دیروز در رسانهها گزارشی منتشر شد مبنی بر اینکه عبدالحکیم شرعی، وزیر عدلیه طالبان، در آخرین نشست هبتالله آخندزاده با والیان در قندهار، حاضران را به چاپلوسی از رهبر تشویق کرده و گفته است: «چاپلوسی امیرالمؤمنین بر هر افغان و مسلمان فرض است.»
در زشتیِ اخلاقیِ تملق و نیز نقش ویرانگر آن در تقویت فساد و استبداد، تردیدی نیست و من از این جنبه قصد ورود به بحث را ندارم. سخن من در اینجا ناظر به بُعد دینی و فقهی مسئله است:
آیا در مذهب امام ابوحنیفه و در کلام ماتریدی، تعریف و تمجید از ستمگران و چاپلوسی شاهان و امیران رواست یا خیر؟
در اینباره به سخنان دو تن از برجستگان مکتب ماتریدی اشاره میکنم که هر دو، تمجید از ظالمان و تطهیر استبدادگران را ناروا و حتی گاه کفرآمیز دانستهاند:
۱) ابواسحاق ابراهیم صفّار بلخی
۲) ملاعلی قاری هروی
۱) ابواسحاق ابراهیم صفّار بلخی
ابواسحاق صفّار بلخی رسالهای در علم کلام دارد. وی در بخشی از این رساله، در پاسخ به این پرسش که «آیا قتال با ظالمان در دارالاسلام جایز است؟» میگوید:
وقتی حاکمی مال مردم را به ناحق میگیرد، باطل را حق مینامد و میگوید حق مرا بدهید، چنین فردی کافر است و جنگ با او مباح. سپس از شیخ امام ابوبکر محمد نقل میکند:
«از مشایخ بخارا شنیدم که میگفتند: قتال با آنان برای دفع شرّشان مباح است، نه به سبب کفرشان. دفع شر واجب است. از همین رو رسول خدا(ص) فرمودند پنج چهارپا—که همگی فاسقاند—کُشتنشان در حِلّ و حرم جایز است. و ستمگری اینان (ظالمان) در ردیف همان پنج مورد است.»
صفّار سپس به مسئلهای نزدیک به موضوع ما میپردازد: آیا تطهیر ظالم و تمجید سلطانِ ستمگر رواست؟ او پاسخ میدهد:
«از خطبایی که در منابر نماز جمعه سلطان را با القاب «السلطان العادل، السلطان المعظّم، شاهنشاه اعظم، مالک رقاب الأمم، سلطان أرضالله، مالک بلادالله، ناصر عبادالله، معین خلیفةالله» میستایند، سؤال شد که آیا چنین گفتاری جایز است؟
صفّار گفت: از شیخالامام ابومنصور ماتریدی شنیدم که میگفت: هر کس سلطانی را که برخی از اعمالش ظالمانه است «عادل» بنامد، کافر بالله است. زیرا چنین عنوانی تنها هنگامی رواست که آن شخص در همه احوال عادل باشد و هرگز—even لحظهای—ظلم نکرده باشد.
اما اگر سلطان برخی از کارهایش جور و ستم باشد و کسی او را عادل بخواند، معنایش آن است که ستم را عدل میشمارد و به آن راضی است؛ و چنین کسی کافر است.»
صفّار در بخش دیگری از رساله، درباره لعن ستمکاران به نقل از امام ابوحنیفه میگوید:
«لعن فاسق اشکالی ندارد، اما من ترجیح میدهم برای او طلب مغفرت کنم.»
پدر و پیشینهٔ صفّار
ابواسحاق فرزند ابوابراهیم اسماعیل بن نصر الصفّار است. هر دو از عالمان بزرگ خراسان بودند که آشکارا در برابر ستمکاران «امر به معروف» میکردند. سمعانی درباره آنان چنین مینویسد:
«الشیخ الامام العالم العامل الزاهد ابوابراهیم اسماعیل بن نصر الصفّار رحمهالله، صلابت در دین داشت و هرچه حق بود میگفت و از ملامت هیچکس نمیهراسید. او از کسانی بود که «یجاهدون فی سبیلالله و لایخافون لومه لائم».
در سال ۴۶۱ق، خاقان نصر بن ابراهیم مشهور به شمسالملک—بانی رباط ملک—بهسبب امر به معروف و نهی از منکر، او را به شهادت رسانید.
فرزندش ابواسحاق ابراهیم بن اسماعیل الصفّار نیز همانند پدر، عالم و عابد و بیباک در گفتن حق در برابر شاهان بود. سلطان سنجر او را به مرو برد، اما وفاتش در بخارا بود…»
۲) ملاعلی قاری هروی
ملاعلی قاری، از بزرگترین علمای حنفی و از پرنویسترین فقیهان این مذهب است. او در عهد صفوی در هرات میزیست، اما پس از تسلط آنان بر هرات، به مکه مهاجرت کرد. دوران او مصادف بود با کشمکش صفویان و ازبکان شیبانی بر سر خراسان.
قاری در یکی از آثارش، با شگفتی از ازبکها یاد کرده و میگوید:
«غریبتر آنکه آنان سلطانشان را «عادل» میخوانند، در حالی که علمای ما در قدیم میگفتند: کسی که بگوید سلطانِ زمانِ ما عادل است، کافر است.»
این دیدگاهها—از صفّار تا ملاعلی قاری—بهروشنی نشان میدهد که در سنت حنفی-ماتریدی، تطهیر ستمگر، ستایش امیر ظالم و اطلاق عنوان «عادل» بر او نهتنها ناروا، بلکه عالماً عامداً خلاف دین شمرده شده و گاه حتی کفر تلقی شده است.
از این منظر، دعوت به «چاپلوسی امیر» نه تنها فاقد پشتوانه فقهی در مذهب حنفی است، بلکه مستقیماً در تعارض با نصوص صریح بزرگان این مکتب قرار میگیرد.