در پی بسته شدن دروازههای مکتبها بهروی دختران در افغانستان، مدرسههای دینی تحت نظارت طالبان به تنها مرکزهای آموزشی فعال برایزنان تبدیل شدهاست. این جابهجایی آموزشی، تنها مساله فرهنگی یادینی نیست، بلکه روندی خطرناکی برای آینده اجتماعی، فکری و امنیتی افغانستان به حساب میرود. روز گذشته منابع محلی در ولایتننگرهار گزارش دادند که حضور دختران در مدارس دینی به طور چشمگیری افزایش یافته است؛ امری که در ظاهر نشانهی از استمرار آموزش دختران به نظر میرسد، اما در باطن حامل پیامهای نگرانکنندهایاست.
طالبان با محرومسازی زنان از آموزشهای علمی و مدرن، عملن آنان را بهسمت مدرسهها سوق دادهاند که آموزش در آن بر پایه قرائتهای تند و بسته از دین استوار است. این نهادهای دینی، بیشتر از آنکه مرکزهایعلمی یا تربیتی باشند، تبدیل به کانونهایی برای انتقال ایدیولوژیافراطگرایانه شدهاند. تحلیلگران اجتماعی و امنیتی باور دارند که طالبان با این راهبرد، در تلاش برای پرورش نسلی از مادران وفادار به ایدیولوژی خود هستند؛ زنانی که بهجای تربیت نسلی آزاداندیش،تبدیل به عامل انتقال افراطگرایی به درون خانوادهها خواهند شد.
در یک جامعه سنتی، مادر نقش بنیادینی در شکلگیری شخصیت،افکار و باورهای کودک دارد. حال تصور کنید که این مادر خود در محیطیآموزش دیده باشد که با هرگونه تفکر آزاد و انتقادی بیگانه است و تنها روایت طالبان از دین را شنیده باشد. این زنجیرهی فکری میتواند جامعه تودهیی، فرمانپذیر و دور از ارزشهای مدنی و انسانی بسازد.
یک مادر افراطی، به مراتب خطرناکتر از یک پدر افراطی است. اگرچه افراطگرایی در هر شکل و لباسی تهدیدی جدی برای صلح و ثبات اجتماعیاست، اما زمانیکه این تفکر در ذهن و روان یک مادر نهادینه میشود،تبعات آن ژرفتر، ماندگارتر و نسلبراندازتر خواهد بود.
مادر نخستین آموزگار هر انسان است. نوزاد، زبان، اخلاق، باور و حتا جهانبینیاش را پیش از هر کس از مادر میآموزد. اگر مادری خود در دام اندیشههای تندروانه گرفتار باشد، این باورها را نه به زور، بلکه با مهر، آغوش و زبان محبت به فرزندان منتقل میکند؛ انتقالی پنهان، نرم و عمیقکه بسیار موثرتر از هر تبلیغ رسمی یا آموزشی دیگر است.
طالبان به خوبی به این نقش پی بردهاند و به همین دلیل، تمرکز خود را بر جذب و تربیت زنان در مدرسههای دینی و جهادی گذاشتهاند. آنها میدانند که اگر موفق شوند زن افغانستانی را با تفکر بنیادگرا و مطیعپرورش دهند، دیگر نیازی به جنگ نمیماند؛ زیرا نسلهای آینده بدون نیاز به اسلحه، خود حامل تفکر افراطگرایی خواهند بود. این همان بذر خطرناکی است که اگر امروز کاشته شود، فردا هیچ قدرتی توان مهار جنگلی از خشونت، ترور و تعصب را نخواهد داشت.
در شرایطی که جهان به سوی آگاهی، عدالت جنسیتی و آزادی اندیشهپیش میرود، طالبان در حال ساختن نسلهایی هستند که از گهواره با افکار طالبانی رشد مییابند. مادری که آزاد بیندیشد، آزاد تربیت میکند؛ اما مادری که اسیر اندیشه افراطی است، فرزندی تحویل جامعه میدهد که آزادی را تهدید میکند.
آنچه امروز در ننگرهار، قندهار، بدخشان و سایر ولایتها جریان دارد، شکل تازهای از جنگ نرم است؛ جنگی که هدف آن نه اشغال نظامی، بلکه اشغال فکری جامعه است. طالبان با ممنوعیت تحصیل دختران و همزمان گسترش مرکزهای تعلیمات اسلامی، مسیر جایگزینی برای پر کردن خلأ آموزشی طراحی کردهاند؛ مسیری که نهایتن به نفع ماشین تبلیغاتی و تفکر طالبانی تمام خواهد شد.
آموزش دینی در ذات خود پدیده منفی نیست، اما زمانی که در سیطرهیک گروه تروریستی قرار گیرد، به ابزاری برای شستوشوی مغزی بدل میشود. در این ساختار، مدرسههای دینی نه محل پرورش تفکر، بلکه کارخانههای تولید پیروان متعهد ایدیولوژیهای افراطی خواهند بود.
تداوم این روند، تنها تهدیدی برای آینده افغانستان نیست. منطقه و حتیفراتر از آن نیز میتوانند گدر معرض گسترش افراطگرایی زنانه قرار گیرند؛پدیدهای که کمتر مورد توجه نهادهای امنیتی و پژوهشی قرار گرفته است. زنانی که در چنین مدرسههای تربیت میشوند، به حیث همسران، مادران و معلمان نسلهای آینده، خطر بازتولید تروریسم را در سطحی عمیقتر و ماندگارتر به همراه دارند.
در حالی که جامعه جهانی بیشتر توجه خود را بر بحرانهای آنیتر مانند حملههای انتحاری یا سرکوب آزادیهای مدنی متمرکز کرده است، آنچه در مدرسههای دینی تحت کنترول طالبان جریان دارد، یک فاجعه خزنده و بیصداست.
اگر این روند ادامه یابد، نسل آینده افغانستان از تحصیل باز خواهد ماند و درگیر نظام فکریای خواهد شد که هیچ جایی برای عدالت، آزادی،و تفکر انتقادی ندارد.
در این مسیر، زنان نه تنها قربانیاند، بلکه ناخواسته به عامل گسترش این ایدیولوژی بدل میشوند.