سخنان اخیر سرگئی شایگو، دبیر شورای امنیت روسیه، درباره خطر نفوذ تروریستان از افغانستان، همچنان افغانستان را در متن دغدغههای ژئوپلیتیکی مسکو قرار داد. هرچند ظاهر این هشدار امنیتی بر تهدید ترور و بیثباتی متمرکز است، اما در عمق خود، بازتاب اضطراب روسیه از فرسایش نفوذ تاریخیاش در آسیای میانه و شکلگیری نظمی تازه در پیرامون جنوبی اوراسیاست. در این معنا، «تهدید افغانستان» برای کرملین صرفاً مسئلهی مرزی نیست؛ بلکه نشانهای از تغییری ژرف در توازن قدرت و درک روسیه از جایگاه خود در منطقه است.
از زمان خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و بازگشت طالبان به قدرت، روسیه با دقت و اضطراب، تحولات این کشور را دنبال کرده است. هشدارهای مکرر مسکو درباره نفوذ تروریستها و قاچاق مواد مخدر، نه از سر دغدغهی اخلاقی یا امنیتی صرف، بلکه بخشی از راهبردی گستردهتر برای بازسازی نقش رهبری روسیه در امنیت منطقه است.
وقتی شایگو میگوید «خطر نفوذ تروریستها از افغانستان همچنان پابرجاست»، در واقع از تهدیدی سخن میگوید که کارکردی دوگانه دارد: هم خطر واقعی است، و هم ابزار مشروعیتبخش برای حضور روسیه در کمربند جنوبی آسیای میانه.
مسکو میداند که در پی جنگ اوکراین، نفوذ سنتیاش در کشورهای پساشوروی بهتدریج تضعیف میشود. آسیای میانه، که زمانی حیاط خلوت بلامنازع روسیه بود، اکنون در معرض نفوذ فزاینده چین، ترکیه و حتی کشورهای خلیج فارس قرار گرفته است. در چنین شرایطی، افغانستان بهانهای قابلقبول برای بازتعریف نقش امنیتی مسکو در منطقه است.
هشدار درباره تهدید تروریسم، زمینهای فراهم میکند تا روسیه بار دیگر محور رزمایشهای نظامی، تبادل اطلاعات و همکاریهای امنیتی با تاجیکستان و ازبکستان باشد؛ همان سازوکاری که مسکو آن را «امنیت جمعی» مینامد، اما در عمل، ابزاری برای تداوم وابستگی امنیتی متحدانش است.
افغانستان در این میان، نه دشمن روسیه است و نه متحد آن؛ بلکه فضای خاکستریای است که کرملین میکوشد از آن برای مدیریت نفوذ استفاده کند. طالبان برای روسیه پدیدهای دووجهیاند: از یکسو تهدید بالقوهاند که میتوان با بزرگنمایی آن، حضور نظامی در مرزهای جنوبی را توجیه کرد؛ و از سوی دیگر، ابزار گفتوگو با جهان اسلام و راهی برای دورزدن انزوای سیاسی در فضای بینالمللی.
این دوگانگی در سیاست روسیه، هم در سطح گفتمانی آشکار است و هم در سطح عملی: تماسهای غیررسمی با طالبان، همزمان با هشدارهای رسمی درباره تروریسم از خاک افغانستان.
در سطح راهبردی، شایگو در واقع از چیزی فراتر از «ترور» سخن میگوید: از ترس روسیه نسبت به خلأ قدرت در مرزهای جنوبی خود. آسیای میانه، بدون حضور فعال روسیه، میتواند به میدان رقابت چین و ترکیه بدل شود؛ رقابتی که مسکو را به حاشیه میراند. بنابراین، افغانستان در نگاه روسیه نه صرفاً یک بحران، بلکه مرز روانی اضطراب ژئوپلیتیکی است — نقطهای که از طریق آن میتوان مفهوم «تهدید» را بازتولید و نفوذ را بازسازی کرد.
از سوی دیگر، این سیاست بر واقعیتی تلخ نیز استوار است: روسیه در شرایط کنونی، ابزار کافی برای تأثیرگذاری مستقیم بر تحولات افغانستان ندارد. حضور اقتصادیاش ناچیز است، توان نظامیاش درگیر جبهه اوکراین، و دیپلماسیاش گرفتار توازن میان چین و ایران است. از همین رو، برجستهسازی خطر تروریسم، سادهترین راه برای حفظ تصویر قدرت و ایجاد احساس نیاز به روسیه در میان کشورهای آسیای میانه است.
در نهایت، هشدار شایگو را باید بازتاب یک دگرگونی دانست: روسیه از جایگاه قدرتی مداخلهگر در جنوب، به بازیگری نگران و تدافعی تبدیل شده است. آنچه در بیان رسمی «تهدید افغانستان» نامیده میشود، در واقع روایتی از ترس روسیه از خلأ نفوذ و بیثباتی جایگاه خود در نظم جدید منطقهای است.
به این ترتیب، افغانستان همچنان آینهای است که اضطراب ژئوپلیتیکی مسکو را بازمیتاباند؛ اضطرابی که نه از نفوذ تروریستها، بلکه از عقبنشینی تدریجی روسیه از مرزهای تاریخی قدرت سرچشمه میگیرد.