در ۱۱ سنبله ۱۳۹۵ (۲ سپتامبر ۲۰۱۶)، لحظهای مهم در تاریخ معاصر افغانستان رقم خورد: تدفین پیکر امیر حبیبالله کلکانی و یارانش در تپه شهرآرا، کابل. این رویداد، که نقطه اوج سالها تلاش و مبارزه بیوقفه بود، نه تنها به منظور تجلیل از یک شاه پیشین بلکه به عنوان نمادی از تأکید جامعه تاجیک افغانستان بر جایگاه خود در کشوری عمیقاً مجروح از شکافهای قومی و سیاسی انجام شد. با گذشت هشت سال از این رویداد تاریخی، لازم است به تأثیرات آن بر جستجوی مداوم افغانستانیها برای هویت، وحدت و عدالت توجه کنیم.
امیر حبیبالله کلکانی، که به عنوان “عیار خراسان” نیز شناخته میشود، حکمران تاجیکی بود که سلطنت کوتاهش (۱۹۲۹) با مقاومت از پایین به بالا در برابر استبداد قومی، ظلم، تحمیل هنجارهای فرهنگی خارجی و تعهدش به حاکمیت مردم مشخص شد. مبارزه امیر حبیب الله کلکانی برای برابری و بازگرداندن قدرت از یک خانواده افغان یا پشتون به همه مردم افغانستان بود. با این حال، میراث کلکانی به دلیل حاکمیتهای قومی که همواره سیاست افغانستان را تحت تأثیر قرار داده است، سعی شده بهطور سیستماتیک از سوی رژیمهای بعدی پاک شود. جنازه او و همراهانش برای دههها دفن نشده باقی ماند، که این خود نشانهای از حاشیهزنی مداوم جامعه تاجیک و تنشهای قومی گستردهتر است که بارها ثبات افغانستان را تهدید کرده است.
تدفین پیکر امیر حبیب الله کلکانی در سال ۲۰۱۶، که به رهبری کمیسیون اعزاز و خاکسپاری که من افتخار ریاست آن را داشتم، بیش از یک عمل تشریفاتی بود. این اقدام، بیانگر مقاومت در برابر حکومت قومی و فاسد اشرف غنی احمدزی بود، حکومتی که سعی داشت صداها و هویتهای جوامع غیرپشتون را سرکوب کند. در این کمیسیون، جوانان مبارزی همکاری کردند که برخلاف تمایل و سلیقه رهبران مزدور و خودفروخته جامعه تاجیک عمل کردند. ما اجازه ندادیم که کمیسیون و پیکر شاه حبیبالله کلکانی و اعضای کابینهاش توسط خائنین معامله شود. مخالفت حکومت غنی با تدفین، علیرغم تسلیم نهاییاش، نشاندهنده ترسها و ناامنیهای عمیق رژیمی بود که هژمونی قومی را بر وحدت ملی ترجیح میداد.
اهمیت تدفین شاه کلکانی فراتر از جامعه تاجیک میرود. این رویداد نمایانگر مبارزه گستردهتر برای به رسمیت شناخته شدن و شمولیت جوامع متعدد قومی افغانستان است. سالهاست که تاریخ افغانستان از دیدگاه نخبگان پشتون روایت شده است، بدون توجه به نقشها و تجربیات دیگر جوامع. دوران ۹ ماهه شاه کلکانی، هرچند کوتاه بود و نگذاشتند برنامههای مردمسالارانه در آن سلطنت تطبیق شود، اما اتهامزنی و کمزنی این شاه توسط مخالفان او نشاندهنده دشمنی قومی آنها با تاجیکها است. بنابراین، تدفین امیر حبیب الله کلکانی یک اقدام اصلاحی بود—تلاشی برای بازپسگیری یک روایت جامعتر و دقیقتر از گذشته افغانستان.
با این حال، چالشهایی که پیرامون تدفین کلکانی وجود داشت، شکنندگی ساختار اجتماعی افغانستان را نیز نشان میدهد. مقاومت حکومت غنی نه تنها یک حرکت سیاسی بلکه بازتابی از شکافهای قومی عمیقتری بود که در اثر دههها حاکمیتهای قومی، جنگ و سوءمدیریت تشدید شده است. این تقسیمات باعث شدهاند که افغانستان کشوری باشد که در آن هویت ملی اغلب تابع هویت قومی است، و قدرت دولتی نه به عنوان ابزاری برای پیشرفت جمعی، بلکه به عنوان وسیلهای برای حذف و سرکوب استفاده میشود.
امیر حبیبالله کلکانی به عنوان یکی از شخصیتهای تاریخی افغانستان، نقش مهمی در مبارزه علیه نفوذ و سلطه انگلیس در افغانستان ایفا کرد. هرچند که دوره حکومت او کوتاه و تنها ۹ ماه بود، اما در این مدت او به عنوان یک رهبر تاجیکتبار با مقاومت در برابر نیروهای خارجی و تلاش برای حفظ استقلال افغانستان شناخته شد.
کلکانی، که از طبقهای پایین و با پیشینهای از مبارزین محلی بود، با شعار مقابله با فساد، ظلم و نفوذ خارجی به قدرت رسید. یکی از دلایل محبوبیت او در میان مردم، به ویژه در مناطق شمالی و مرکزی افغانستان، مخالفتش با سیاستهای استعماری انگلیس و حمایت از استقلال کشور بود.
از آنجا که انگلیس در آن زمان تلاش میکرد تا با استفاده از نفوذ خود در دربار افغانستان، سیاستهای خود را در کشور اعمال کند، کلکانی با به چالش کشیدن این نفوذ و تلاش برای ایجاد یک حکومت ملی و مستقل، عملاً در برابر سیاستهای استعماری انگلیس ایستاد. او همچنین با تلاش برای برقراری عدالت اجتماعی و بازگرداندن قدرت به دست مردم، به مقاومت در برابر هرگونه دخالت خارجی و حمایت از تمامیت ارضی افغانستان پرداخت.
هرچند که حکومت کلکانی به سرعت توسط نیروهای وفادار به نادر خان سرنگون شد، اما نقش او در مبارزه با نفوذ خارجی، به ویژه انگلیس، در تاریخ افغانستان به عنوان یک نماد مقاومت و مبارزه برای استقلال ثبت شده است.
در حالی که به هشتمین سالگرد تدفین کلکانی فکر میکنیم، باید به یاد داشته باشیم که مبارزه برای افغانستانی عادلانه و شامل همه اقوام هنوز به پایان نرسیده است. طالبان، به عنوان پیروان و تطبیقکنندگان دیدگاه افغانی قومی، نقش مهمی در تعمیق بحران هویتی و نابرابریهای قومی در افغانستان داشتهاند. دیدگاه معیوب آنها نسبت به هویت افغانستانیها نه تنها بحران را عمیقتر کرده، بلکه نشاندهنده استمرار همان هژمونی قومی است که حکومتهای پیشین نیز بر آن تأکید داشتند. با این حال، میراث کلکانی نقشه راهی برای مقاومت ارائه میدهد—یادآوری اینکه آینده افغانستان باید بر اساس اصول عدالت، شمولیت و احترام به تمامی جوامع متنوع آن ساخته شود.
در تجلیل از کلکانی، ما همچنین از بیشمار افرادی که برای یک افغانستان برابرتر مبارزه کرده و همچنان مبارزه میکنند، تجلیل میکنیم. مبارزات آنها به ما یادآوری میکند که تاریخ تنها ثبت گذشته نیست بلکه راهنمای آینده است. همانطور که افغانستان در نقطه عطف دیگری قرار دارد، درسهای زندگی کلکانی و نبرد برای به رسمیت شناختن او بیش از هر زمان دیگری اهمیت دارند.