دکتر عبدالطیف پدرام رهبر حزب کنگره ملی افغانستان و یکی از اعضای این مجمع فدرالخواهان افغانستان
پرسش: در پیوند به کشورهای جهان، آیا فکر میکنید این طرح شما بتواند قناعت کشورهای همسایه افغانستان و جهان را برای ساختن یک نظام سیاسی فدرال در افغانستان فراهم کند؟
پاسخ: شما با مواضع من حداقل در بیست سال یا بیستوسه سال پسین که اینهمه رسانه و شبکههای اطلاعرسانی بودند، آشنا هستید. برای من به لحاظ فلسفی و هم به لحاظ سیاسی، علل اساسی برای هر تحولی، علل داخلی است. یعنی همهچیز باید در داخل حل شود و از متن این کشوری به نام افغانستان/خراسان بیرون بیاید.
اقناع، صلح و همهچیز. من عمیقاً باور به اتکا به مردم خود دارم و راهحلهای درونی یعنی راهحلهایی که از سرزمین ما بیرون بیاید، نه راهحلهایی که از بیرون بیاید.
راهحلهای بیرونی را دقت میکنیم کجایش میتواند قابلاستفاده باشد. اما دیکتههای بیرونی که بیانگر منافع خارجیها باشد طبیعتاً برای من، کنگره ملی و کسانی که همفکر ما هستند، قابلقبول نیست. برای همین من با حضور نیروهای آمریکایی مخالف بودم، با نیروهای ناتو هم مخالف بودم و نتیجه را دیدید که اگر ما به خود متکی بودیم و برای خودمان راهحلی را پیدا میکردیم، گرفتار این فروپاشی اجتماعی نمیشدیم. ولی ما گرفتار فروپاشی اجتماعی هستیم، چیزی بیشتر از فروپاشی یک دولت. اما در رابطه به خیلی کشورها که من بحث داشتم، بگذارید نام نگیرم. اما صادقانه بگویم که وقتی ما باهم بحث داشتیم، گفتند: پدرام حرف تو درست است. برای این کشور بهترین گزینه و تنها راهحلی که میشود فعلاً برایش اندیشید و فکر کرد، همین فدرالی کردن است. در غیر از او، یا استمرار استبداد قومی است یا تجزیه و جنگ داخلی طولانی و بالکانی شدن و هزاران مصیبت دیگر. بنابراین فدرالیسم بهترین گزینه است و کشورهای منطقه با فدرالی شدن افغانستان مخالفتی ندارند. فدرالی در چهارچوب همین مرزهای کنونی و رسمی کشور ساخته میشود. ما لشکرکشی، مداخله و ادعای ارضی به سرزمینهای دیگر نداریم. ما نهتنها میخواهیم که این کشور فدرالی شود، بلکه امیدوارم روزی با کشورهای منطقه، کشورهای آسیای مرکزی؛ بتوانیم مثل اتحادیه اروپا، یک فدرال منطقهای بسازیم، یعنی ما بتوانیم بدون ویزه با یک کارت شناسایی به کشورهای دیگر رفتوآمد کنیم. من در این زمینه، چنین مخالفتی نمیبینم. امیدوارم پیمان شانگهای روزی بهجایی برسد که ما نیازی به ویزا نداشته باشیم. یعنی اینقدر اعتمادسازی بشود، در داخل این پیمان.
یعنی فراتر از این، افغانستان فدرالی باید به یک کنفدرال کلانتر هم فکر بکند. مثل اتحادیه اروپا یا یکچیزی شبیه این. یعنی ما این فرهنگ، این توان و قدرت را باید داشته باشیم که مرزهای فرهنگ ما را به روی همدیگر بازکنیم و آن حوزه تمدنی را لااقل درزمینهی فرهنگی احیا بکنیم. رسانههای مشترک، تلویزیونهای مشترک. نه من چنین مخالفتی ندیدهام، همینالان که علیه من نشده است، بلکه حمایت نیز شده است.
پرسش: قبل از این آیا با فرد سیاسی، رهبری کشورهای همسایه یا رهبری کشورهای جهان، گفتگوی در این زمینه داشتید، آنها چه نظر داشتند؟
پاسخ: بله با افراد سیاسی قبلاً صحبت داشتهام. من با زندهیاد احمدشاه مسعود قهرمان ملی که حیات بودند، مشورت داشتم، با رهبر بزرگ و ریشسفید کلان همهی ما، استاد ربانی بارها صحبت داشتم، با مرحوم مارشال فهیم، با استاد خلیلی که الان حیات هستند بارها و بارها در منزل خودشان صحبت داشتم، با استاد محقق در دفترشان صحبت داشتیم ایشان یکبار لطف کردند در دفتر ما آمدند صحبت داشتیم. با جناب استاد عطا محمد نور رهبر جمعیت اسلامی صحبت داشتیم و با همه این بزرگان صحبت داشتم.
من الان در ردههای مختلف، در گروههای مختلفی که حالا به لقاءالله پیوستهاند و حضور ندارند، ولی بقیهای که زنده هستند و بارها همراهشان گفتیم که یکراهحل پیدا کنیم. خصوصا با مارشال صاحب فهیم بسیار صحبت کردم که وضعیت از دست میرود الآن که شما معاون اول هستید کار را یکطرفه کنید. سازمان ملل هست. قولمعروف را یادآوری کردم که «شمشیری که زخم میزند، درمان همان است» حالا که نیروهای اشغالگر هستند و مانع جنگ داخلی میشوند، الان مطرح بکنید. از (جنوب) نمیتوانند با حضور این اشغالگران، آمریکاییها و ناتو، به شما حمله بکنند. همین لحظه وقت حل کردن قضیهست. امکاناتش را هم دارید به لحاظ سیاسی و نظامی و به لحاظ مشروعیت هم که ما با طالبان و القاعده مبارزه کردهایم. در دور اول؛ رویهمرفته، با همه صحبت داشتیم. همه عزیزانی که من گفتم به لحاظ نظری مخالفت نداشتند. تنها یکبار مارشال صاحب گفت که قدرتی که دستم هست را میخواهی تقسیم بکنم بین دیگر گروهها و اقوام؟ نی باشد به دست ما باشد. من گفتم نه اینطوری نمیماند. این قدرت را از شما میگیرند و روزی که جناب مارشال خانهنشین بود من رفتم و گفتم جناب مارشال چطوری شد آن قدرت؟ گفت: «آنوقت حرف ترا نشنیدیم، یک اشتباه بود.» بلی من با همه بزرگان صحبت داشتم و بار بار صحبت داشتم و در بیست سال صحبت داشتم.
در رابطه به قدرتهای خارجی با همه با سفیر انگلیس، سفیر فرانسه، سفیر چین که بارها به خانه من آمد و من خودم، بارها به چین سفر کردم. دعوت بودم و روی مسایل مختلف با مقامات بلندپایه حزب کمونیست چین صحبت داشتم، چه در سینکیانگ و چه در پکن؛ بهعنوان یکراه حل بخصوص برای شمال و خیلی مناطق دیگر. همینگونه فرماندهان ارشد، ژنرالان ناتو از بروکسل بارها میآمدند. حداقل ماه یکبار میآمدند، روی مسایل فدرالیسم بحث میکردیم. آمریکاییها بار بار آمدند. آخرین بار خانم دیکت در رأس یک هیئت پانزده یا شانزدهنفری قبل از سقوط کابل به دست طالبان به منزل ما آمد. من آنجا گفتم که این اشتباه را نکنید، باید افغانستان فدرالی میشد و شما یک جفای کلان را انجام دادید و خودتان میروید، این کشور سقوط میکند و بعد بیایید پاسخ بگویید. من بارها با کشورهای که موثر و تصمیمگیرنده بودند ازجمله آلمانیها، کاناداییها و فرانسویها صحبت کردم. در مورد کشورهای منطقه نیز، من بارها به مسکو سفر کردم با مقامات مهمشان حرف زدم در این مورد. دفعه آخر هم که جلسه مشترک با طالبها بود.
بلی من همهجا این بحث را مطرح کردم و هیچگاه من ندیدم با بحث من مخالفت کرده باشند. لااقل در بحث یا با من مخالفت نکردند یا استدلال نداشتند.
سوال: آقای سرور دانش از رهبری مجمع فدرال خواهان افغانستان گفته است که این مجمع در مخالفت با طالبان تاسیس نشده است؛ آیا شما مخالف طالبان نیستید؟ آیا تمامی مشکلات مردم افغانستان نظام متمرکز است؟ بحث زنان، حقوق بشر و آزادی بیان چگونه خواهد شد؛ تصورتان فقط این است که نوعیت نظام بزرگترین مشکل فعلی افغانستان است؟
پاسخ: در رابطه با فرمایشات آقای دانش بگویم که به نظرم بیانشان خوب فهمیده نشد، بحث آنها این بود که با اعلام فدرالیسم یکراه حل برای کل این سرزمین پیشنهاد شده و این بحث پاسخی برای طالبان نیز است. اینکه با طالبان اعلام جنگ نمیدهیم تا زمانی که بحث فدرالیسم را بپذیرند ولی این اگر پذیرفته نشود بعدش آنچه باقی میماند تنش و مخالفت و مخاصمت خواهد بود.
بسیار طبیعی است که هر حزبی، هر گروهی، هرجریانی و هر ائتلافی با اعلام جنگ که شروع نمیکند؛ با اعلام طرح و گفتگو شروع میکند. یعنی آن که (ماستون) میگه: « جنگ عالیترین شکل سیاست است» که چندی پیش یکی از آدمهایی که زیاد کتاب هم نخوانده بود گفت که: «سیاست آخرین شکل جنگ است». بحث ماستون این است که راهحلها، همان راهحلهای گفتگوست. اگر نشد آن یک شکل بسیار سخت داره که نامش جنگ است. آن کلمه «عالیترین شکل سیاست» را من گمان میکنم خوب ترجمه نشده است. منظور ماستون این نبوده که جنگ بهترین گزینه، گزیدهترین، شریفانهترین و انسانیترین است. یعنی اینکه سختافزارترین راهش همان جنگ است که اینجا اتفاق میافتد. یعنی وقتی سیاست نتیجه نمیدهد و گفتگو نتیجه نمیدهد، میماند جنگ!
بحث آقای دانش این بود که در حال حاضر ما داریم یکراه حل برای تمام کشور پیشنهاد میکنیم این راهحل خوب است اگر هرکسی بپذیرند، منجمله طالبان هم بپذیرند تا به یک دولت دموکراتیک فدرالی برسیم. ایالات به وجود بیاید و هرکس هم برای فرهنگ خودش، رسم و رواج خودش و پوشاک خودش سخن (بارت)، قانونگذاری بکند.
اما در رابطه به این مسأله که حقوق زنان چی میشود؛ دوتا مسأله را باید تفکیک کرد. این چیزی است که خلط میکنند. هم کسانی که از نام جریانهای مختلف مقاومت حرف میزنند و هم تحلیل گران مستقلی که میآیند و بهعنوان تحلیلگر سخن میگویند.
ببینید یک بحث این است که دختران مکتب بروند یا نروند؟ پشتونهای درسخوانده، فاکولته رفتهها بااینکه دختران درس بخوانند مخالف نیستند. آقای خلیلزاد نمیتواند مخالف درس خواندن دختران باشد. یا همینگونه خیلیهایشان، حتا آقای ستانکزی که معین شان هست میگوید دختران درس بخوانند، حتا در داخل کابل خیلی از طالبها میگویند دختران درس بخوانند.
در این مسأله که دختران درس بخوانند مکتب و دانشگاه بروند؛ خیلی از پشتونها مخالف نیستند. درس خواندن، کل شان در اروپا و آمریکا درس میخوانند، زنان شان الان وزیر و وکیل و سفیرند؛ این یک مساله. در این مسأله با آن شمار از پشتونها که میگویند دختران درس بخوانند یک رقم فکر میکنم؛ چون مسأله حقوق بشری عام است.
آن نکتهای که ما با پشتونها مشکل داریم، مسأله قدرت سیاسی است. این آن چیزی است که ما را در دو صف روبرو قرار میدهد. پشتونها میگویند باید یک دولت پشتون ساخته شود و افغانستان پشتونیزه شود ، گپی که آقای مجاهد گفت: «پشتونها اکثریتاند و ما یک دولت پشتونیزه میسازیم.» این نکتهای هست که ما با آن مخالف هستیم. در این زمینه نود درصد چه که نودونه درصد پشتونها نظرشان، نظر آقای مجاهد است که دولت باید پشتون باشد و قدرت دست پشتونها باید باشد.
بنابراین، طرح فدرالی ما و طرحهای دیگری که بارها بر رویش بحث کردیم؛ پادزهری در برابر این مسأله است. یعنی درواقع این را داریم به چالش میکشیم؛ این سیاست پشتونیره کردن را فدرالیسم و تغییر ساختار در تمام سطوح میتواند به چالش بکشد. این با آن بحث در پیوند به حقوق زنان و دختران فرق میکند. این مسأله اش مسأله دیگری هست. این را قاطی نکنید. فردا اگر همین طالبها گفتند دانشگاهها باز شود و دختران بروند و با (مینیجوب) درس بخوانند. روسری چی, حجاب چی که مینیجوب داشته باشند یا با حجاب یا بیحجاب باشند، باز آدمهایی مخالف با طالبان دیگر چه موضوعی برای بحث دارند؟
برای ما در کنگره ملی چه درس را باز کنند، چه مکاتب را باز باشد، چه دانشگاهها باز باشد یا نباشد، سوژه مبارزه ما سر قدرت است و پشتونیزه کردن و نکردن؛ ما میگویم یک خراسان دموکراتیک فدرال، کشور افغانستان/خراسان فدرالی به وجود بیاید که تمامی اقوام حق مساوی داشته باشند. زن و مرد هرکس هم برود در منطقه خودش با دیناش، با مذهباش و با زبانش کارش را در چهارچوب قانون اساسی فدرال مدیریت کند.
پشتونها میگویند که نه همین است که هست: افغانیت و دولت افغانی میسازیم. اینجاست آنجایی که ما با آنها مخالف هستیم. این نکتهای هست که باید به علم تبدیل شود. یعنی شما وقتی میبیند نودونه درصد پشتونها طرف قدرت پشتونی هستند، ازاینجا آنچه به دست میآید این است که پشتونها دنبال یک سلطه هستند. آن بحثی که همه میآیند درس میخوانند از نظریه علمی درست نیست. آن بحثی است که خیلیها با آن موافقاند که دختران درس بخوانند؛ پشتونها که مخالف نیستند؛ بسیار تحصیلکردهاند و هزارها هزار برابر پشتون به درس خواندن دختران موافقاند. اما این بحث که حاکمیت انتقال بکند، تقسیم بشود و حداقل مساوی باشد این را پشتونها قبول ندارند. مسأله ما این است، آقای دانش هم فکر میکنم که بحث اش این بود. لااقل بحث کنگره ملی و ما منحیث یک جریان فدرالیست این است.
حالا یک عده تسلیمطلبهای ژنتیک شده ترسیده از پشتونها که زیر بیرقهای مختلف جمع هستند و میروند بالا و میآیند پایین و یک کارهایی دارند میکنند؛ گاهی برو توی وین بشین و گاهی برو توی پاریس بشین و آقای «برنارد هانری لوی» را ببین؛ اینها این نکته را انکار میکنند. اینجاست که میگویند نه، ما ملت واحد هستیم و همه پشتونها که طالب نیست؛ من نمیگویم همه پشتونها طالبان است اما همه پشتونها قدرت یکطرفه و یکجانبه صددرصدی پشتونها را میخواهند. این را خلط میکنند، برای اینکه دنبال یکلقمهنان و دنبال یک مأموریت هستند و همان تسلیم طلبی سیصدسالهای که میراث ژنتیکی شده برای شان.
ما این را میگویم که با طالبان مخالف هستیم؛ هر آدم عاقلی میداند، میلیونها پشتون همه نمیتوانند طالب باشند، مارکسیست پشتون ضد طالب است اما هیچکدامش به شمول مارکسیستها، ضد قدرت پشتونها نیستند. همان چپترین و مارکسیستترین اش میگوید قدرت حق پشتونهاست. پشتونها باید تشکیل دولت بدهند، پشتونها باید حاکم باشند، قوم اولاند، اینها اول باشند، رییس جمهور باشند و زعیم باشند؛ باز بقیه شما (تاجیکها، ازبکها و هزارهها) دل تان که کدام تان دوم میشوید، کدام تان سوم و چهارم. این است مسأله من و تفاوت من با این آقایانی که من الان پیشتر یک نمونهاش را برایتان نشان دادم.
این دارد انکار میکند، آن بیرق سه رنگ را بالای سرش گرفته، بعد میآید عمومی و کلی گپ میزند که همه پشتونها طالب نیستند. او آدم، کی گفته همه پشتونها طالب هستند ولی همه پشتونها قدرت یکسان پشتونی میخواهند و پشتونیره کردن میخواهند، میخواهند بادار و حاکم و زعیم و رهبر ما باشند. اینجاست که من مخالفم. بنابراین، اگر اینها را به رسمیت بشناسند یا نشناسند برای من اهمیتی ندارد. خدا کند فردا تمام دنیا اینها را به رسمیت بشناسد. من کماکان با این دولت به رسمیت شناختهی طالبان مخالف خواهم بود و مبارزه خواهم کرد. و وای به حال دیگران که باز آنجا چه میکنند. خوب دختران رفتند به مکتب و مکاتب هم باز شد؛ باز چه ؟ این است مسأله.
لیبرال پشتون، دیوبندی پشتون، سوسیالیست، مارکسیست، چپشان و راستشان، حنفی، حنبلی، مالکی و شافعی شان بحث همهشان همین است که قدرت و زعامت حق پشتونهاست. همینجا افغان/پشتون سرتان باید حاکمیت بکند. این مملکت پشتونهاست، سرزمین پشتونهاست، همهچیزش باید افغانی باشد. شما از ما اطاعت بکنید. میخواهی زنده بمانی بمان اینجا؛ نمیخواهی ما بهزور سر شما تحمیل میکنیم. این است بحث من. من با این مخالفم. این هیچ ربطی به آن مکتب رفتهگی و خواندگی ندارد و بهکلی یک بحث دیگری است که من دربارهاش گفتم.
اطلاعاتی که من همین حالا از بدخشان دارم، از مناطق برادران شیعه اسماعیلی ما، که بافرهنگترین و باسوادترین مردم بدخشان هستند و همهشان دو سه تا زبان روسی و انگلیسی میدانند، تحصیلات عالی دارند واقعاً یک نگین هستند؛ ببینید اینها را بهزور میبرند در مکاتب سنیها که شما بیایید سنی بشوید. این بود بحث من که اگر اینها بمانند و استمرار پیدا بکنند؛ نظام، تمام این شیعههای اسماعیلیه را که حالا نسبتاً کمتر از شیعه جعفری اثنا عشری هستند، اینها را سنی میسازند و شیعه اثنا عشری را هم یا سنیاش میسازند یا سرکوب اش میکنند. آنها همان کاری را میکنند که باز چند سال بعد، تعداد شیعه را به یک درصد برساند. یا برگردند شیعهها به تقیه و باز چند سال بعد بگویند که ما سنی هستیم و اهل تسنن هستیم. اگر اینها ماندند و استمرار پیدا کرد، باز این کار را طالب انجام میدهد. خوب اینها است مسألهاش
ادامه دارد…