانسته خود را از نفوذ اسلامآباد جدا کند. این وضعیت، افغانستان را در دایرهی بیاعتمادی و بیثباتی نگه داشته است — دایرهای که روزگاری بریتانیا ساخت و اکنون پاکستان آن را ادامه میدهد.
نتیجهگیری
سخنان محمود خان اچکزی، فراتر از انتقاد از دولت پاکستان، بازتاب واقعیتی تاریخی است:
پاکستان در قبال افغانستان همان سیاست انگلیسی را دنبال میکند — اما اینبار با طالبان بهجای استعمارگران انگلیسی.
تا زمانی که طالبان از سیاست وابستگی به اسلامآباد فاصله نگیرند/ از قدرت افغانستان برطرف نشوند و افغانستان را بر پایهی منافع ملی، نه منافع همسایه، اداره نکنند، این چرخه ادامه خواهد یافت.
سیاست انگلیس دیگر در لندن نوشته نمیشود؛ در اسلامآباد بازتولید میشود و در کابل اجرا.