همان طوری که در جریان هستید، دیشب زلزلهای به بزرگی ۶.۵ ریشتر مرکز و ولایتهای شمالی افغانستان را لرزاند و جان دهها تن از هموطنان بیچاره مان را گرفت. این زلزله در میان رنجهای مداوم، زخمیهای تازه ایجاد کرد و شرایط دشواری را برای آسیبدیدگان رقم زد.
افغانستان کشوری است که از دههها بحرانهای جنگی، فقر و ناامنی رنج برده است. خانوادههای زیادی به دلیل جنگهای پیدرپی بیخانمان شدهاند و میلیونها تن با محدودیتهای شدید اقتصادی و اجتماعی مواجهاند. در چنین شرایطی، زلزله در شمال کشور بخشهایی از زیرساختهای حیاتی مردم را تخریب کرد و دهها تن را به کام مرگ کشاند.
نهادهای امداد رسانه تا حدی تلاش کردند به کمک مردم برسند، اما به دلیل جغرافیای سخت، محدویتهای وضع شده از سوی طالبان، نبود امکانات کافی، روند امدادرسانی را در برخی مناطق با تاخیر و تعلل همراه شد. خانوادههای آسیبدیده که پیشتر رنجهای فراوان دیده بودند، اکنون با سرمای شب و کمبود امکانات بهداشتی دست و پنجه نرم میکنند. این زمینلرزه تازهترین ضربه به جامعهای است که هنوز زخمهای جنگ و ناامنی را التیام نداده است.
 
رهبران پیشین؛ از پیامهای تسلیت تا انتقادهای فراگیر
در پی این حادثه، شماری از رهبران سیاسی پیشین افغانستان مانند حامد کرزی، عبدالله عبدالله، اشرف غنی احمدزی و مارشال عبدالرشید دوستم پیامهای جداگانهای منتشر کردند و با خانوادههای قربانیان همدردی کردند. آنها همچنان از تاجران، سرمایه داران و نهادهای امدادرسان خواستند که کمکهای خود را به مردم متضرر شده و مناطق آسیبدیده برسانند. اما این پیامهای به جای موثر واقع شدن و التیام بخشیدن، در واقع نمکی بود که بر زخم های مردم پاشیده شد.
پرسش اساسی این است که چرا این چهرهها که میلیاردها دالر سرمایههای ملی را در دوران حکومت جمهوریت به منابع شخصی تبدیل کردند، خود را مسوول بحران و رنج و درد مردم نمیدانند؟
سالهاست مردم افغانستان با فقر، بیکاری و ناامنی دست و پنجه نرم میکنند، اما سرمایههای کلانی که باید صرف توسعه و بهبود شرایط زندگی آنها میشد، در حسابهای بانکی خارج از کشور و یا در دست افراد معدودی متمرکز شد. این طبقه سیاسی به جای پاسخگویی و کمک عملی، به دور از مردم، در رفاه و آسایش به سر میبرند و در زمان بحران و مصیبت تنها به بیانیهدادن و دستور دادن به دیگران بسنده میکنند.
این رفتار نشاندهنده بیتفاوتی نسبت به درد مردم و نوعی فاصلهگیری آشکار از مسوولیتهای اخلاقی و ملی محسوب میشود. مردم افغانستان انتظار دارند که رهبران سیاسی که بارها به ادعای خدمت به ملت سخن گفتهاند، در سختترین شرایط نیز پیشقدم در یاریرسانی باشند و منابع مالی و قدرت سیاسی خود را برای کاهش رنجها به کار گیرند.
پیامهای تسلیت رهبران سیاسی بیشتر شبیه به نمایش تبلیغاتی نمک پاشی بر زخم ها است تا نشانه همدردی واقعی. این وضعیت خشم و نارضایتی گستردهای در میان مردم به وجود آورده و شکاف میان مردم و حاکمیت را عمیقتر کرده است.
در شرایطی که مردم با فقر و بیخانمانی دست و پنجه نرم میکنند، انتظار میرود این رهبران با استفاده از نفوذ خود، منابع موجود را به سرعت بسیج و مدیریت کنند، اما ترجیح میدهند سکوت کنند یا مسوولیت را به گردن دیگران بیندازند. این بیعملی به معنای ادامه چرخه رنج و محرومیت برای میلیونها تن است که انتظار داشتند سالها پس از جنگ، دستکم در هنگام بحرانها مورد حمایت و نوازش قرار گیرند.
 
رژیم طالبان؛ محدودیتها و تشدید رنجها
در کنار این فاجعه طبیعی و پیامهای ناخوشایند رهبران سیاسی پیشن کشور، حضور طالبان مصیبت دیگری بر سر مردم بیچاره و آسیب دیده بهشمار میروند. محدودیتهای گسترده این گروه بر کمکهای انساندوستانه، روند امدادرسانی را کند کرده است. سازمانهای بینالمللی و رسانههای معتبر گزارش دادهاند که طالبان به طور گسترده فعالیت امدادرسانان خارجی را محدود کردهاند و اجازه نمیدهند کمکها به طور کامل و سریع به مناطق آسیبدیده برسد.
سیاستهای سختگیرانه طالبان در حوزههای اجتماعی و فرهنگی که شامل ممنوعیتها و محدودیتهای شدید است، موجب شده که شرایط دشوارتر شود. بسیاری از خانوادهها در سرمای زمستان، بدون سرپناه و امکانات اولیه بهداشتی گرفتار شدهاند و این وضعیت باعث شده است کمکهای بینالمللی به دلیل موانع متعدد عملیاتی با دشواری مواجه شود.
افغانستان در این لحظات بحرانی ترکیبی از بلایای طبیعی، سیاسی و انسانی را تجربه میکند. زلزله حادثهای است که مردم را از نظر جسمی و روانی آسیب زده، اما سیاستهای طالبان و فاصله طبقاتی حاکمان پیشین، بار این مصیبت را دو برابر کرده است.
مردم افغانستان در برابر مجموعهای از چالشها قرار گرفتهاند که فراتر از زلزله است. زلزله زمین را لرزانده اما زلزلههای سیاسی و اجتماعی سالهاست که بنیان زندگی این مردم را متزلزل کرده است. رهبران سیاسی که باید پیشرو در خدمترسانی باشند، بیشتر سکوت یا پیامهای کلیشهیی منتشر کردهاند و طالبان با محدود کردن کمکها، مانع از دسترسی سریع به نیازهای حیاتی شده است.
بدون رفع این موانع، و بدون مسوولیتپذیری واقعی از سوی نخبگان سیاسی، امید به بهبود شرایط تنها در حد آرزو باقی خواهد ماند. جامعه افغانستان نیازمند همدلی عملی و تغییر رویکردهای بنیادین است. تا زمانی که این همدلی شکل نگیرد، مردم همچنان با زخمها و دردهای شان تنها و بیکس خواهند ماند.