در روزهای اخیر، بهویژه پس از درگیریهای مسلحانه میان طالبان و نیروهای پاکستانی، موضوع خط دیورند و آرزوی وحدت پشتونها، بار دیگر در میان پشتونهای افغانستان به بحث داغ روز تبدیل شده است.
خط دیورند را امیر عبدالرحمن، شاه پشتونتبار افغانستان در سال ۱۸۹۳ با نماینده بریتانیا امضا و مشخص کرد. پشتونهای افغانستان این مرز را نپذیرفته و خواهان پیوستن مناطق پشتوننشین پاکستان به خاک خود هستند. در مقابل اما پشتونهای پاکستان این مرز را پذیرفتهاند، خود را شهروند پاکستان میدانند و هیچ تمایلی به یکجا شدن با پشتونهای افغانستان را ندارند.
در میان دهها نمونهی روشن این موضوع، یکی از موارد تازه، سخنان ایمل ولی خان، عضو حزب ملی عوامی و نوه باچا خان است. او در واکنش به بحثهای فعالان پشتون افغانستان نوشت: «خیبرپښتونخوا بخشی از پاکستان است و من یک پشتون پاکستانیام.» این جمله نشان میدهد که حتا اعضای خانوادهای که سابقه طولانی سیاسی و فکری در حمایت از پشتونها دارند، امروز با آرزوهای پشتونهای افغانستان همسو نیستند. برای پشتونهای افغانستان، این پاسخ، نشانه بیتوجهی و عدم همراهی پشتونهای پاکستان است.
این وضعیت در عمل نیز دیده شده است. در طول دهههای گذشته، هنگامی که جنگها و بحرانهای مرزی رخ داده، پشتونهای پاکستان معمولن جانب دولت خود را گرفتهاند. حتا در جنگهای محلی و تهدیدهای امنیتی، آنان نه تنها از پشتونهای افغانستان حمایت نکردهاند، بلکه در مواردی در برابر آنان موضع گرفتهاند. این اختلاف باعث شده است که تلاشهای پشتونهای افغانستان برای اتحاد قومی یک طرفه باقی بماند.
موضوع مهاجران افغانستانی نیز نمونه دیگری از همین وضعیت است. هزاران خانواده پشتون در پاکستان زندگی میکنند که در ماهها و سالهای اخیر به دلیل سیاستهای دولت پاکستان خانه و زندگی خود را از دست دادهاند و بسیاری از آنان به مرزهای افغانستان بازگردانده شدهاند. در حالی که این افراد به خاطر قومیت پشتون انتظار حمایت و همدلی داشتند، اما پشتونهای پاکستان واکنش ملموسی نشان ندادهاند. این واقعیت، مفهوم «عاشقی یکطرفه» را در روابط پشتونها روشن میکند: علاقه و توجه پشتونهای افغانستان بدون پاسخ و همراهی واقعی باقی مانده است.
سابقه تاریخی و سیاسی پشتونهای پاکستان نشان میدهد که آنان توانستهاند در چارچوب نظام ملی خود جایگاه پیدا کنند. اعضای خانواده باچا خان، از جمله ایمل ولی خان، همچنان برای دفاع از حقوق پشتونها فعالیت میکنند، اما این دفاع محدود به خاک پاکستان است و به درخواستهای پشتونهای افغانستان پاسخ نمیدهد. سیاستهای آنان نشان میدهد که پشتونهای پاکستان بیشتر به منافع ملی و موقعیت خود توجه دارند تا به آرمانهای قومگرایانه یا اتحاد فرامرزی.
این موضوع باعث شده است که پشتونهای افغانستان در نگاه خود نسبت به همتباران خود ناامید شوند. بسیاری هنوز آرزوهای گذشته را زنده نگه میدارند، اما واقعیت نشان میدهد که هیچ سازوکار عملی برای اتحاد پشتونها وجود ندارد. نگاه گذشتهنگر و انتظار برای همراهی پشتونهای پاکستان، بدون بازتاب و حمایت واقعی، باعث شده است که تلاشها و انرژی پشتونهای افغانستان تا حد زیادی بیثمر باقی بماند.
من فکر میکنم که این وضعیت نیازمند بازنگری و تحلیل واقعگرایانه است. پشتونهای افغانستان باید درک کنند که پشتونهای پاکستان سیاست و هویت خود را مستقل از آرزوهای قومی افغانستانیها شکل دادهاند. انتظار همراهی و اتحاد بدون در نظر گرفتن واقعیتهای سیاسی و اجتماعی، تنها موجب سرخوردگی خواهد شد. تمرکز باید روی توسعه و تقویت جایگاه پشتونها در داخل افغانستان باشد، نه روی آرزوی اتحاد با کسانی که بیپروایی و استقلال عمل خود را حفظ کردهاند و هیچ علاقهای به پیوستن با همتباران شان را ندارند.
روابط پشتونها در دو سوی دیورند نمونهای از «عاشقی یکطرفه» است؛ پشتونهای افغانستان همچنان به اتحاد و وحدت قومی امید دارند، اما پشتونهای پاکستان بدون همراهی، قوانین و سیاستهای خود را دنبال میکنند. این بحث نشان میدهد که وابستگی به حس وحدت قومی بدون حمایت عملی، واقعیت و نتیجهای ندارد و میتواند به هدر رفتن منابع فکری و سیاسی پشتونهای افغانستان منجر شود.
آینده روابط پشتونها در دو سوی دیورند بستگی به شناخت واقعیتها و تصمیمهای عملی پشتونهای افغانستان دارد. بازگشت به آرزوهای گذشته یا انتظار برای همراهی پشتونهای پاکستان، نتیجهای جز ناامیدی و کاهش اثرگذاری نخواهد داشت. تمرکز بر توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در داخل افغانستان و پذیرش این واقعیت که اتحاد فرامرزی بدون مشارکت فعال طرف مقابل امکانپذیر نیست، میتواند راهبردی مناسب و عملی برای پشتونها باشد.