افغانستان بارها نشان داده است که شکستهای بزرگش، همیشه محصول قدرت دشمن نبوده، بلکه اغلب از ناتوانی ما در تحمل یکدیگر سرچشمه گرفته است. هر زمان که روزنهای برای همگرایی باز شده، پیش از آنکه به عمل برسد، با ترس، سوءظن و زخمهای تاریخی بسته شده است. تازهترین نمونه، واکنشها به اعلامیهی «همصدایی ملی» است؛ جایی که بهجای تمرکز بر محتوای سیاسی و ضدطالبانی آن، حضور یک فرد، بهانهای برای خرده گیری، تاختن و اعتراض شد. با این وضع این روزها من بیش تر به این پرسش می اندیشم؛ آیا مشکل ما واقعاً افرادند، یا ترسی عمیقتر که درون ما خانه کرده است؟
پس از چهار سال و اندی پراکندگی، خاموشی و انفعال، گردهمآمدن جریانهای سیاسی مخالف طالبان و صدور حد اقل یک اعلامیهی مشترک با عنوان «همصدایی ملی»، در ذات خود رخدادی مهم و کمسابقه بود. این اعلامیه نهتنها مخالفت با طالبان، بلکه طرح راهحلهای بیرون از وضعیت کنونی و حتی پیششرطهای گفتوگو را در خود داشت. با این حال، آنچه بیش از متن اعلامیه واکنش برانگیخت، نه محتوای سیاسی آن، بلکه حضور یک فرد مشخص در میان این جمع بود: حنیف اتمر.
واکنشها، بیش از آنکه عقلانی یا سیاسی باشند، احساسی و هویتی بودند. برای بسیاری، حضور اتمر نه بهمثابه یک فرد با کارنامهای قابل نقد، بلکه بهعنوان «یک پشتون» مسئلهساز شد. گویی نفسِ حضور یک پشتون در یک همصدایی ضدطالبان، تهدیدی وجودی برای این جمع تلقی میشود. اینجاست که مسئله از نقد سیاسی عبور کرده و به قلمرو «دیگرستیزی» وارد میشود.
دیگرستیزی، آنگونه که فیلسوفان اجتماعی توضیح دادهاند، زمانی شکل میگیرد که یک گروه برای حفظ هویت و احساس امنیت خود، «دیگری» را بهعنوان خطر تعریف میکند. ژان پل سارتر میگوید: «جهنم، دیگراناند»، نه به این معنا که دیگران ذاتاً شرورند، بلکه به این معنا که نگاه ما به دیگری میتواند به زندان تبدیل شود. در جامعهی ما، این نگاه سالهاست که از «دیگری قومی» یک هیولا ساخته است.
واقعیت تلخ این است که بخشی از اقوام غیرپشتون، بهدلیل تجربههای تاریخی تلخ، تبعیض، حذف و خشونت سیستماتیک، دچار نوعی ترس نهادینه شدهاند. این ترس، قابل فهم است؛ اما وقتی به قاعدهی تصمیمگیری سیاسی تبدیل میشود، خطرناک میگردد. ترسی که میگوید: «اگر حتی یک پشتون در کنار ما باشد، همهچیز فرو میریزد.» این ترس، بیش از آنکه محصول تجربه امروز باشد، بازماندهی زخمهای حلنشده دیروز است.
مشکل اینجاست که این ترس، جای تحلیل را میگیرد. بهجای پرسش از موضع سیاسی، برنامه، تعهد و مسئولیتپذیری یک فرد، به هویت قومی او خیره میشویم. هانا آرنت هشدار میدهد که «وقتی قضاوت اخلاقی جای خود را به واکنشهای جمعی بدهد، سیاست به ابزار نفرت تبدیل میشود.» دقیقاً همین اتفاق امروز در حال رخ دادن است.
نکته اساسی این است که هیچ نیروی سیاسی در افغانستان، بدون مشارکت حداقلی همه اقوام، امکان شکلگیری مشروعیت ملی را ندارد. مخالفت با طالبان، اگر به پروژهای قومی تقلیل یابد، نهتنها شکست میخورد، بلکه بازتولید همان منطق حذف است که طالبان بر آن سوار شدهاند. ما نمیتوانیم با ابزار تبعیض، علیه تبعیض مبارزه کنیم.
بیتردید، حنیف اتمر و هر چهره سیاسی دیگر، کارنامهای دارند که باید نقد شود؛ اما نقد کارنامه با نفی حضور فرق دارد. کارل پوپر میگوید: «جامعه باز، جامعهای است که در آن افراد نقد میشوند، نه طرد.» وقتی حضور یک فرد، صرفاً بهدلیل هویت قومیاش، غیرقابل تحمل میشود، ما از جامعه باز فاصله گرفتهایم.
ترس از «دیگری» در نهایت ما را ضعیفتر میکند، نه قویتر. این ترس، صف مخالفان طالبان را متلاشی میکند و دقیقاً همان چیزی است که طالبان از آن سود میبرند. پروژه طالبان، حذف و انحصار است؛ پروژه مقابله با طالبان باید شمول، اعتمادسازی و عبور از زخمهای تاریخی باشد، نه زندانیشدن در آنها.
این ترس نهادینهشده، پدیدهای تازه نیست. تاریخ معاصر افغانستان بارها نشان داده است که نیروهای مخالف استبداد، بیش از آنکه در میدان جنگ شکست بخورند، در میدان بیاعتمادی فروپاشیدهاند. در دههی نود میلادی، اختلافات قومی و سوءظنهای متقابل در میان نیروهای ضدطالبان، زمینه را برای پیشروی سریع طالبان فراهم کرد. هر گروه، دیگری را خطر بالقوه میدانست و نتیجه آن شد که «طالبانِ واحد»، بر «ضدطالبانِ متفرق» غلبه کرد.
پس از ۲۰۰۱ نیز، بهجای شکلگیری یک اجماع ملی واقعی، سیاست بر پایه ترس از بازگشت «دیگری» پیش رفت. بسیاری از ائتلافها نه بر اساس برنامه، بلکه بر اساس حذف رقیب قومی شکل گرفتند. این ذهنیت، نهتنها دولتسازی را ناکام گذاشت، بلکه بهتدریج اعتماد عمومی را فرسود و راه را برای بازگشت دوباره طالبان هموار کرد. تاریخ، بار دیگر نشان داد که ترس از دیگری، هزینهای بسیار سنگینتر از پذیرش او دارد.
اگر قرار است آیندهای متفاوت ساخته شود، باید شهامت روبهروشدن با ترسهای خود را داشته باشیم. حضور «دیگری» قرار نیست ما را نابود کند؛ ناتوانی در همزیستی است که ما را به بنبست میکشاند. دیگرستیزی، اگر مهار نشود، بزرگترین مانع همصدایی ملی خواهد بود؛ حتی پیش از آنکه طالبان مانع شوند